https://srmshq.ir/u2kfhx
تجربه ثابت کرده است که نخبههای جامعه تا چه اندازه در روند رشد و بالندگی افراد آن جامعه تاثیرگذارند. نخبهها با ارتقاء سطح جامعه در ابعاد گوناگون افراد را به رفاه و درک بیشتر نائل میکنند. برای نمونه شاید تا ۴۰ سال پیش داشتن یک تلفن همراه فقط یک رویا بود ولی نخبههای علمی با تبدیل رویا به واقعیت علاوه بر لذت برخورداری افراد جامعه از این دستاورد، سطح علمی و همچنین سطح رویاپردازی آنها را ارتقاء دادند. نخبههای هنری هر جامعه همین نقش را در ارتقاء سطح کیفی آثار هنری و همچنین بالا بردن شعور هنری مخاطبان برعهده دارند. نقشی که متأسفانه در جامعه ما به خوبی ایفا نشده است. از موسیقی شروع میکنیم. اکثر نخبههای موسیقی ما به جای رشد سطح درک و سلیقه مخاطبان، سطح آثار خود را در حد درک و فهم آنها پایین آوردهاند؛ و عجیبتر اینکه گاهی این سطح را تنزل دادهاند و آثار آنها باعث رشد منفی و پسرفت بیشتر شده است که این مسئله باعث عدم ارتباط اکثر مخاطبان با آثار نوآورانه و باکیفیت شده است. درک بیشتر این فاجعه با انجام یک آزمایش ساده میسر میشود برای مثال یک قطعه موسیقی با صدای یک خواننده ضعیف تازهکار به همراه یک ترانه ناموزون و بیمعنا بیشتر از یک اثر فاخر و ارزشمند در فضای مجازی مورد استقبال واقع میشود اگر باور ندارید بهراحتی امتحان کنید. البته این کجسلیقگی فقط به موسیقی اختصاص ندارد. عکس خوب، نقاشی خوب، شعر و داستان خوب و هر اثر هنری دیگر که کیفیت بالایی داشته باشند با کمترین استقبال روبرو میشوند. تجربه جالبی که خود من در زمینه عکاسی دارم به این صورت است که بهترین عکسهای خودم را آثاری میدانم که در فضای مجازی کمترین استقبال را داشتهاند و این بسیار دردناک است. اگر تمام نخبههای هنری بهطور واحد و سیستماتیک در ارتقاء سطح هنری جامعه کوشا باشند و سطح کیفی و هنری آثار را بالا ببرند و در کنار آن به نقد جدی آثار پاییندست و بیکیفیت بپردازند مطمئناً شاهد رشد کیفی و بالا رفتن سطح سلیقه هنری مخاطب خواهیم بود. این اتفاق شدنی است. به امید این شکوفایی
یا حق
پژوهشگر و مدرّس فرهنگ مردم و موسیقی اقوام ایران
https://srmshq.ir/65xfhb
پیش از هر سخنی باید بگویم که آنچه در این وجیزه به نوشته درآمده، نتایج حاصل از پژوهشهای میدانی اینجانب است و تلاش کردهام تا برای نخستین بار خوانندگان مقاله را با این مبحث مهم که در ایران مغفول مانده آشنا نمایم.
نوروز که به ایران میآید، تغییر رویه زندگی در جامعه را ایجاد میکند و بر اساس هیجان و شوری که جامعه ایرانی را در برمیگیرد، ماجرا گونههایی تحت عناوین «زمانی» - «فصلی» - «اجرایی» که نام «آئین» را به خود میگیرد پدید میآید، چراکه نوروز خود «بزرگ آئینی» است که از «خرده آئین»های گوناگون تشکیل میشود. تمامی این آئینها ضمن آنکه جای پژوهش، ثبت، کدگذاری و دستهبندی و گردآوری دارد، هنوز هم به طور کامل شناخته شده نیست. آئینهای نوروز در ایران به دو دسته ویژه تقسیم میشود:
۱ - آئینهای ملی نوروز
۲ - آئینهای مذهبی نوروز
در شاخه آئینهای ملی، جامعه اقوام ایرانی حضور و نقش پررنگی دارند.
