مقــــــــــــــــــــــــــــــدّمه

مینا قاسمی
مینا قاسمی

دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی

تجربه‌گرایی نویسندگان و تکثّر داستان‌نویسان در دهه‌های اخیر ادبیات ایران، دو مبحث مهم و تعیین‌کننده‌ای است که احمد حسن‌زاده، نویسندۀ «آه ای مامان» در یکی از لایوهای اینستاگرامی به‌ آن اشاره کرده بود. حسن‌زاده، که خود نیز در آثارش استایل‌های متفاوتی از تولید اثر ادبی را تجربه کرده است، همواره در صحبت‌های انتقادی‌اش، از پیدایش نگاه‌های تازه در ادبیات سخن گفته است. بر همین اساس در این شماره، کوروش تقی‌زاده با این نویسنده در مورد این دو مبحث گفت‌وگوی مفصلی انجام داده تا هم تکلیف تعداد خواننده برای شنیدن این‌همه صدا که متن تولید می‌کنند مشخص شود و هم اینکه تبیین شود تجربه‌گرایی نویسندگان توانسته چه امکانات تازۀ ادبی به ادبیات ما اضافه کند. این گفت‌وگویی حاوی نظریه‌های حسن‌زاده در مورد وضعیت امروز ادبیات ایران نیز هست.

در این شماره، رضوان جهانبخش، بازیگر تئاتر و مدرس زبان فرانسه، ادبیات مهاجرت فرانسه را با نگاهی به آثار و زندگی «امه فرنان داوید سزر» بررسی کرده است که به ما می‌گوید چطور تغییر حال ادبیات می‌تواند موجب تغییر احوال انسان نیز بشود و تا بدان‌جا پیش برود که هویت او را نیز عوض کند.

در بخش کلاسیک‌خوانی این شماره، طبق روال همیشه، متنی کهنه اما هنوز و همچنان کارآمد، با خاصیت درمانیِ فوق‌العاده مورد بررسی قرار گرفته است. مینا قاسمی، در این یادداشت یادآور شده است که هنوز هم می‌توان تازه‌ترین و بکر ترین مضامین را از دل پستوهای تاریخ ادبیات بیرون آورد و آنها را آن‌چنان تبدیل به روزمرگی کرد که شکل تفکرِ زیبایی‌شناسانۀ ما را تغییر دهد و سبک جدیدی از زندگی و به تبع آن، روش نوینی در مطالعات ادبی برایمان فراهم کند.

رسیدن به نگاه‌های تازه

کوروش تقی زاده
کوروش تقی زاده

تجربه‌گرایی در ادبیات داستانی، دربرگیرندۀ چه مفهومی است؟ تکثرگرایی چقدر توانسته به ایجاد نگاه‌های تازه کمک کند؟ با افزایش تعداد آثار داستانی به‌واسطۀ تکثرگرایی، چقدر از این آثار میان‌مایه و چه تعداد، آثاری ارزنده‌اند؟ آثار عمیق ادبی، در میان این حجم از آثار، چگونه امکان دیده شدن یافته و بازار نشر، چگونه از عهدۀ پاسخ‌گویی به عرضۀ این آثار داستانی برمی‌آید؟

این پرسش‌ها و پرسش‌هایی دیگر، مرا بر آن داشت تا با «احمد حسن‌زاده» یکی از داستان‌نویسان جوان و تجربه‌گرای امروز ایران، دربارۀ روند داستان‌نویسی دو دهۀ گذشته در کشورمان به گپ‌وگفت بپردازم.

