https://srmshq.ir/zwph4j
این گزاره که تاریخ بهمثابه موجودی زنده، پویا و در حال تغییر است، گزاره جدیدی نیست. باور به این امر، باور به پژوهشهای چندباره و نو به نوی تاریخی است. این رویکرد در بخشی از پژوهشهای تاریخی ایران اعمال شده، اما به نظر میرسد که تاریخ هنر کمترین بهره را از این نگاه برده است. از سوی دیگر یکی از ضعفهای آموزشی و پژوهشی ما این است که تخصصهای مختلف کمتر اطلاع و شناختی از یکدیگر دارند و نگاه به پژوهشها، نگاهی محفلی است. درصورتیکه گفتوگوی میانرشتهای بهمثابه پلی میان تخصصها، علوم و هنرهای مختلف است که فرایندی چند سویه و پویا دارد. ضروری است که مباحث مربوط به تاریخ هنر به سمت مطالعه و گفتوگوهای میانرشتهای سوق داده شود؛ چرا که هنر و تاریخ چنان با عرصههای اجتماعی، فرهنگی و علوم دیگر پیوند خورده که بررسی و گفتوگو درباره آنها بهصورت مجزا، خطایی ریشهای و آسیبزاست. این درهم تنیدگی و توجه به سایر ابعاد پدیدهها، ضرورت و درک مطالعات بینرشتهای را افزایش میدهد و سبب میشود که به شناخت و درک ژرفتری از موضوع مورد مطالعه برسیم، به آن نگاه جامعتری داشته باشیم و انگارههای پیشین را به چالش بکشیم. ژرف کاوی در پژوهشهای پیشین، نیازمند همزیستی میان رشتههای مختلف و برخورداری از مفاهیم و روشهای چند رویکردی و میانرشتهای است.
با این مقدمه، در این شماره دو مطلب بهظاهر مجزا، اما با رویکرد گفتوگوی میانرشتهای، دو مطلب مرتبط با هم را میخوانیم. اولی گفتوگویی است با امیر سهرابی که سالهاست بهطور جدی و مستمر مشغول پژوهش در تاریخ نمایش عروسکی است و یکی از پژوهشها و نظریههای او به عروسکهایی برمیگردد که در منطقه تاریخی جیرفت پیدا شدهاند. سهرابی نیز بهضرورت گفتوگوی میانرشتهای تأکید دارد. مطلب دیگر، جستار کوتاهی است از عمران گاراژیان، باستانشناسی که پژوهشهای گستردهای در مناطق جنوب شرق ایران دارد. گاراژیان نیز از «پیکرک» هایی سخن به میان آورده که خود در یکی از کاوشهایش در بم یافته است. کنار هم گذاشتن این گفتوگو و جستار در کنار یکدیگر بهضرورت و بهقصد ایجاد گفتوگو بین باستانشناسی و پژوهش هنر صورت گرفته است، هر چند تنها آغاز و پیشنهادی برای این فرایند جدی، ضروری و چالشبرانگیز است.
فضای مجازی را که زیر و رو کنید، در معرفی عمران گاراژیان به خوانندگان، دادهای جز «باستانشناس و پژوهشگر علوم انسانی و اجتماعی» یافت نمیشود. این شاید از این بابت باشد که او متمرکز است بر چیزی که میخواهد، فارغ از هیاهو و نام و نشان. اما واقعیت این است که او در میان باستانشناسان چهره شناختهشده، متفاوت و سختکوشی است که در ایران عضو هیئتعلمی بوده و سالها در دانشگاه تدریس کرده، در مناطق بسیاری از ایران و خارج از ایران پژوهش کرده، بسیار سخنرانی کرده، بسیار نوشته و بسیار روایت کرده است. او تمام نشانی که از خودش بهجا گذاشته در آثار و نوشتههایش است. اینجا او «پیکرک» هایی را روایت میکند که در کاوشهایش در بم یافته است. پیشنهاد میکنم که در جستار پیش رو، علاوه بر توجه به پیشنهادها و یافتههای گاراژیان به نوع روایت جذاب و متفاوت او نیز دقت کنید.