در شاخه آئینهای مذهبی، جمعیتهای ویژه اقوام ایرانی، مذاهب و ادیان دخالت مستقیم دارند مانند پیروان یهود، پیروان مسیح، پیروان زرتشت، پیروان ابراهیم (ع) (صابئین).
به همین دلیل گوناگونی و تفاوت رفتاری در برگزاری رسمها و آئینها به شکلی درمیآید که تا این زمان، طی قرن گذشته نگاه جدی و درستی به آن، به لحاظ اتنوموزیکولوژی و اتنولوژی نشده است. چراکه پیروان ادیان دیگر در اثر همنشینی با ایرانیان در، درازای تاریخ وامگیریهای فرهنگی بسیاری یافتهاند. «فرازکرداری» نمونهای از تأثیر اندیشههای ایرانی است که به تمامی پیروان ادیان انتقال یافته و به عنوان مثال: مسیحیان ایران از آن بهره بردهاند.
اینگونه از ترقی دادن گیتی و گیتویان مربوط به برگزیدگانی است که از سوی خداوند مأموریت مییابند تا طرحی نو در جهان درافکنند، نو کردن جهان از سوی جمشید و سه برابر گسترش دادن جهان، در زمان خود، نمونهای از «فرازکرداری» است.
همین اندیشه در زمانی که آئین ایرانیان در پارهای از نقاط حوزه پهناور ایران کهن با دین مسیح (ع) آمیخته گشت در فضای باورهای دینی و مذهبی مسیحیان ایران جای گرفت. نوروز بهعنوان زمانی شناخته شد که مسیح (ع) زندگی تازهای یافت، چراکه در اندیشه کهن ایرانی، «نوروز» روزی است که مردگان برخاسته، زندگی دوباره از سر میگیرند.
همین توارث فرهنگی باعث گردیده تا وامگیری آئینی نیز پدید آید، به دلیل اعتقاد به رستاخیز مسیح (ع) در چنین زمانی، مسیحیان ایرانی سرودهای شادیانه ویژه خود را میسرایند مانند سرود «مژده بادا» که بندی از متن آن اینگونه است:
بر طبیعت نگر، مرده بود زنده شد
در جهان پرتو «مهر» تابنده شد
آن مسیحی (ع) که از بهر ما بنده شد
مُرد و برخاست و ما را رهاننده شد۱
در نوروز مسیحیان ایرانی تعمید نوروزی دارند و به هنگام انجام غسل تعمید نیز سرود ویژه آن را با این مضمون میخوانند:
باد نوروز وزید/ روز فیروز رسید/ صبح امید دمید
مژده آن را که در این سال حیاتی نو یافت
نیّر نور مسیحاش پرستار آمد...۲
پس میبینیم که جوامع ادیان دیگر ایرانی نوروز را با نگاه ویژه خود بهدرستی پاس میدارند، چندان که پیروان مذاهب اهل سنّت ایران نیز آئینهای ویژه خود را دارند، ایرانیان شیعی نیز بر اساس باورهای خود نوروز را با آئینهای باورمدارانه مذهبی آمیختهاند و در این زمینه «ذکرخوانیهای» نوروزی و «صلواتخوانیهای» نوروزی و حتی مراثی و نوحههای نوروزی مقولاتی است که بسیار اندک و کم به آن پرداخته شده است.
***
*متن کامل این مطلب در شماره چهل و هفتم ماهنامه سرمشق منتشر شده است.