«احمد حسن‌زاده»، در سال ۱۳۶۰ خورشیدی در شهر گچساران، در جنوب غربی استان کهگیلویه و بویراحمد متولد شد. او در دانشگاه هنر کرمان در رشته هنرهای سنتی تحصیل کرد. هنگام تحصیل در کرمان، با همکاری «یدالله آقاعباسی»، نمایش‌نامه‌نویس و مترجم و نیز جامعه تئاتری کرمان در سال ۱۳۸۴، تئاترهایی را در این شهر، به روی صحنه برد. او همچنین مجلۀ ادبی «بامداد» را بین سال‌های ۸۲ تا ۸۴ در کرمان و با همکاری داستان‌نویسان و منتقدان کرمانی و نیز با همکاری بسیار نزدیک «داود نوابی»، یکی از برجسته‌ترین مترجمان کرمانی منتشر کرد. مجله‌ای که توانست چندین دوره جایزۀ اول نشریات دانشجویان ایران را از آن خود کند. حسن‌زاده در ادامه، تحصیلات عالی تکمیلی خود را در رشته تئاتر، گرایش ادبیات دراماتیک، در دانشکدۀ سینما و تئاتر دانشگاه هنر تهران ادامه داد و در دوران تحصیل خود، با توجه به زمینۀ علاقه‌مندی‌اش به ادبیات داستانی و داستان‌نویسی روی آورد و در همین راستا، به ادامۀ انتشار مجلۀ تخصصی ادبیات «بامداد» نیز همت گمارد. وی، پس از اتمام تحصیل، سفری طولانی و پژوهشی را در جنوب و جزایر ایران و آب‌های خلیج‌فارس آغاز کرد که نتیجۀ آن را در کتابی با عنوان «جزیرۀ همدردی» (۱۳۹۲) به چاپ رساند. این کتاب از اولین تجربه‌های سفر- داستان در ایران‌ قلمداد می‌گردد. ازجمله آثار حسن‌زاده در حیطۀ داستان‌نویسی، می‌توان به مجموعه داستان «مستر جیکاک» (برنده بخش داستان کوتاه جایزۀ ادبی هفت‌اقلیم و کاندید نهایی جایزه مهرگان ادب)، مجموعه داستان «آه ای مامان» برنده جایزه مهرگان ادب) و نیز رمان «خیال‌باز» (از برگزیدگان نهایی جایزۀ جلال آل‌احمد و جایزه ادبی مشهد) اشاره کرد. حسن‌زاده همچنین جز هفده داستان‌نویس ایرانی‌ای است که در سال ۲۰۲۱ در مجموعه داستان «آنتولوژی عشق ایرانی» به زبان فرانسه، در انتشارات گالیمار و با مقدمۀ «ژان کلود کریر»، در فرانسه، دست به انتشار داستان زده است.

حسن‌زاده در این گفت‌وگو، شکل‌گیری ساختارهای نو و پیشرو در ادبیات و هنر را معلول تجربه‌گرایی عنوان می‌کند که سبب شده تا بسیاری از داستان‌نویسان در این دو دهه، با گرایش‌های فکری مختلف و با خرده‌فرهنگ‌ها و زیست‌های گوناگون، پا به عرصۀ نوشتن نهاده و موجب شکل‌گیری جریانی تکثرگرا در صدای داستان امروز ایران شده‌اند. او، این دو دهۀ اخیر را، دورۀ جسارت و شجاعت در فرم و تکنیک عنوان کرد. این نویسنده، در بیان مفهوم زیست ادبی ایران و تأثیر آن بر داستان‌نویسی امروز، جریان داستان‌نویسی دهۀ چهل و پنجاه ایران را دوران طلایی، دهۀ شصت را دورۀ رکود، دهۀ هفتاد را دورۀ شکل‌گیری ادبیات زرد به‌واسطۀ رشد فرهنگ ترجمه و دهه‌های هشتاد و نود را هم دوران دشوار داستان‌نویسی ایرانی برشمرد. حسن‌زاده در بیان پاره‌ای از این دشواری‌ها، به برخی از مشکلات نویسندگان ایرانی در قیاس با همتایان غربی‌شان، همچون مشکل معاش، عدم حمایت، سانسور و ممیزی و... اشاره کرد و بر اصل رعایت حق تألیف (کپی‌رایت) تأکید ورزید. از دیدگاه او، اگر نویسندگان ما، هر کدام روی صدا و تجربه زیستۀ خودشان متمرکز شده و آن را عمق دهند؛ شاهد نگاه‌های جدید در داستان‌نویسی خواهیم بود. حسن‌زاده، قضاوت دربارۀ وضعیت امروز ادبیات داستانی ایران را زود دانسته و راه‌های برون‌رفت از دشواری‌های مربوط به داستان‌نویسی را سرمایه‌گذاری روی ادبیات داستانی ایرانی، حمایت از نویسندگان، ایجاد فضای نقد بی‌طرفانۀ آثار، بالا بردن ذوق عامه در انتخاب و خواندن آثار جدی‌تر عنوان کرد و از رعایت کپی‌رایت در ایران به‌عنوان شاهراه و گشایشی بزرگ یاد کرد. وی در تبیین دیدگاه‌های خویش، سوق دادن مخاطبان فعلی به‌سوی ادبیات جدی‌تر و خلاقانه‌تر را اصلی لازم در جهت برقراری ارتباط و اعتماد دوبارۀ مخاطبان دانست.

گفت‌وگو با این نویسنده و فعال حوزۀ ادبیات داستانی، در آغازین روزهای گرم تابستان و به‌واسطۀ شبکه‌های ارتباط اجتماعی انجام گرفت. متن کامل این گفت‌وگو را در ادامه خواهید خواند. امیدوارم به دل و جان‌تان بنشیند!