دبیر بخش تئاتر
https://srmshq.ir/c8y9qo
مسیر تکامل تاریخی نمایش عروسکی در پیوند با یافتههای باستانی جیرفت و قبل از آن
***
گفتوگو با امیر سهرابی، پژوهشگر حوزه فرهنگ، آئین و نمایشهای سنتی ایران
***
امیر سهرابی در صفحه اینستاگرامش نوشته: «موضوعاتی برایم جذاب شده که در قصهها، عروسکها و اسباببازیها جستجویشان میکنم.» به نظر این کاملترین معرفی از اوست. سهرابی هنرمندی است که در کنار پژوهشهایش در حوزه فرهنگ، آیینها، نمایشها، عروسکها و اسباببازیهای ایرانی، تألیف مقاله و کتاب و شرکت در کنفرانسها و سمینارها، مدیریت موزه عروسک و اسباببازی کاشان را نیز بر عهده دارد. بر اساس گفته خودش و البته عملکردش «پژوهش و ترویج بخشی از مسیری است» که او در موزه پی گرفته است.
مطالعات میدانی نقش ویژهای در یافتهها و پژوهشهای سهرابی در حوزه نمایشهای سنتی ایران دارد. او در همین مسیر سالها قبل در باغ موزه هرندی کرمان به پیکرههایی میرسد که در محوطه باستانی جیرفت یافت شده بودند. دیدن این پیکرهها او را به پژوهش بیشتر در این زمینه میکشاند و به این نتیجه میرسد که این پیکرهها نقطه مهمی در تکامل تاریخی نمایش عروسکی ایران و جهان هستند. هرچند سهرابی پس از آن به دادههای دیگری میرسد که این مسیر تکاملی را به تاریخی دورتر میرساند.
برای آشنایی بیشتر با سیر پژوهش و تکامل تاریخیِ نمایش عروسکی گفتوگوی کوتاهی با امیر سهرابی داشتیم که در ادامه میخوانید. او بر گفتوگوی جمعی و بینارشتهای تأکید ویژه دارد و معتقد است که وجود چنین امکان و فضایی، مطالعات باستانشناسی هنر تئاتر و نمایش عروسکی را غنیتر میکند.
***
از امیر سهرابی بگویید.
در دانشگاه تئاتر خواندم، گرایش ادبیات نمایشی. ولی از همان روزگار و اصلاً از نوجوانی و جوانی به فولکلور و گستره موضوعاتش علاقمند بودم. در دانشگاه هم به سمت مطالعه روی نمایشها و موسیقیهای بومی و سنتی ایران ترغیب شدم و میشود گفت که از همان سالها مطالعات من شروع شد.
از چه زمانی به پژوهشگری در زمینه عروسکهای نمایشی ایرانی علاقمند شدید و شروع به کار در این زمینه کردید؟ و چه شد که در مسیر پژوهشهایتان به عروسکهای موزه جیرفت رسیدید؟
سال ۸۷ بود روی موضوع بازیها و سرگرمیهای ایران کار میکردیم که حاصلش شد «وازیگاه، فرهنگ آئین، بازی، نمایش و سرگرمیهای مردم ایران». من جزو تیم سرمؤلفان آن پروژه بودم. پژوهشگران مختلفی از مناطق مختلف ایران با ما کار میکردند. تعطیلات نوروز ۸۷ بود که در مسیر پژوهشهای میدانی این پروژه به کرمان رسیدیم و در باغ موزه هرندی این پیکرهها را دیدم و توجهم جلب شد. جرقهاش زده شد که این پیکرهها و این مفصلها نشانههای مهمی هستند که باید دقیقتر بررسی شوند.
