https://srmshq.ir/1kmfgb
مطربا! پرده بگردان و بزن راه عراق
غزلیات عراقی است، سرود حافظ
پیش از این در نوشتههای هم پیوند با موسیقی سنتی و سنت موسیقی در ایران، یادکردیم که در گذار زمان، آنجا که از سوی متعصبان و یکسویه نگران حکومتی یا غیر حکومتی، آزادی رشد و رونق موسیقی و نوای جانبخش آن فراهم نبوده، باز هم موسیقی از میان خانهها و در آنجا، از درون سینهها رخت نبسته است و هم چنان به زنده بودن و در حدی کندتر، به رشد و رواج خود ادامه داده است. از این روی بسیار در دیوانها و کتابهای شعر و نثر در زمینههای گوناگون ازجمله علمی و هنری در میان پیشینیان با یادکردهایی از نواها، سازها، واژهها، تعریف و شرح و نکتههایی جدی و سنجیده و علمی و هنری در پیرامون موسیقی برمیخوریم که نشانگر عشق و دل دادگی از یکسو و شناخت و مهارت این دانشها و هنرها از سوی دیگر در میان تودۀ مردم، یا بزرگان هنری و نویسندگان و شاعران است.
در این میان، جدا از پرداختن بزرگانی با نگاه علمی به موسیقی، در چشمانداز شعر شاعران نیز نمونههای بسیار از آوردن واژههای این هنر و مهارت را میبینیم. ولی در چامه های برخی از آنان چون حافظ، چنین دیده میشود، که نهتنها کار از حد بهره گرفتن از واژهها در میان سرودههای خویش، بیرون است، بلکه کارکرد اینگونه واژهها در چامه های دلانگیز و پرمحتوای او، برخاسته از دانش و مهارت او در موسیقی همهجانبه در شعر فارسی است. وگرنه کسان زیادی را میتوان برشمرد که در شعر خود از واژههای تخصصی موسیقی بهره بردهاند.
در چنین گفتاری، نیازمند آنیم که یادآوری کنیم، موسیقی در سرودهها، چامه ها و چکامههای شاعران زبردست و توانای شعر پارسی، دو زمینه دارد، یکی زمینهای که با چگونگی نظم در شعر منظوم و سنتی پارسی دارد و یکی هم آنچه که در دانش و هنر شاعران با بهره داشتن از نوازندگی و خوانندگی یا قوالی (مطربی) خود را نشان میدهد. که به زمینۀ نخستین، نظام موسیقایی شعر میگوییم.«مجموعۀ عواملی که زبان شعر را از زبان روزمره، به اعتبار بخشیدن آهنگ و توازن، امتیاز میبخشد و در حقیقت از ره گذر نظام موسیقایی سبب رستاخیز واژهها و تشخص آن در زبان میشوند، میتوان گروه موسیقایی نامید و این گروه موسیقایی خود عوامل شناخته شده و قابل تحلیل و تعلیلی دارد از قبیل؛ انواع وزن، قافیه، ردیف، جناس و...» (شفیعی کدکنی،۱۳۵۸ ص ۱۵) موسیقی شعر دامنۀ گستردهای دارد. چنین پنداشته میشود که نخستین ویژگی در پدیدآوری رستاخیز واژگان در سخن، همین باشد که انسانهای روزگاران کهن را به شگفتی وامیداشته. انسانها در آن روزگاران، رستاخیز واژگان را نخستین بار در چگونگی وزن در سخن یا با هم راهی زبان و موسیقی در هنگام کار، احساس کرده است و در این گذار، هماهنگی در سخن، شکلهای گوناگونی از موسیقی زبان، یا
زبان نظاممند دگرگونیهای بسیار پیدا کرده و تکامل یافته است.