عطـــر نقرۀ داغ

مینا قاسمی
مینا قاسمی

دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی

شخصیت غیر منعطف او که بیشتر در سختیِ کلامش بروز پیدا می‌کند، از او چهره‌ای خاص ساخته است که البته چهرۀ چندان محبوبی هم نیست. برخی صاحب‌نظران ادبیات در بررسی زندگی شخصی او و دقت در شعری که خبر از احوالات روحی و روانیِ او می‌دهد، تا بدان‌جا پیش رفته‌اند که او را دچار عقدۀ حقارت می‌دانند و جاه‌طلبی‌ها و راضی نبودن به حدّ و حدودی که به لحاظ خانوادگی داشت را یکی از آسیب‌های شخصیتی او می‌پندارند که در بزرگ‌سالی موجب شده بود به‌صورت خودخواهی و خودشیفتگی نمایان شود (در این‌باره ر.ک: دیدار با کعبۀ جان، ص ۱۴). سختی‌هایی که در زندگی شخصی‌اش متحمّل شده بود (جوان‌مرگ شدن پسرش، فوت همسرش، مرگ عمو و پسرعمویش)، او را به عزلت خودخواسته‌ای کشانده بود که زبانش را هم سخت کرده بود. دکتر محمد استعلامی، در مقدمه‌ای که بر کتاب شرح قصاید او نوشته است، در بیان کمبود منبعی جامع و پاکیزه دربارۀ شرح قصاید خاقانی می‌نویسد: «در تألیف آن از افاضات چند تن از استادان بزرگ معاصر - و بیش از همه از استاد فروزانفر - بهره‌مند بوده‌ام، مواردی هست که پرسش‌ها پاسخ قطعی ندارد...». (استعلامی، ۱۳۱۵: ۴۳). این‌ها همه شرح‌حال مختصری است از چهره‌ای ویژه: افضل‌الدّین بدیل خاقانی، و به گفتۀ دکتر زرین‌کوب افضل‌الدّین ابراهیم خاقانی، برخاسته از دورۀ جریان‌ساز قرن ششم هجری است که معاصر با انوری و امیر معزّی و دیگر نوابغِ زمان بود و روایان دربارۀ او می‌نویسند برخی اشعار زیبا و دلکش او را با آبِ طلا می‌نوشته‌اند (از جمله قصیدۀ زیبای او دربارۀ کعبه و مراسم حج). هنر سخن‌طرازی و دشواری‌های هنرمندانۀ شعرش تا به امروز هم موجب شگفتی هنرشناسان است و برخلاف نظیرانش، او اما برخاسته از زمانه‌ای مشوّش بود؛ عصر سلطۀ ترک‌ها و دگرگونی‌های فردی و اجتماعی که انسان آن عصر را گاهاً به بی‌معنایی و پوچی فلسفی می‌کشاند (همان‌طور که در زندگی شخصی انوری ابیوردی اثرات اجتماعی ناسازگار را بر روح و روان و شعر او دیدیم). برای خاقانی اما شرایط نسبتاً مطلوب‌تر بود و نسبت به نظیران خود، حداقل به لحاظ اجتماعی وضعیت باثبات‌تر و مناسب‌تری داشت، چرا که خودش ایرانی بود و برای ایرانی‌ها کار می‌کرد (خاندان شروان‌شاهان)؛ و این در حالی بود که بقیۀ همکاران‌ و نظیرانش مجبور بودند برای گذران زندگی به ترک‌ها خدمت کنند و مدح غریبه‌ها بگویند؛ اما او خودی بود و برای خودی‌ها می‌سرود. با این حال زندگی فردی و حالات روحی و درونی او خبر از آشفتگی‌های ذهنی و فکری می‌داد. قبل از ظهور خاقانی، شاعرانی که در دورۀ قبل از او می‌زیستند و به حرفۀ شاعری می‌پرداختند، از امنیت روانی و حرفه‌ایِ فوق‌العاده‌ای برخوردار بودند که در طول تاریخ ادبیات بی‌نظیر بود. در زمانه‌ای که رودکی و عنصری و منوچهری و... می‌زیست، نه‌تنها محیط عمومی جامعه برای پرورش شاعران محیط مساعد و مناسبی بود، بلکه احترام و حرمتی که سلاطین آن دوره (با صرف‌نظر از اهداف تبلیغاتی، سیاسی و ملّی‌گراییِ آنان) در حق هنرمندان داشتند، موجب شده بود تا فضای عمومی عرصۀ شعر و شاعری، به لحاظ روانی در آرامش باشد و طبیعتاً در محیطی که هنوز اثری از تشویش‌های روحی و روانی قرن ششم وجود ندارد، شاعران و هنرمندان عرصۀ گسترده‌تری برای تمرکز بر تمام قوای هنری خود داشتند. چنین فضایی، موجب می‌شد تا عرصۀ ادبیات و هنر نیز به جامعه‌ای کوچک تبدیل شود که ساز و کار خود را داشت. طیف گستردۀ شاعران در این دوره، که همواره محل اعجاب و تحسین اصحاب ادبیات است، خود ترسیمی واضح است از جامعۀ متمدّن شاعرانی که حلقه‌های ادبی و فرهنگیِ آن زمان را تشکیل می‌دادند. در کنار تمام این علّت‌ها، آنچه که شاعر این عصر را با شاعر قرن ششم متمایز می‌کند، منش فردی و اجتماعی او است که با تأثیر از محیطی که در آن زندگی می‌کند، در رفتار و شیوۀ تفکّر او دیده می‌شود که نشان می‌دهد اوضاع داخلی بین شعرا تا چه حد سامان‌یافته است و این حالات، حاکی از نظمِ شخصیّتیِ کم‌نظیری است که در بین شاعران یک عصر وجود دارد. همین عوامل است که شعر این دوره را با عنوان شادترین شعر دوران‌ها می‌شناسند و روحیۀ خوش‌باشی آن را می‌ستایند.