منظورتان از اصطلاح «نمایش عروسکی» در آن دوران چیست؟ چه حدس و گمانی میشود برای آن متصور شد؟ کمی بیشتر درباره این اصطلاح توضیح میدهید؟
من در متن مقالهام سعی کردهام مخاطب را از این سوءتفاهم دور کنم که نظرم این نیست که در جیرفت در آن تاریخ ما نمایش عروسکی داشتیم. بههیچوجه نظر من این نیست و فکر نمیکنم کس دیگری هم این ایده را داشته باشد. عنوان مقاله خیلی شفاف است؛ «روند تکاملی نمایش عروسکی بر اساس اسناد جیرفت در هزاره سوم پیش از میلاد»؛ یعنی ما میخواهیم بگوییم که نمایش عروسکی یک مسیر تکاملی دارد. ذهن انسان یکباره به نمایش عروسکی نمیرسد. هزاران سال و چندین هزار سال طول میکشد تا بهمرور انسان بتواند پیکرهها را بسازد، بتواند آنها را حرکت بدهد و آرامآرام قصهها و مضامین را به آنها پیوند بزند و شکلی از نمایش عروسکی یا آئینهای عروسکی را به وجود آورد. اینجاست که مسئله جیرفت مسئله شواهد خیلی شفاف است که انسان دارد بر روی حرکت دادن پیکرهها کار میکند در اوایل یا اواسط عصر مفرغ.
در صورت صحت یافتههای باستانشناسی و تفسیر شما درباره وجود نمایش عروسکی در ایران، تاریخ نمایش عروسکی در ایران و جهان به چه زمانی برمیگردد؟
فکر میکنم در دوره پیکرههای جیرفت هنوز این پیکرهها باید یک معنا و کارکردی آئینی داشته باشند. مشغول نوشتن کتابی هستم به اسم «عروسک در فرهنگ ایران»، آنجا بهتر و مفصلتر شرح میدهم که پیکرههای جیرفت کجای تکامل تاریخی نمایش عروسکی هستند.
شروع نمایش عروسکی در ایران مربوط به چه دورانی است؟
بهصورت مشخص نمیتوانم بگویم که تاریخ نمایش عروسکی ایران دقیقاً چه زمانی هست. چون ابتدا باید بدانیم منظور ما از نمایش عروسکی چیست؟ به چه چیزی میگوییم نمایش؟ آیا مدلهای خیمهشببازی را نوعی نمایش میدانیم؟ یا تکان دادن پیکرهای در هوا مثل یک آئین باران خواهی که پیکرهای در محله یا روستا گردانده میشود و شعرهایی که خوانده میشود هم در دسته نمایش قرار میگیرد؟ و همه اینها چه ارتباطی با نمایش عروسکی دارد؟ در این موضوع نمیتوانیم به تاریخ دقیق برسیم، ولی آئینهای عروسکی ما خیلی پیشتر شروع شدند در کتاب ذکرشده مسیر تکامل نمایش عروسکی را از حدود نه، ده هزار سال پیش تا دوره اشکانی و تا پیش از اسلام بررسی میکنم و فرضیاتی درباره دوره اشکانی دارم. در حال حاضر شواهد مشخص متنی ما از آن چیزی که به معنای نمایش هست، به همان قرن چهارم و پنجم هجری برمیگردد، ولی اسناد آئینی و باستانی متنوعی داریم از جیرفت و خیلی قبل از جیرفت. در آن دوره، مبدأ مطالعاتی من جیرفت بود، ولی در حال حاضر پیکرههایی از دورههای پیش از جیرفت نیز مورد مطالعهام هستند. همانطور که گفتم از نمایش عروسکی ما بر اساس دادههای مکتوب در حوالی قرن چهارم، پنجم حرف زده میشود، ولی مسیر تکاملیاش میتواند قدمت بیشتری داشته باشد.
آیا این شناخت در کنار باستان شناسان و متخصصان باستانشناسی صورت گرفته یا حدس و گمانهای خود شماست؟ آیا گفتههای شما را باستان شناسان تأیید کردهاند یا میکنند؟ برخی از آنها میگویند که از نظر باستانشناسی این پیکرهها بت هستند و کارکرد مذهبی دارند.