(نقل به مضمون ازتامسون گئورگ،۱۹۷۵، صص ۱۴-۲۱)
چنانکه یاد کردیم شاعران بزرگ و نامآور زبان پارسی در روزگاران گذشته، گاهی در دانشها و علوم گوناگون دستی داشتهاند، مانند، پزشکی، ستارهشناسی، ریاضی، طبیعت شناسی، جغرافی، تاریخ، هنر و... برلی نمونه در دورۀ فرمان روایی سلاجقه، با بنیاد نهادن مدارس نظامیه که با کوشش خواجه نظام الملک برپا شده بودند، بیشتر شاعران درس خوانده و آموزش دیده بودند و درنتیجه از دانشهای چندی بهرهمند میگشتهاند و این آگاهیها در شعر آنان نمود مییافته است و بهرهمندی از هنر موسیقی نیز تا حد زیادی در فرهنگ مردمی و همگانی جامعه روان بوده. چنانکه امروزه نیز در موسیقی نواحی جلوههای زیبای آن را میبینیم. ولی در این میان پیوند حافظ با تودۀ مردم و هنرها و خواهشهای آنان، نمود دیگری دارد. چنانکه از شعر و زندگی او برمیآید، وی روحیهای مردمگرا داشت و با گروههای اجتماعی گوناگون جامعۀ روزگار خود میجوشید و در پیوند و گفتوگو بود و با آنان کموبیش نشستوبرخاست داشت. این است که او با فرهنگ، سنتها، آداب و انواع اندیشههای مردم آشنا بود و با تیزبینی و تیزاندیشی ژرفای ذهن مردم، ازهر لایهای و گروهی را میکاوید و چگونگی رفتارهای آنان را در هر شرایطی که از پایگاه اجتماعیشان برمیخاست، میشناخت. بلوک باشی در مقالۀ خود (علی بلوک باشی،۱۳۹۴/۲/۵) در موسیقیدانی حافظ مینویسد: سرودن شعر، حفظ قرآن و خواندن آن به چهارده روایت، موسیقیدانی و دست داشتن در خوانندگی، راه را برای ورود او به محفلهایی از قشرها و طبقات گوناگون جامعۀ آن روز، که خواهان هنرهای او بودند، میگشود. آشنایی او با موسیقی از هم آهنگ بودن همۀ شعرهایش با موازین موسیقایی برمیآید.
در گمان من از همین روی است که هر خوانندۀ به نام و هر آهنگساز و موسیقیدان توانایی را که در این سرزمین هنردوست و هنرپرور بنگریم، میبینیم که بیشترین انتخابش برای آهنگ یا آوازها و تصنیفهای پربار، از میان چامه های دلانگیز و زیبا و منطبق بر نواهای موسیقی سنتی ایرانی حافظ است. بیهوده نیست، اگر خود او نوا سر میدهد که:
به شعر حافظ شیراز، میرقصند و مینازند
سیهچشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
(غز،۴۴۰)
و همین است که او برای خود تخلصی شعری برمیگزیند که درواقع لقب اوست. و این لقب بیانگر هنر آوازخوانی این شاعر گران پایه است. زیرا این لقبی است که به کسانی داده میشده که قرآن را با نوایی زیبا و خوش میخواندهاند و هم میتواند همان اندیشۀ عامه در مورد حافظ نیز درست باشد، یعنی؛ کسی که علاوه بر خواندن قرآن بانوایی دل کش، آن را حفظ بوده است و با نواهای گوناگون میخوانده است از سوی دیگر در فرهنگ همگانی این مرد مبنا به گفتۀ استاد باستانی پاریزی، تا همین سدۀ ۶ و ۷ یعنی؛ برابر با سدۀ ۱۲ میلادی واژۀ حافظ هممعنا با آوازخوان هم کاربرد داشت. بیشک چنین است که حافظ نیز به خوشآوازی یا خوشلهجهای خودش افتخار میکرد.