مدرس موسیقی و پژوهشگر هنر
https://srmshq.ir/qdurl7
اگرچه هرات مهمترین کانون موسیقی آن روزگار محسوب میشده است، اما علیرغم تمرکز فعالیتهای موسیقایی در هرات، در نواحی دیگر نیز حیات موسیقایی رونقی شایان توجه داشته است. بهعنوان مثال واصفی در ذکر مجلسی در قصبۀ فرکت به اجرای موسیقی توسط موسیقیدانی برجسته به نام مولانا شاه حسین اشاره میکند:
... مجلس فردوس آیین سپهر تزیین آن حضرت [خواجه عبدالرزاق] از حضور اهل فضل و کمال و ارباب حسن و جمال و اصحاب ساز و نواز هرگز خالی نبود... از ارباب ساز و نواز (جناب مستطاب نادرالدوران مؤلف ترکیبات النغمات والالحان ناقد دساتینالقول والعمل ناظمالقوانین الهزج والرمل) خوشنوازی که هرگاه در بزم عشاق بینوا به نغمات روحافزا و به صوت دلکش غمزدا عمل نمودی مانند زنگوله فریاد و ناله از بزرگ و خرد عراق عرب و عجم برآوردی، هرگه به قانون نادره کاری چنگ در ارغنون هنرپروری زده مجلس اهل صفا را برافروختی، مطرب دستانسرای اوج فلک که عبارت از ناهید است ساز چنگ خود را از رشک مانند عود بسوختی. ولی شعاری که آوازه مقامات وی در شش جهت بلند گشته. شعبهای از کرامات وی آنکه مانند عود گوشهها اختیار کرده گاهی (در) نشاپور و اصفهان سیر میکرد و گاهی از زابل و نهاوند خبر میداد، مولانا شاه حسین بود که همواره انیس و جلیس حضرت خواجه بود و به قانون محبت و ارغنون مودت نقش غم از میان خانه دل میزدود (واصفی ۱۳۴۹: ۲۹۴-۲۹۷).
واصفی در ذکر تعریف مجلس امیرعلی شیر و خواجه مجدالدین محمد، در باغی در قریۀ پرزه در نیم فرسخی هرات میافزاید:
از خوانندهها حافظ بصیر و حافظ میر و حافظ حسنعلی و حافظ حاجی و حافظ سلطان محمود عیشی و شاه محمد خواننده و سیه چه خواننده و حافظ اوبهی و حافظ تربتی و حافظ چراغدان؛ و از سازندهها استاد حسن نائی و استاد قل محمد عودی و استاد حسن بلبانی و استاد علی خانقاهی و استاد محمدی و استاد حاجی کهستی نائی و استاد سید احمد غجکی و استاد علی کوچک طنبوری؛ و از جماعۀ شاعران و ندیمان و مجلس آرایان مولانا بنائی و خواجه آصفی و امیر شیخم سهیلی و مولانا ضیاءالدین خوارزمی [و مولانا سیفی بخاری و مولانا کامی] ترشیزی [و مولانا حسنشاه و مولانا درویش روغنگر مشهدی و مولانا مقبلی و مولانا شوقی و مولانا ذوقی و مولانا خلف و مولانا نرگسی و مولانا هلالی و مولانا ریاضی تربتی؛ و از جمله ظرفا میر سربرهنه و مولانا برهان گنگ و میرخواند مؤرخ و مولانا معین شیرازی و مولانا حسین واعظ و سید غیاثالدین شرفه و مولانا محمد بدخشی و مولانا خلیل صحاف و مولانا محمد خوافی خطاط؛ و از جوانان سرآمد خراسان میرک زعفران و شاهمحمد میرک و خواجه جان میرک و سلطان سراج و میرزای نطعدوز و حسین زردوز و سر و لب جوی و شمشاد سایهپرور و ملاخواجه خواننده] و [یوسف مزار چلگزی و یوسف ثانی] و] ماه سمنانی و ساقی و باقی عراقی را در آن مجلس حاضر ساختند (واصفی ۱۳۴۹: ۴۰۳-۴۰۶).