یکی از خلأهای مسیر مطالعاتی ما نبود فضای بینرشتهای است. باستان شناسان ما در این مورد فضای بینرشتهای ایجاد نکردند. از این طرف پژوهشگران حوزه هنر یا نمایش هم این فضا را به وجود نیاوردهاند. ما باید سمینارها و رویدادهای بسیاری برگزار کنیم که باستانشناس، اسطورهشناس و مردمشناسی که دارد در حوزه تاریخ نمایش کار میکند، اینقدر با هم گفتوگو کنند تا روشهای گفتوگو شکل بگیرد. سعی کردم در کتابم به موضوع مطالعات باستانی عروسک و نمایش عروسکی بپردازم و این مسئله را به گفتوگو بگذارم تا نظر پژوهشگران باستانشناسی را هم بشنویم. در حال حاضر رد و تأیید، مسئله مهمی نیست؛ یعنی اساساً و در وهله اول مسئله من رد یا تأیید این نظریه توسط باستان شناسان نیست. مسئله ما باید ایجاد فضای بینرشتهای باشد؛ یعنی باید فرصتهایی را به وجود بیاوریم که برای باستانشناسها فرضیات و نظریات را باز کنیم. بعد باستانشناسها نقاط ضعف و قوت این نظریات را ببینند و آرامآرام یک فضای گفتمانی و گفتوگوی بینرشتهای در حوزههای مطالعاتی ما شکل بگیرد. از شما هم همین را میخواهم که به رد یا تأیید این ایده فکر نکنید، مسئله ایجاد فضای گفتوگو است، فضایی که بهواسطه آن مطالعات باستانشناسی هنر تئاتر و نمایش عروسکی ما غنیتر شود.
این پژوهشها جایی غیر از ایران هم ارائه شده و اگر شده چه بازتابی داشته است؟
من به تازگی دارم کمی روی معرفی جهانی دادههای جیرفت و تاریخ عروسک ایران کار میکنم. در این مسیر هم دستم را باز میکنم برای هر کسی که بتواند همراه و هم قدم شود. این حوزه واقعاً نیاز به کار زیاد دارد.
آیا کاوشهای جدید و یافتههای جدیدی در این باره انجام شده است؟
مقالهای که شما را جذب کرده، مربوط به سالهای ۸۸، ۸۹ است. یکبار هم سال ۹۴ سمیناری ترتیب دادیم که دکتر مجیدزاده و سید سجادی هم مقالهای ارائه دادند. من دو بار در دو سمینار راجع به جیرفت صحبت کردم. یکی حوالی سال ۸۸، یک بار هم در سال ۹۴. هر دو هم سمینارهای پژوهشی جشنواره نمایشهایی آئینی سنتی بودند. از سال ۹۴ تا الآن اسناد تازهای پیدا کردهام که میتواند خیلی ماجرا را قابل گفتوگو کند. مسئله جیرفت از این جهت مهم است که درواقع به شفافیت و به تعداد زیاد پیکرههای مفصل دار داریم و بهخوبی میتوانیم آنها را مثال بزنیم و مطالعه کنیم.
ممنونم از وقتیکه برای گفتوگو گذاشتید، اگر سخن دیگری مانده، میشنویم.
در پایان میخواهم بگویم که ما بسیار به مطالعه و گفتوگوی بینرشتهای نیاز داریم. امتحان کنید، با چند باستانشناس تماس بگیرید و درباره پیکرهها و ربط آنها به عروسک بپرسید. اغلب یک جمله به شما میگویند، و آن اینکه این پیکرهها احتمالاً پیکرههای آئینی هستند. معمولاً جامعه باستانشناسی ما همین یک جمله را دارد. خب جمله بعد چه؟ مستندات چه؟ هیچ. این یعنی ضعف مطالعاتی، یعنی ضعف فضای بینرشتهای در حوزه پیکرههای پیش از تاریخ و بررسی این پیکرهها. بیشتر از چهار، پنج مقاله نمیتوانیم پیدا کنیم. اینقدر حوزه مهجوری است. مثلاً شما درباره سفالینهها، سکهها، نقش برجستهها و... میتوانید تعداد زیادی مقاله پیدا کنید، ولی در باستانشناسی ایران پیکرهها بسیار مهجور ماندهاند. دلیلش را نمیدانم.