ز چنگ زهره شنیدم که صبح دم میگفت
غلام حافظ خوشلهجۀ خوشآوازم
(غز ۳۳۳)
ده باشی مینویسد: ازاینرو، این شاعر رند «خوشلهجه» که به بلبل شیرازی نیز نامآور بود. این موقعیت استثنایی را داشت که هم در مجالس مذهبی شرکت کند و با صدای خوش برای مردم قرآن بخواند و هم در محافل بزم دوستان و یاران حضور یابد و احتمالاً آوازخوانی کند و به اینگونه «صنعت کردن» در رفتار یا دو رویه بازی کردن، آشکار ابنازد،
حافظم در مجلسی، دردی کشم در محفلی
بنگر این شوخی، که چون با خلق صنعت میکنم (غز،۳۵۲، نک، باستانی.۱۰۳) در فرهنگ ما، چنین پیوندی میان موسیقی مذهبی و موسیقی آوازی وجود داشته است و شماری از هنرمندان نقش دوگانهای در هنر داشتهاند و در مجلسی مذهبی خوانی و در محفلی آوازخوانی میکردهاند که این شیوه تا همین سالهای اخیر نیز در جایجایی دیده میشده. برای نمونه در دورۀ قاجار و پس از آن، تعزیهخوانان و خوشنوایان و موسیقیدانانی بودهاند که در محرم و صفر، در مجالس سوگ تعزیه میخواندند و در روزهای شادی و سرور در بزم انس یاران، آواز میخواندند (خالقی،۳۴۸/۱؛ برای این دسته هنرمندان خواننده و تعزیهخوان، نک، شهیدی،۶۸۶) حافظ از این راه و با شرکت در مجالس و محافل گوناگون و برخورد اجتماعی با کسان بیشماری از پایگاههای اجتماعی بالا یا تودۀ مردم، از مذهبی و غیرمذهبی، رندان و صوفیان، دانی و عامی و زاهد و فقیه، توانسته بود به چگونگی شیوههای رفتار و کردار و اخلاق آنان پی ببرد. از این روی او بهدرستی میدانست هر گروه اجتماعی چه نیازهایی دارند و به چه جلوههایی از هنر و فرهنگ پاسخ میدهند. جلوههایی از برخورد حافظ با عامه (عوام جامعه) وعلاقه مندیش به زبان و زندگی و نواهای آنان از ذوق ویژهای که در کاربرد واژههای گفتاری آنان به کار گرفته است، آشکار است. این گرایش حافظ به زبان عامه به بیان او شادابی یک زبان زنده و جان دار را بخشیده است. (ده باشی، همان)
موسیقی سنتی ایرانی از روزگارانی بسیار دیر، با شعر و ادب هم راهی و پیوند داشته است، چنانکه در مقالههای پیشین در این باره، سخنانی گفتیم. که حتی در روزگار کهن، در دورۀ ساسانیان نیز، موسیقی ایرانی با شعر هم راه میشود و کسانی چون باربد و نکیسا موسیقی را هم راه با خواندن شعرها مینواختهاند. و همه گونه سخن منظوم و شعری چون غزل و رباعی و مثنوی و دوبیتی، در بستر موسیقی روان میشود و بانوای گرم قوالان و حافظان و خوانندگان و موسیقی گرم و دلنواز نوازندگان و آهنگسازان همراه و همساز بوده است. و در بسیاری از جاها و بسیاری موارد، این شعرها در نوای زیبای موسیقی چنان در دل و جان تودههای مردم بهویژه اهل دل نشسته است که پس از سالهای دراز در دل و در مغزشان زنده مانده است.
با وجود اندیشههای متعصبان و منکران، این واقعیت انکارناپذیر از آغاز تا امروز، تا آنجا در دل وجان جامعۀ هنری ایران نشسته که به طور طبیعی از واژهها و اصطلاحات موسیقی در لابهلای چامه های شاعران بزرگ در هر سبک و قالبی که بوده است، آشکارا یا به شکل اشاره جلوه گری دارد. و چنین چیزی در مورد شاعری بزرگ و هنرمندی برجسته چون حافظ بیش از دیگران نمایان است. از این روست که در تأثیر نواهای موسیقی ایرانی در درونه و ساختار چامه های حافظ، برخی برآنند که:«در آشنایی حافظ با موسیقی تردیدی نیست. تخلص حافظ که بر نام بسیاری از آوازخوانان به نام دیگری هم درگذشته بوده است، میتواند، به شکلی دوگانه و دووجهی، علاوه بر حفظ قرآن به آوازخوانی موسیقیدانی او نیز اشارهای باشد و حتی میتواند بود که تخلص حافظ با توجه به این دوگانگی معنایی صورت گرفته باشد».(پورنامداریان،۱۳۸۸، صص ۹۵، ۹۶)
در پژوهشی که در پیرامون موسیقی در شعر حافظ انجام گرفته است، فرایند موسیقی و بهرهگیری از آن را در این چامه ها، در سه کارکرد، بررسی میکند. (گل رخ ماسوله،۱۳۹۹ دهم آذرماه، مقاله) موسیقی سنتی ایرانی
به سه شکل در چامه های حافظ نمود دارد و در هر سه شکل، ابزاری برای پروردن درونمایهها و تصویرسازیهای اوست.