وی همچنین به «حافظی... سلطان علینام، بهغایت خوشخوان و خوشالحان» در کوسو، قصبهای در پانزده فرسنگی خراسان (واصفی ۱۳۵۰: ۲۳۸) و نیز جوانی موسیقیدان در ولایت خراسان، در زمان سلطان حسینمیرزا، به نام میرزا بیرم اشاره میکند که:
قانون را به قانونی مینواخت که زهره چنگی (از رشک او) چنگ خود را بر زمین میانداخت. خواجه عبدالله مروارید که در این دو فن بیمثل و عدیمالنظیر بود، بارها دست او را میگرفت و میبوسید و در دیده میمالید و میگفت [که]: من هرگز به قابلیت این جوان در این دو فن کسی را ندیدهام و تصور نکردهام (واصفی ۲۲۴:۱۳۵۰)
مجالس موسیقایی بسیاری در شهرهای مختلف - علاوه بر هرات - بر پای میشده است، بهعنوانمثال وی مجلسی را در نیشاپور توصیف میکند «که اهل حسن و ارباب ساز و نواز» همه در آن حضور داشتهاند (واصفی ۱۳۵۰: ۲۶۶). واصفی (۱۳۵۰: ۲۶۷) نیز در سفر خویش به نیشابور در ایام عاشورا در مسجد جامع آن دیار وعظ کرد. چنین به نظر میرسد که هنجارهای موسیقایی تیموریان در نواحی مختلف قلمرو ایشان تبعیت و - بهعنوان مثال - آثار اشخاصی چون مولانا صبحی اوبهی از خراسان تا تاشکند خوانده میشده است: بر شعر نسبت چشمت به نرگس کردم و شرمندهام / از خجالت همچو نرگس سر به پیش افکندهام... صوتی بسته بود در مقام چهارگاه که مصنفان خراسان مسلم میدارند که در غایت خوبی واقع شده است (واصفی ۱۳۵۰: ۲۹۴-۲۹۵). به طور کلی در این دوران موسیقیدانان بسیاری نیز از شهرها و نواحی مختلف مقیم هرات گشته بودند، چنان که به تعبیر اعلاخان افصحزاد «یک گروه موسیقیشناسان زبردست و استادان ماهرِ ساز و سرود که اصلاً از شهر و ولایتهای گوناگون: فرغانه، خجند، بخارا، سمرقند، حصار، خوارزم، بدخشان، آذربایجان، خراسان و غیره بودند، به کمال رسیده، نظریه و عملیه [= تئوری و عمل] این ساحه را بسی رواج دادند» (افصحزاده ۱۳۷۸: ۹۵).
***
*متن کامل این مطلب در شماره چهل و هفتم ماهنامه سرمشق منتشر شده است.
مدرس موسیقی کودک
https://srmshq.ir/bx1g40
واگنر شخصیت بیبدیل در تمامی اعصار موسیقی خصوصاً دوران پسارُمانتیک، با تکیه بر نبوغ ذاتی خود نهتنها موسیقی خود را آفرید بلکه توانست در خلاف جهت منتقدان و مخالفان بهگونهای حرکت کند که مخالفانش هم شیفتگانش باشند. در دوران رمانتیک ادبیات و هنرهای زیبا و رویدادهای اجتماعی چندان مجالی به موسیقی نمیدادند که بهتنهایی خودنمایی کند اما واگنر توانست به تنهایی پرچمدار موسیقی و هنرهای عصر خود شود. این واقعه در حدی اهمیت داشت که مخالفان وی که او را آماج انتقادهای تند و حتی دشنام قرار داده بودند، خود با چهرههای مبدل در اجراها و کنسرتهای واگنر با بلیطهایی با برابر قیمت حاضر میشدند و او را تحسین میکردند و پس از تحسین در زمان کنسرت، در روزنامهها و جراید و رسانهها به وی دشنام میدادند. این موفقیت عظیم در حدی بود که حتی کسانی که با ارکسترها و صداهای غولآسای آن زمان با این شدت و عظمت نشنیده بودند تقریباً تمامیشان در اجرای قطعات او بر خود میلرزیدند و اشک میریختند زیرا آن زمان تقویتکنندههای صوتی وجود نداشتند تا ارکسترها را از نظر شدت به آن حد برسانند و اما واگنر این اعجوبه تاریخ موسیقی توانست با اضافه کردن سازهای بادی فلزی شدت صدا را دو تا سه برابر افزایش دهد و این برای شنونده آن زمان قابل باور و بسیار مهیج بود. ضمن اینکه با ابداع موتیف راهبر (لایت موتیف) مسیر جدیدی در آهنگسازی به وجود آورد.