باستانشناس و پژوهشگر علوم انسانی و اجتماعی
https://srmshq.ir/juq34n
فضای مجازی را که زیر و رو کنید، در معرفی عمران گاراژیان به خوانندگان، دادهای جز «باستان شناس و پژوهشگر علوم انسانی و اجتماعی» یافت نمیشود. این شاید از این بابت باشد که او متمرکز است بر چیزی که میخواهد، فارغ از هیاهو و نام و نشان. اما واقعیت این است که او در میان باستانشناسان چهره شناخته شده، متفاوت و سختکوشی است که در ایران عضو هیئت علمی بوده و سالها در دانشگاه تدریس کرده، در مناطق بسیاری از ایران و خارج از ایران پژوهش کرده، بسیار سخنرانی کرده، بسیار نوشته و بسیار روایت کرده است. او تمام نشانی که از خودش به جا گذاشته در آثار و نوشتههایش است. اینجا او «پیکرک»هایی را روایت میکند که در کاوشهایش در بم یافته است. پیشنهاد میکنم که در جستار پیش رو، علاوه بر توجه به پیشنهادها و یافتههای گاراژیان به نوع روایت جذاب و متفاوت او نیز دقت کنید.
پیشدرآمد
باد تند روزهای میانی مردادماه میوزید. آنقدر تند که کلاهی چیزی اگر از سرت برمیداشت برای همیشه از دستش داده بودی! باد همه چیز را با خودش میبرد مثلی که شنها را با خودش میآورد و مستقیم میزد به سر و صورتت. بعضی وقتها کناری میایستادیم تا باد آرام بگیرد. ما و باد با هم آرام نمیگرفتیم. یکی از روزها، وقتی ایستاده بودیم که باد آرام بگیرد، از خودم میپرسیدم از این باد بهرهای هم میرسد؟ در همین فکر و خیال بودم که چشمم، کنار جایی که کنده بودیم (به آن محدوده کنده شده «ترانشه» میگویم) چند تا چیز گلی و سنگی خیلی کوچک در حد یک سرانگشت از گل بجا مانده بود (تصویر: ۱). باد بقیه خاک و نخالههای دور و اطراف را با خودش به همان ناکجاآبادی برده بود که کلاه ما را برمیداشت و میبرد. ابزارهای سنگی با کلوخهای کم معنی و تکههای ریز استخوان با هم بودند در آن میان چیزهای کوچک خوشساخت مینمودند. (تصویر: ۲). گلِ خیلی خوب ورز داده شده و فرمها یک طوری بودند که بهخوبی از بین همه کلوخها و نخالههای معماری، جدا میایستادند. در باد شدید با سرعت مثلاً ۶۰ یا ۷۰ کیلومتر در ساعت، تا دهن را باز میکردی، باد شنهای سیاه را میزد تو دهنت. در این شرایط شروع کردم به صحبت کردن برای همکارانم:
«چه جالب بچهها! اینجا رو نگاه کنید کنار ترانشه، جایی که میرویم و میآییم باد خاکهای نرم را با خودش برده همین چند تا چیز خرده و ریز جامانده، یکی از اینها شیء گلی است. با خودم گفتم پس باد فقط شن نمیآره، بلکم خاکهای نرمرو هم میبرده».
چیز کوچک را برداشتم، پس از اینکه دقیق بررسی کردیم و دور و برش را دیدیم، طبق روال کارمان آن را در زیپکیپی کوچک گذاشتیم. تا میخواستم زیپ درِ زیپکیپ را بکشم یکی از همکارانم گفت: خب اگر اینقدر مهم است که شما میگویید (؟) لای پنبه بهداشتی هم بگذاریدشون. لحن همکار جوانم پر از ایما و اشاره و کنایه و تردید بود. من اما در آن شرایط سخت، بهتر دیدم به پیامهای فرعی سخنش گوش نکنم و پیام اصلی را بگیرم و به حاشیه نرویم تا زود بتوانیم به سر کارمان برگردیم.
از آن روز، که از روزهای اول کارمان در تل آتشی، دارستان بم بود. از باد یاد گرفتم با هر روشی که شده، خوب تمیز کنم. وقتی دور و بر، تمیز باشد، چیزهای خیلی ریز را هم میتوان تشخیص داد. هرچند رنگ آن چیزها، جنس و اندازهشان مثل همهٔ چیزهای اطرافشان باشد و فقط فرم و ساختشان یک کمی فرق داشته باشد (!).