۱- با آوردن نام سازها و وسایل موسیقی که گاهی با برخی از واژهای یک پاره یا یک بیت «ایهام تناسب» میسازد.
به وقت سرخوشی از آه و نالۀ عشاق
به صوت و نغمۀ چنگ و چغانه یاد آرید
(غز،۲۴۱)
که واژۀ «عشاق» گذشته از اینکه در معنای جمع عاشق یعنی عاشقان است، در تناسب با چنگ و چغانه یا حتی صوت و نغمه، یادآور «مقام عشاق» یکی از مقامهای موسیقی ایرانی است. یا در بیت:
قدح مگیر چو حافظ مگر به نالۀ چنگ
ببستهاند بر ابریشم طرب، دل شاد
در این بیت، حافظ کمال شادی و خوش باشی را بادهگساری با نوای چنگ میداند.
۲- اشاره کردن به «مطرب» در برخی بیتها، ازجمله به شخص حافظ که خود، مطربی و آوازخوانی میداند.
دلم ز پرده برون شد، کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست
یا در این بیت که حافظ ناهید «خنیاگر فلک» را در همآوازی و همنوایی با خود ناتوان میداند.
غزلسرایی ناهید صرفهای نبرد/ در آن مقام که حافظ برآورد آواز
۳- بهرهگیری از اصطلاحات موسیقی سنتی ایرانی و گوشهها و الحان آن.
مطربا! پردۀ بگردان و بزن راه عراق
غزلیات عراقی است، سرود حافظ
یا؛ که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد
که شنید این ره دل سوز که فریاد نکرد
«پرده گردانیدن » در اصطلاح موسیقی، عوض کردن کوک ساز و دستگاه موسیقی است و «راه» و «ره» هر دو بیانگر معنای «مقام موسیقی» نیز هست.«عراق» از گوشهها و لحنهای دستگاه ماهور شمرده میشود. آشنایی حافظ با موسیقی تا اندازهای است، که علاوه بر ابزار و آلتهای موسیقی و اصطلاحات آن، شیوهها، راهها و دستگاهها و گوشهها را بهخوبی میشناسد. در بیتی دیگر چنین ساز میکند،
این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد
در این بیت، شاعر شگفتی خود را از شیوۀ نوازندگی مطرب و چیرهدستی او در موسیقی نشان میدهد. شیوه یا راهی که نوازنده در اجرای آن از گوشه و مقامی به گوشه و مقامی دیگر میرود و بازمیگردد. در واقع او لحنها و گوشههایی با ویژگیهای مشترک را از دو یا چند دستگاه موسیقی بهگونهای ترکیب میکند که نغمهای بدیع میآفریند. به این سبک از اجرای موسیقی «مرکب خوانی» یا «مرکب نوازی» میگویند.
این اندازه آشنایی با موسیقی، حافظ را در آفرینش مضمونهای شعری بهگونهای توانا ساخته است که با بهرهگیری از اصطلاحات موسیقی؛ تناسبهای ایهامی و دوپهلو بیافریند. تا آنجا که پهنای موسیقی را در ساختار و درونۀ چامه هایش تا سطحی والا غنا ببخشد، و نمونۀ دیگر، واژههای عراق و حجازاست در بیت زیر که علاوه بر رساندن دو اقلیم جغرافیایی، با توجه به واژۀ «زمزمه» به دو گوشۀ موسیقی نیز ایهام دارد.