به شخصیت موسیقایی این مرد بزرگ احترام میگذاریم و چندی در مورد ویژگیها و زوایای شخصیتی و اجتماعی عجیب و غریب این آهنگساز خاص میپردازیم.
ویلهم ریچارد واگنر
ویلهم ریچارد واگنر (متولد ۲۲ مه ۱۸۱۳ متوفی ۱۳ فوریه ۱۸۸۳) آهنگساز - رهبر ارکستر - نظریهپرداز موسیقی و مقالهنویس آلمانی بوده است که بیشتر شهرت او به خاطر اپراهای اوست. در دنیای موسیقی از او بهعنوان ادامهدهنده راه لودویگ ون بتهوون یاد میکنند. او با نوآوریهایش تأثیر بسیاری بر آهنگسازان بعد خود داشت و به دلیل استفاده بسیار از فواصل کروماتیک و فواصل نامطبوع، او را پیشگام موسیقی مدرن اروپا میدانند. یکی از ابداعات واگنر لایت موتیف است که بعد از او بسیار رایج شد و بر موسیقی فیلم سده بیست اثر گذاشت.
واگنر فردی است که یک طرز فکر را به نام خویش ثبت کرده است و پس از اورمئوس آثار هیچ موسیقیدانی نتوانسته است چنین تأثیر عمیقی بر زندگی و هنر نسلهای آینده بگذارد.
پس از واگنر زندگی موسیقیدانان و نحوه برخوردشان با آثار او به چند دسته تقسیم میشده است:
*برخی از آنان به تقلید از او پرداختند مانند بروکنر واشتراوس
* گروهی دیگر به او پشت کردند مانند دبوسی و بارتوک
* بعضی دیگر زیر سایه سنگین او تباه شدند مثل هوگوو ولف
انزوای اخلاقی واگنر:
واگنر در فرهنگ غرب بسیار نفوذ داشته است و به همین دلیل برایان مگی گفته است که (واگنر بیش از هر هنرمند دیگری فرهنگ ما را تحت تأثیر قراره داده است.)
واگنر در طول زندگیاش شخصیتی بهشدت چندوجهی داشته است و هیچ آهنگسازی نتوانسته است انزجار یا ستایش شدیدی مانند او برانگیزد. او در زندگی شخصیاش به بیبندوباری شهره بود ولی تمامی این رفتارها در مقابل شکوه و اصالت آثارش رنگ میبازد. حتی دشمنان سرسختش هم بر عظمت کار او ایمان داشتند.
اکنون بعد از گذشت صد و سی سال از مرگ واگنر اعتبار فرهنگی او از تمام معاصرانش بیشتر است زیرا کیفیت موسیقی او عالی بوده است و طرفداران او برای اجراهای زنده چهارگانه اپرایی او (حلقه نیبلونگ) به دور دنیا سفر میکنند.
***
*متن کامل این مطلب در شماره چهل و هفتم ماهنامه سرمشق منتشر شده است.
https://srmshq.ir/9jzogs
کرمان ما اسطورهای بی تکرار در عرصۀ موسیقی دارد، که از چشم مردمانش دور مانده. از او در پایتخت بسیار سخن گفتهاند، در خاورمیانه او و گروهش را میشناسند و اهالی فن، جملگی شخصیت و هنر وی را، بیهیچ اغراقی، بزرگ و مانا میدانند.
همایون مجدزاده، متولد ۲۴ خردادماه سال ۱۳۵۳ در شهر کرمان، کارشناس ارشد در رشتۀ مکانیک، مؤسس گروه موسیقی «کهتمیان»، آهنگساز، تهیه کننده، نوازنده و مدرس موسیقی. اینها حقایقی است که همۀ آنها را با گوگل کردن نام وی نیز درخواهید یافت. برای همین پیشنهاد میکنم این کار را انجام دهید، نامش را جستجو کنید و دربارهاش بخوانید. من اما با وی روزگار گذراندهام. شاگردیاش را کردهام، از او درس گرفتهام، با او همگروهی بودهام و دوستی کردهام، پس قاعدتاً حرفهایم همچون گفتههای یک نویسندۀ صرف در باب موضوعی بیرونی نخواهد بود. من دربارۀ قسمتی از وجود خود مینویسم، دربارۀ یک دوست، کلامی هرچند مختصر، از بودن در کنار ستارهای بیبدیل.