عصرها سر تپه نمیرفتیم. پس از استراحتی چند ساعته چشمهایمان فرصت میکردند شنهای خیلی ریز را از درونشان بیرون کنند. در پایگاه میراث جهانی ارگ بم، حال و هوا خوب بود. باد بود، نه باد شدید لوت جنوبی، باد کولرگازی. صندلی بود و میز هم بود. هر کدام از ما، به کار خودش بود از عکاسی و طراحی و تمیزکاری یافتهها گرفته تا نوشتن گزارشهای روزانه. اینها کارهای روزانه و معمول ما بود. زیپ کیپ کوچک را آوردم و تا خواستم باز کنم، همان همکار جوانمان که روبهروی من به کار خودش مشغول بود چشمش افتاد و گفت:
«آقای … باز سوژه پیدا کردی؟ اون هم سوژه باد آورده، الان انبوه سؤالها رو آوار میکنی روی سرمون». چیزی نگفتم فقط با چشمهای بادامی که بیش از حد معمول باز شده بودند، نگاه کردم که برابر دهها جمله و گوشه و کنایه، پیام مستقیم و غیرمستقیم داشت.
موضوع چیزهای ریز گلی تازه شروع شده بود. چیزهای ریز یک طیف و یک گروه نبودند. دهها شکل و نوع و طبقه و رده داشتند. من بهعنوان پژوهشگر از آنهایی که فکر میکردم شکل انسان هستند و در حرفه ما بهعنوان «پیکره الهه مادر» معرفی میشوند، بیشتر خوشم میآمد. با این وجود، اصولاً یافتهها را در بافت و سر جا و در ارتباط با چیزهای دیگر بهتر میفهمیدم. برای همین همیشه وقتی روی چیزهای ریز کار میکردیم، اول سؤالم این بود که بافت دارد؟ یعنی سرجایی که به دست آمده در ارتباط با چه چیزهای دیگری بوده؟ باد چیزها را میآورد اما بقیه چیزهایی دور و اطراف و بافت را اگر سبک بودند با خودش میبرد. در نتیجه تقریباً میشد گفت چیزهایی که باد آورده بود مثل یافته سطحیاند و بافت ندارند. رفتم سراغ چیزهای ریزی که بافت باستانشناختی [به قول ما] دارند. در ادامه چند تا از آنها را در بافتشان معرفی میکنم و دربارهٔ معناهای احتمالیشان برای ساکنان تل آتشی، پیشنهاداتی ارائه میکنم (توجه: نتیجه نمیگیرم. من گزارهای را اثبات نمیکنم. چیزهایی را نشان میدهم و پیشنهاداتی میدهم.)
چیزهای کوچک گِلی
سوال اول این بود که اشیاء ریز خوشساخت چه هستند؟ یادم نمیرود گزارش توصیفی را که مینوشتیم همان همکار جوانم پرسید؛ خب چه بنویسم؟ بنویسم پیکرک الهه مادر؟ حالا نوبت من شده بود که طبق ضوابط کارمان، پیش بروم. گفتم؛ نه در توصیف، اندازهها و هر آنچه میبینی را بنوس، نقداً اسمی رویشان نگذار (!) اضافه کردم؛ همین اسمهای دمدستی بعد گمراهمان میکند، فکر میکنیم موضوع تمام شد. حالا عین توصیف آن روزها را اینجا میآورم.
-
شیء گلابیشکل، به بلندی ۱۷ م.م؛ و قطر قاعدۀ ۱۶ م.م. سطوحی صاف دارد. تراکم خمیره بالا است. پوشش رقیق کرمرنگ دارد. (تصویر:۳)
شیء گلابیشکل، به بلندی ۲۲ م.م؛ و قطر ۱۵ م.م. کف تخت و اندکی فرورفته و رأسی نوکتیز دارد. یک وجه بدنهاش تخت و سه وجه دیگر مدور است. روی وجه تخت حفرههای ریز نامنظم ایجاد شده است. روی سه وجه مدور خطوط عمودی موازی هم کنده شده است. تراکم خمیره بالا است. سطوحی صاف دارد. (تصویر:۴)
شیء استوانهای، به بلندی ۲۲ م.م؛ و قطر بدنۀ ۱۱ م.م؛ و پایۀ بیرون زده به قطر ۱۸ م.م. سه حفره درست در بالای پایه به صورت دو چشم و یک دماغ ایجاد شده. سطوح آن صاف و صیقلی است. تراکم خمیرۀ آن بالا است. (تصویر: ۵)
-
اشیاء گلی کوچک را تمیز عکاسی و طراحی هم کردیم. حالا بهتر و دقیقتر اجزاءشان دیده میشد. شیء ۱ و ۲ که همکارم گلابیشکل دیده بود (تصویر ۳ و ۴) حالا پس از ماهها مطالعه و جستجو در منابع مختلف میدانیم که پیکره الهه مادر هستند؛ اما شیء ۳ (تصویر: ۵) همچنان برایمان ناشناخته بود. مطالعات مقایسهای به نتیجه قابل اتکایی نمیرسید چون این یافتهها و فرهنگ، در جنوب شرق ایران ناشناخته بودند.