فکند زمزمۀ عشق در حجاز و عراق
نوای بانگ غزلهای حافظ شیراز
واژۀ «نوا» نیز علاوه بر معنایی که در واژهنامهها دارد، دستگاه نوا، ور موسیقی ایرانی را به ذهن میآورد. حافظ در بسیاری موارد، از این واژهها و ابزار مضمون ساز در طرح موضعگیریهای فکری و اجتماعی خود، بهره برده است. پس فراموش نکنیم اگر حافظ از واژههای موسیقی با بسامد بالا بهره میگیرد و در چامههای زیبا و پرمعنای خود به کار میبرد، با شناختی درست و آگاهانه است. برای نمونه واژۀ آواز هم به معنای بانگ و لحن است و هم بهنوعی از موسیقی گفته میشود که وزن آزاد دارد و در گذشته به آن «نواخت» میگفتهاند. و او در معناآفرینی خود، هر دو را به کار میگیرد
سرفرا گوش من آورد و به «آواز» حزین
گفت: کای عاشق دیرینۀ من خوابت هست؟
یا
زچنگ زهره شنیدم که صبح دم میگفت
غلام حافظ خوشلهجۀ خوش «آواز»م
یا مغنی بزن آن نوآیین سرود
بگو با حریفان به «آواز» رود
یا مغنی دف و چنگ را سازده
به آیین خوش، نغمه «آواز»ده
و موارد بسیار دیگر که در همه آواز میتواند در هر دو معنای یاد شده کارکرد داشته باشد.(کوتاه شده، حسینعلی ملاح)
ازجمله هنرهای حافظ آن است که تکرار یک مضمون از تنوع و شادابی آن در چامه سرایی نمیکاهد و سخن در اوج زیبایی و تازگی است. گویی هر بار خواننده را در برابر پیام تازهای قرار میدهد، پیامی طرب زا و نشاطآور. سرود، نغمه، ساز،... و دیگر واژههای موسیقی به فراوانی در غزلهای حافظ دیده میشود. این واژهها و اصطلاحات، آنگونه که در دیوان او میبینیم، بارها و بارها تکرار شده است و لطافت و جلوۀ نکورویی خود را از دست نداده است. گذشته از زمینههای کمی و فراوانی واژهها، حافظ واژگان موسیقی را نیز چون همۀ واژههای زبان، از چشماندازهای دیگری که برخاسته از اندیشۀ خلاق و نگاه ژرف او به هستی ست، مینگرد و روح و جانی دیگر در کالبد آنها میدهد که خود مایۀ آفرینش وجوه تازه و جنبههای گوناگونی از این اصطلاحات شده است. گویی او هنرمندی ست که گوهر واژهها را میشکافد، خمیرمایۀ واژهها را به هر شکل که بخواهد، درمیآورد و آنها را دستمایۀ عرضۀ آثار شکفت خود میسازد تا از گل(gel )،گل(gol) بیافریند.(حسن شهرستانی،هنرنامۀ ۴، پاییز ۱۳۷۸) از همین روی است که شعرها و تکتک بیتها در چامه های حافظ رنگ و رویی رمزگونه مییابند، همهکس فهمی از شعر او دارد و بسیار کسان، ژرفای سخن او را آنچنانکه باید، نمیفهمند و هرکسی نمیتواند چشمانداز گستردۀ شعر او را آنچنانکه هست بهتمامی دریابد؛ و هم از این روی است که موسیقی و واژههای آن در کار او، چنان ماهرانه جای میگیرد که برداشتی چندسویه به ما میدهد. موسیقی در دیوان او پررنگ است. با همۀ جلوههای چندگانۀ خودش، از کاربرد اصطلاحات گرفته تا نام کرد دستگاهها و گوشهها و مقامها تا کاربرد دوگانۀ ایهام گونۀ آنها، همه دستبهدست هم داده و ازچامه های او، منبعی پر الهام برای آهنگسازان و آوازخوانان پدید آورده است و چنانکه گفته شد، شعر او همواره نخستین انتخاب موسیقیدانان و خوانندگان بوده است و آنان که در جستوجوی یک شعر نیکو برای ملودیهای خود بودهاند، همواره یکی از منابع جویششان، دیوان حافظ بوده است.