هنگامی که کلاس دوم دبیرستان بودم، شیفتۀ هنر همایون شدم. اجرای زندۀ قطعۀ Ominous Transpose را دیدم. تکنوازی وسط آهنگ! آن سطح از تکنیک در نوازندگی! حرکات جذاب انگشتان باهوشش بر روی دستۀ ساز. هنر همایون همان ابتدا مرا مبهوت کرد. به قول خودش «ضرب اول»! دموهای آلبوم «اکسیر» یافتههای بعدی من از هنر وی بود. دوهای نهایتاً سیثانیهای. همان سی ثانیهها کافی بودند برای تسخیر من! ملودی The Last Station, قسمت Sweep Picking قطعۀ Recalling, سولوی بینهایت شرقی قطعۀ Hydra, ریف اولد اسکول قطعۀ Auricle.
نسخۀ کامل آلبوم «اکسیر» یافتۀ بعدی من بود. هیجانانگیز، زیبا، گاهاً مرموز مثل سولوی اول قطعۀ Xenophobia، برای من آلبومی جذابتر از همنوعان خارجیاش، بیکلام اما مملو از کلام موزیکال، یک اثر هنری، برای آیندگان. معدنی از ریفهای جذاب که هنوز هم که هنوز است میتوان بهعنوان یک رفرنس با چارچوبهای صحیح، به آن تکیه کرد و بهعنوان سرآمدی در بین آثار هم سبک تولید شده در کشور دانست.
آلبوم تصویری و زندۀ «ایستگاه آخر» دستاورد بعدی من از آثار کهتمیان بود. شگفتانگیز، باورنکردنی و شوق برانگیز. یک گروه واقعی، با اجرایی جذابتر از سی دی اوریجینال.
آلبوم «وجود مجازی» مرحلۀ بعد بود. سطح تازهای از پیچیدگی و تکنیکالیته، آهنگسازیهای نامتعارف، هنر برای هنر، موسیقی برای موسیقی.
این نقطه، پایان همایون مجدزادهای از دور برای من بود. پایان شناختی همگانی که من هم مثل خیلیهای دیگر آن را تجربه کردم.
نقطۀ بعد اما، مواجهۀ از نزدیک بود. او به کرمان آمد. برای مدت کوتاهی، و همین مدت کوتاه کافی بود تا همه چیز تغییر کند. من شاگرد همایون شدم، کلاس میرفتم، درس موسیقی میگرفتم. درس هارمونی میگرفتم، درس نوازندگی میگرفتم، درس معلم بودن میگرفتم، درس زندگی اما بزرگتر از همۀ اینها بود که نزد وی میآموختم. من هنوز هم دور و نزدیک، کم و زیاد، موجز و مفصل، از او درس میگیرم. او بیدریغ معلمی میکند. او منش هنرمند بودن را میداند و میآموزد، او خلاق بودن را میشناسد و آن را به هنرجوهایش یاد میدهد. او دانشی بسیار و در عین حال کاربردی دارد.
یک زمانی من را در کهتمیان پذیرفت. در مقام ریتم گیتاریست. زمان تمرینات آلبوم «برخاسته از خاکستر» بود. آلبومی برای شنوندگانی که در کنار علاقه به موسیقی روز، میل به شنیدن نوایی ایرانی و آشنا نیز داشتند. کوبنده، باشکوه، خوشساخت و دقیق و هنرمندانه. آنجا در آن تمرینها بود که مرزهای همکاری و هنر در کنار یکدیگر موسیقی زدن را از وی آموختم، کار دشواری که او به من راه و رسمش را آموخت، هرچند که هر دویمان در این موضوع اتفاقنظر داریم که هرچه هم که باشد، درنهایت امر کار انفرادی بهتر از آب درمیآید، مثل اپراهایی که ریچارد واگنر به تنهایی نوشته است، مثل نقاشیهایی که بزرگان بهتنهایی کشیدهاند.