کاوش میدانی، طبق روش لایهنگاری انجام میشد. بهطور بسیار ساده در این روش هرچه بالاتر باشد جدیدتر است و هر آنچه زیرتر قدیمتر. یافتههای گِلی که پای همانجایی به دست آمدند که باد برایمان چیزهای گِلی و سنگی را رونمایی کرده بود (تصویر ۱ و ۲) طبق روش مرحله پنجم در تل آتشی نام گرفت. دو سالی طول کشید تا توانستیم برای آزمایش گاهنگاری (کربن ۱۴) بودجه فراهم کنیم. حالا میدانیم زمان نسبتاً دقیق آن یافتههای گِلی ۴۷۰۰ سال پیش از میلاد است (گاراژیان و رحمتی ۱۳۹۱).
پس از مشخص شدن زمان یافتهها حالا میتوانستیم با اطمینان بیشتری معرفیشان کنیم. دو شیء گلی ۱ و ۲ پیکره الهه مادر بودند (تصویر: ۳ و ۴) اما با هم تفاوت داشتند. سومی (تصویر: ۵) شیء گِلی بود که نخهایی را از میان گِل مرطوب خوب ورز داده شده، رد کرده بودند (تصویر: ۶) و احتمال بسیار زیاد کاربری قفل گِلی برای بستن و پلمپ کردن داشته است. در مورد سومی چون بحث ما در این جُستار کوتاه نیست همینقدر بسنده میکنم و با دقت در سوراخها و جای نخها و الیاف و پریدگی اطراف سوراخ (تصویر: ۷) آنچه پیشنهاد میکنم، قابل ارزیابی است (توجه، تصاویر ۱ و ۲ همچنین ۵ و ۶ و ۷ یک شیء را نشان میدهند).
شیء گلی ۱ (تصویر: ۳) الهه مادری است که حجم آن مبین کاربری آن است. این گروه از یافتههای پیش از تاریخی عموماً سر، دستها و پا ندارند برعکس میان تنه حجیم ساخته میشود. عموماً این نوع پیکرهها تداعیکننده الههای نشسته است. در برخی موارد پایینتنه دو بخش است و دو پا را نشان میدهد [همینقدر کلی] اما در این نمونه چنین چیزی مشاهده نمیشود.
شیء گلی ۲ پیکرهای با وجوه دارای طرحهای مختلف است که هر وجه با دیگری تفاوت دارد. پشت پیکره تقریباً مسطح و در همان محدوده مسطح سوراخهایی مشاهده میشود که عموماً در سه یا چهار ردیف نامنظم و با شیء نوکتیز، سوراخهای دارای زاویههای مختلف، ایجاد شده است (تصویر: ۸). روی پیکره که شکم برآمده آن را نشان میدهد دارای شیارهای عمومی است (تصویر: ۹) که تا پایه پیکره نیز ادامه داد شدهاند (تصویر: ۱۰ طرح فنی) اضافه بر آنچه شرح دادم در پهلوی پیکره، دو سوراخ دیگر (تصویر: ۹) نیز مشاهده میشود که بهطور عمومی ایجاد شدهاند. شیارها و سوراخهای پشت و روی پیکره را میتوان تزیینی پیشنهاد کرد. البته تزیینهایی که کاربریهای مختلفی اضافه بر زیبایی میتواند داشته باشد که بر ما ناشناخته است. دو سوراخ پهلوی پیکره با فاصله مشخص و بهطور عمودی ایجاد شدهاند، در کنارههای این سوراخها خراشهایی نیز قابل تشخیص است (به تصویر: ۹ دقت کنید). در نتیجه پس از ساخته شدن از این سوراخها استفاده میشده، اما چه استفادهای.