مسـیری برای پذیـرش هـویت

رضوان جهانبخش
رضوان جهانبخش

ویکتور ماری هوگو، در تبعید، این‌گونه می‌نویسد: «بدون نان نمی‌توان زیست و البته بدون وطن هم.» او که شاعر، داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس پیرو سبک رمانتیسم فرانسوی بود، سال‌های زیادی از عمرش را در تبعید و دور از وطن گذراند؛ از بروکسل و جزیرۀ جرزی گرفته تا سرانجام جزیره گریزین. برای هوگو اوج پختگی‌اش در نویسندگی، در تبعید رقم خورد. مجموعه اشعار «افسانۀ قرن‌ها»، کتاب «بینوایان»، کتاب «ناپلئون صغیر» و بسیاری دیگر از آثارش را در این دوران نوشت. حال پرسش اینجاست: آیا این آثار هوگو در زمرۀ ادبیات مهاجرت جای می‌گیرند؟ ادبیات مهاجرت چیست و چه جایگاهی در ادبیات فرانسه دارد؟

مهاجرت به معنای ترک سرزمین مادری (اختیاری یا اجباری) و سکنی گزیدن در سرزمین دیگری است. مهاجرت، هجرت گروهی، تبعید، نفی بلد، اقامت اجباری و ... همه واژه‌هایی با معانی نسبتاً متفاوتی هستند که در یک دسته قرار می‌گیرند. مهاجرت، در معنای کلی آن، پدیده‌ای بسیار پیچیده است که موجب تأثیرات گوناگون بر مهاجران می‌شود و عمیق‌ترین تأثیرات خود را در هنر به نمایش می‌گذارند. زمانی‌که فردی مهاجرت می‌کند، نه به فرهنگ مبدأ خود، و نه به فرهنگ مقصد پیش رو تعلق ندارد، بلکه میان این دو نقطه، فضای سومی شکل می‌گیرد که از آن به عنوان سوژۀ سرگردان نام برده می‌شود. در این فضا، نویسنده آثاری خلق می‌کند که هویتی جدید و مفاهیمی متفاوت دارند که در حوزۀ ادبیات بینافرهنگی جای می‌گیرند.

«ادبیات مهاجرت»، عنوانی است که پس از گذشت سال‌های طولانی، هنوز بر سر آن دعوا است! عده‌ای از نویسندگان معتقدند نویسندگانی که بخش زیادی از عمر خود را در کشوری غیر از کشور مادری خود سپری کرده‌اند و تسلط فراوانی بر زبان کشور میزبان دارند، نباید زیرمجموعۀ ادبیات مهاجرت به شمار آیند و در صورت به شمار آمدن نیز، باید در مقایسه با ادبیات زبان همان کشور میزبان مورد بررسی قرار بگیرند. برای مثال: کتاب معروف «بادبادک باز» اثر خالد حسینی (نویسنده افغانستانی مقیم آمریکا) که جزو آثار معروف در زمینۀ ادبیات مهاجرت به شمار می‌آید، به زبان انگلیسی نوشته شده است و باید در حوزۀ ادبیات انگلیسی‌زبان آن را سنجید. از طرفی هم، عده‌ای معتقدند که زبان عنصری زنده و پویاست و مادامی که نویسنده‌ای از کشور خود دور می‌افتد، دیگر زبان کشور مادری‌اش، ابزاری زنده برای نگارش نیست....