من از وی اصول نوازندگی را آموختم. آموختنی که نتیجۀ آن، نزدیکتر شدن هرچه بیشتر به لحن و استایل شخصی خودم در امر نوازندگی بود. شاید بتوان یکی از شاخصههای مهم و منحصربهفرد همایون را در نوازندگیاش یافت. او شبیه هیچکس گیتار نمیزند. او مثل خودش است. او جملههای دیگران را بازسرایی نمیکند، او جملات منحصربهفرد خودش را دارد. او امضای خودش در لحن، جملهبندی و صداسازی را داراست. شاید بتوان تک و توک و کمتر از انگشتان یک دست، نوازندگان گیتارالکتریک را در کشورمان یافت که مسیر تقلید را رها و به دنبال ساختن راه خود رفتهاند. بیشک کهنهکارترین و برجستهترین آنها همایون است.
همایون خودش است، چه زمانی که با کلمات سخن میگوید و چه زمانی که با ساز لب به سخن میگشاید، او هیچگاه هیچچیز را به چیزی که نیست نمیآراید. اصالت محض. اصالت! کلمهای که برای ما کرمانیها ارزش زیادی دارد. من آن را در همایون یافتهام.
در شخصیت و هنر وی.
همایون اهمیت ریف و استراتژیهای متنوع درست کردن آن را به من آموخت. اصلی مهم که در کنار نوازندگی خاص لیدگیتار، از شاخصههای برجستۀ دیگر هنر وی محسوب میشود. ریف، شاید برجستهترین عنصر موسیقیهای گیتارالکتریک محور محسوب شود و در صورت توجه به آن، میتوان آثاری بهمراتب تأثیرگذارتر و جذابتر را خلق کرد. آثار همایون این ویژگی مهم را بهخوبی دارا هستند. او در خلق آثارش برای درست کردن ریفهایی با امضای شخصی وقت زیادی میگذارد و نتیجه نیز چیزی است که بر دل مینشیند. بهعنوان نمونه قطعۀ Amen را میتوان نام برد که در آن امضای شخصی او در عرصۀ ریف، نمود بسیار برجستهای دارد.
او در سال ۹۴ به همراه گروهش به کرمان آمد و اجرایی بۀادماندنی را رقم زد. اتفاقی که برای موسیقی کرمان، جریان خونی تازه در رگها بود و امیدی بزرگ برای جوانان این شهر. جوانانی که بیانتها موسیقی را دوست دارند و بیانتها توان و پتانسیل خلق هنر ناب را در وجود خویش دارند.
آلبوم جدید کیتمیان در آستانۀ انتشار است، اثری بیمانند و متفاوت که ترجیح میدهم بعد از انتشار و بهتفصیل و از دیدگاهی کارشناسانه دربارۀ آن بنویسم.
https://srmshq.ir/4b20c7
نقدی بر مطلب «تأثیر زبان بر صدا» مسعـود نکویی
***
«اخلاقی بودن [نیز] عزمی است خلاقانه و مبتنی بر تشریکمساعی که غایت آن بخشیدن سیمایی بهتر به جهان است بهگونهای که از اوضاع جهان بوی بهبود بشنویم.»
(رابرت ال.هولمز)۱
بنیانهای اخلاق در هر جامعه، در فرهنگ آن جامعه رشد و تجلی مییابد، فرهنگی که اگر از آن مراقبت نکنیم از این نیز نابسامانتر خواهد شد. از اصول بنیادین فرهنگ، رعایت حقوق مادی و معنوی افراد و بهویژه خالقان آثار و نویسندگان و هنرمندان است و البته خاصتر و پسندیدهتر آن است که معلمان و رهبرانی که الگو و «سرمشق» گروههایی از جامعهاند، بیشتر به آن پایبند باشند، این نوع فراموشکاریها یا سهلانگاریها ممکن است سرمشق اخلاقی نامناسبی شوند.