تفسیر
پیکرههای الهه مادر عموماً در ارتباط با زنانگی و مادرانگی تفسیر شده و نماد باروری و زایمان معرفی میشوند. در مورد شیء گلی اول و دوم این موضوع مشترک و از روی حجم بدن، این مهم نمایش داده میشده و حالا پس از هزارهها فهمیده میشود؛ اما پیکره دوم، اضافه بر تزیینها که پیشتر شرح دادم دو سوراخ روی پهلو دارد که به نظرم کاربری خاص داشتهاند. مادامیکه همکارانم (Jarrige,Jean-François and CatherineJarrige- ۲۰۰۶) نمونه مشابه از استقرار نوسنگی مهرگره را معرفی نکرده بود و سوراخها را بهطور آزمایشی با چوبهایی باریک به نمایش نگذاشته بود (تصویر ۱۱: -۲۰۰۵ Jarrige,Jean-François) من هم چنان دو سوراخ روی پهلو را مانند بقیه سوراخهای تزیینی پشت پیکره در نظر میگرفتم؛ اما با دیدن آن پیشنهاد که بهصورت تجربی روی یافتههای همکار یاد شده آزمایش شده بود، من هم روی تفسیری جدید تأمل کردم. آن تفسیر جدید این است: سوراخهای دوگانه در پهلوی پیکره که در کنارههای سوراخها جای خراش شیء نوکتیز نیز مشاهده میشود. برای جابجا کردن و به حرکت درآوردن پیکرهها، حداقل ایستانیدن استفاده میشد. میدانیم که این پیکرهها نهتنها بسیار خلاصه شده [مُسبک] ساخته میشدهاند بلکه همچنین میدانیم که کاربریهای نمادین داشتهاند. حال فرض نگارنده این است که سوراخها، کاربریشان نهادن چوبهای باریک در آن است، چنانکه همکارم پیشنهاد کرده بود و اگر در نظر آوریم که هر وجه پیکره برای این تزیینهای مختلفی دارند که پیامهای متفاوتی از نماهای مختلف پیکره فهمیده شود حالا ادامه با خواننده…. ممکن است چوبها برای به حرکت درآوردن و نمایش مفهومی بسیار خلاصه شده در پیکره استفاده میشده، میتوان در نظر گرفت که یکی از کاربریهای حداقل برخی از این پیکرهها (شیء ۲) نهادن و به حرکت درآوردن و نشان دادن مفهومی است که بهطور سمبلیک از پیکره مدنظر میبوده است.
نکتهای دیگر احتمالاً به این تفسیر کمک میکند؛ پیکرههای فرهنگ نوسنگی مهرگره [پاکستان] تنها نمونههایی از این نوع هستند که در برخی از آنها گوشها و صورت با جزئیات نشان داده میشده است (تصویر: ۱۱). درنتیجه پیشنهاد نگارنده این است که اینگونه از پیکرهها اضافه بر مفاهیم باروری و زاد و ولد و مادرانگی در نمایش این مفهومها نیز مورد استفاده قرار میگرفتهاند.
کتابنامه:
- گاراژیان، عمران و رحمتی، مسعود (۱۳۹۱) دوره اول تل آتشی، فرهنگ نوسنگی پیش از سفال و معماری آن در چشمانداز جنوب شرق ایران، پژوهشهای انسانشناسی ایران، دوره اول، شماره ۱، پیاپی ۳، تابستان ۱۳۹۱، صص ۱۱۱- ۱۴۸
- Jarrige,Jean-François and CatherineJarrige (۲۰۰۶) Premiers pasteurs etagriculteurs danslesous-continent Indo-Pakistanais, Paléontologie humaine et préhistoire Volume ۵, Issues ۱-۲,January-February ۲۰۰۶, Pages ۴۶۳-۴۷۲
-(منبع تصویر ۱۱):
http://heritage.gov.pk/html_pages/Indus_terracotta_figurines.htm