و این اتفاقی نیست. بلکه نتیجۀ زیردستی او در پدید آوردن ساختاری زیبا و نیکو و موسیقایی با توجه به موسیقی ساختار شعراست و هم برای آشنایی این شاعر عارف سخنشناس و ژرفاندیش در دستگاهها و ملودیها و سازها و ابزارهای موسیقی سنتی ایرانی است. برای این است که در میان آواها و تصنیفهای استادانی چون تاج اصفهانی، غلامحسین بنان، حسین قوامی، عبدالوهاب شهیدی، اکبر گلپایگانی، حسین خواجه امیری (ایرج) محمدرضا شجریان، علیرضا افتخاری، علی رستمیان، شهرام ناظری، حسامالدین سراج، ایرج بسطامی، علیاصغر شاه زیدی، مظفر شفیعی، قاسم رفعتی، علی جهان دار و بسیاری کسان دیگر از نامآوران آواز ایران، آثار درخشان و خاطرهانگیزی وجود دارد که شعر آن از دیوان حافظ خوشالحان برگزیده شده است.
عبدالجبار کاکایی از ترانهسرایان کامگار روزگارم است. که ترانههای او را با صدای خوانندگانی به نام، شنیدهایم. او میگوید: در عصر حافظ، این حافظ است که شعر را به تکامل رسانده است. وی میگوید: به شعر حافظ، هم «قول» گفته میشود، هم «غزل» به این اعتبار که «قول» را قوالی میکنند و میخوانند و با لحن اجرامی کنند. بهاحتمال زیاد، شعرهای حافظ بارها و بارها، با لحن اجرا شده است. خود حافظ نیز ظرافت ویژهای در سرودن شعر خود دارد که در بلاغت آن را تکرار حروف یا واجآرایی میخوانند. در بیشتر بیتها، حافظ پافشاری بر تنظیم هجاهای کوتاه و بلند دارد مانند؛ چگونگی جای گیری مصوت بلند (آ) در این پاره از شعر او.
من که شبها/ره تقوا/زدهام با/دف و چنگ، بنابراین چنین شاعر و سخنشناسی، نمیتوانسته از دانش موسیقی و خواندن غزل با لحن، بیبهره باشد، بیگمان او خود در موسیقی و شناختی نیک از آن دستی داشته است. و بسیار بدیهی است، هنگامی که کسی این حالت را در شناخت و این حد آگاهی را در گسترۀ کار خود داشته باشد، شعرش نیز مطابق با «الحان موسیقی» سروده میشود و قابلیت لحن پذیری دارد. پس تواناییهایی چون جذابیتهای درونمایه، نگاه گستردۀ شاعر، لحن پذیری، منطبق بودن بر دستگاهها و گوشههای موسیقی و چگونگی ساختاری موسیقایی با تکیه بر موسیقی کناری و درونی و میانی، از شعر حافظ بستری فراهم آورده که همواره پس از او، مورد توجه دنیای موسیقی ایرانی و پسند عامۀ مردم باشد.
خبرگزاری دانش جویان ایران (ایسنا) دراینباره چنین میگوید: حافظ، علاوه بر آنکه شاعری پرآوازه بود، به موسیقی نیز اشراف کاملی داشته است. آنچه از تاریخ میآموزیم این است که حافظ قرآن را حفظ بوده و با چهارده روایت میخوانده است. (درواقع اجرامی کرده است) از این روی او را حافظ نامیدهاند.
ولی اهل موسیقی میدانند که کسی که با این همه شیوه و روایت قرآن را حفظ بوده است، باید به موسیقی و دستگاهها و آوازها و گوشهها، تسلطی درست داشته باشد. در فرهنگ غیاث الغات تألیف محمدغیاث الدین جلالالدین رام پوری، واژۀ حافظ چنین معنا شده است:«فارسیان به معنای مطرب و قوال آرند». در روزگار حافظ کسانی که موسیقی میدانستهاند و هم راه با نواختن سازهای موسیقی به بداهه شعر میسرودند و برای همگان میخواندند،«حافظ» خوانده میشدند و حافظ شیرازی علاوه بر آنکه به زیبایی و با ژرفاندیشی شعر میسرود، یک موسیقیدان هم بود پس کاملاً گمان درست این است که چامه های حافظ با موسیقی در پیوند است. و میتوان پنداشت که موسیقی هم در سرودن شعر و هم در شیوۀ بیان دلپذیر حافظ تأثیر داشته است.