از مصداقهای این نوع سهلانگاری، مطلب «تأثیر زبان بر صدا» از هنرمند گرامی «مسعود نکویی» است که در شمارۀ چهلوپنجم ماهنامۀ «سرمشق» چاپ شد. در این مطلب، تمریناتی از کتاب ارزشمند «تکنیک آواز» اثر «لارا برانینگ هندرسن»، ترجمۀ لیلا و لیدا خانی که (چاپ شانزده سال پیش) ارائه شده که متأسفانه مأخذ آن ذکر نشده بود. به منظور مقایسه و تطبیق در ادامه دو صفحه از کتاب تکنیک آواز، نمونهوار ارائه میگردد که نشان میدهد حتی کلمات و گرامر مطلب جناب نکویی نیز همان نوشتار کتاب است.
اما بهجز مشکل اساسی سهلانگاری در ذکر مأخذ، به اشکالات چندی نیز در این مطلب برای علاقمندان به مباحث «تکنیک آواز» اشاره مینماییم، تا مروج اشتباه و سرمشقی خطا در این دانش نباشیم.
- عناوین و تمرینات ارائه شده بیشتر از صفحات (۱۶۰ تا ۱۹۸) کتاب یعنی دو فصل (فصل ۷: تکنیکها و تمریناتی برای تصحیح مشکلات آوازی و فصل ۸: خواندن واکهها - همخوانها) انتخاب و بهصورتی ناقص، بدون نمونههای عملی کتاب و نتنگاریشان ارائه شده بود که همین مسئله به درک درست و اجرای آنها آسیب وارد خواهد کرد. در صورتیکه هنرجو میدانست این تمرینات مأخذی دارد و میتوانست دقیق و کامل آنها را تهیه نماید، آن سرمشق مناسب ارائه شده بود.
- یکی دیگر از مشکلات مطلب جناب نکویی، افزودن برخی اشتباهات به متن اصلی است.
۱- بهطور مثال، عنوان انتخابی «تأثیر زبان بر صدا» از سوی ایشان، عنوانی گمراهکننده و اشتباه است؛ زیرا عنوان درستِ فصل ۸ کتاب یعنی «خواندن مصوتها و صامتها» و تمریناتش بیشتر جنبۀ تقویتی برای بیان بهترِ آواهای زنجیری کلام آواز دارد و عنوان فرعی تصحیح مشکلات آوازی (عنوان فرعی مطلب جناب نکویی) در مجموع خلط مبحث است. ضمن آنکه تمرین با استفاده از الفاظ یا آواهایی بیمعنا در گامهای موسیقایی را نمیتوان تأثیر زبان بر صدا نامید. افزون بر اینها، تمرینات پرورش صدا تمرینات بخشهای دیگر کتاب است.
۲- عنوان کلی «تمرینات تمرکز روی حروف واکدار» که از افزودههای جناب نکویی است اشتباه است. اولاً- با زیرعنوانها (بیواکها) در تناقض قرار میگیرد و از آنجا که هر زبانی آواهای بیواک هم دارد کتاب چنین عنوان اشتباهی انتخاب نکرده است. ثانیاًـ بحث «تمرکز» روی حروف واکدار هم نیست بلکه بحث توصیف آواشناختی تولیدی است. ضمن آنکه صرفاً به توصیف واکدارها نپرداخته است. ضمن آنکه عدم انطباق آواشناختی چه در این مطلب و چه در ترجمه (خواهران خانی) نیز کار را برای مخاطب مشکلتر نموده است.
یکی دیگر از مشکلات این مطلب، اساساً ریشه در انتخاب ترجمهای پراشتباه (خواهران خانی) از این کتاب دارد؛ که جای پرداختن به آن در اینجا نیست و اگر ضرورت وجود داشت در فرصتی دیگر میتوان به آن پرداخت.
بنده بهعنوان مترجم این اثر ارزشمند لازم دانستم، جهت آگاهی مخاطبان فرهیختۀ ماهنـــامۀ سرمشق مطالبی ارائه نمایم. امید که با دقت بیشتر قدردان زحمات دیگران باشیم.
۱- مبانی فلسفه اخلاق. ترجمهی مسعود علیا. انتشارات ققنوس ۱۳۸۵۰ چاپ اول. ص ۴۵۱. هولمز. رابرت ال