واژهها و اصطلاحات موسیقی چون؛ پرده، دستان، نغمه، نوا، قول، مقام، راه، فرود، ضرب، اصفهان، عراق، زیر، بم و به کار بردن آنها در جایگاه مناسب خود، میتواند دلیلی بر تسلط او بر موسیقی باشد. و یا آوردن نام سازها در شعر او، چون؛ دف، چنگ، رباب، عود، نای، طبل، ناقوس، کرنا، و... نیز نشانگر آشنایی او با سازهای موسیقی است.
گذشته از زمینهها و کارکردهای موسیقی سنتی ایرانی، چگونگی موسیقی شعر هم در چامه های حافظ کارکردی شگفت دارد. موضوع موسیقی شعر، نخستین بار، با پژوهشهای ژرف دکتر شفیعی کدکنی، بررسی و مطرح شد. ولی شاعران و سخنسرایان در درازنای تاریخ پرفراز و نشیب شعر، به آن چشم داشتهاند و آن را به کار گرفتهاند. ولی در شعر حافظ، جلوۀ شکوهمندی دارد. استاد شفیعی کدکنی، موسیقی شعر را بر چهار نوع دستهبندی میکند.
۱- موسیقی بیرونی (وزن عروضی)
۲- موسیقی کناری (قافیه و ردیف)
۳- موسیقی درونی (همخوانی واجها، صامتها و مصوتها)
۴- موسیقی معنوی (هم آهنگیهای درونی دریک پاره یا چندپارۀ شعر چون تناسبها، تضادها، تکرار و...)
سخن از وزن یا ریتم (ضرباهنگ) بیانگر پیوند دیرینه شعر و موسیقی است. گاهی ممکن است که شاعران در تأثیر ریتم موجود در طبیعت پیرامون خود بودهاند. یا گاهی موسیقیدانان به پیروی از وزن عروضی ریتم متناسب را یافته باشند. درهرحال، درهم تنیدگی این دو مقوله، این نظریه را پیش میآورد که شاعر و موسیقیدان توانا باید به هر دو چیره باشد. یکی از رازهای دلپذیری شعر حافظ، انتخاب وزن عروضی متناسب با درونمایۀ شعر خویش است که این، برخاسته از شناخت ژرف او از ریتم در موسیقی است. برای نمونه؛ کاربرد ریتمهای شش و هشت (۸/۶) که طبیعتی غالباً شادیآور دارند و در شعر نیز با وزنهای ضربی مانند؛ مفتعلن، مفاعلن/ هم آهنگ است.
سرو چمان من چرا، میل چمن نمیکند،
(مفتعلن،مفاعلن/۲بار
هم دم گل نمیشود یاد سمن نمیکند
(مفتعلن،مفاعل/۲ب.
یا
تاب بنفشه میدهد، طرۀ مشک سای تو
پردۀ غنچه میدرد، خندۀ دل گشای تو
و گاهی همین وزن (۸/۶) را حافظ چنان سنگین میآورد که اثری وارونه دارد و به جای شادی، یادآور غم و اندوه است،
من که از آتش غم، چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم
فاعلاتن، فعلاتن، فعلاتن، فعلن
یا
سینه از آتش غم، در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
گاهی ما در ساختار چامه های حافظ و در کار موسیقی کناری شعر او، ردیفهای یکسانی نداریم. در موسیقی نیز فرودهای گوناگونی دیده میشود، بر همین پایه، در شعر هم گاهی ردیف در بیت آخر، با بیتهای پیشین یا در بیتهای وابسته معنا (موقوف معانی) با دیگر بیتها، تفاوت دارد که این هم شاید یکی از دلایل هماهنگی شعر حافظ با موسیقی باشد، چون چنین ویژگیای در کار حافظ بیش از هر کس دیگری ست.
دل و دینم شد و دل بر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
در این چامه باوجودی که برخاست، ردیف است، تکرار یکنواختی ندارد و در بسیاری چامه های دیگر این شاعر توانمند و سخنسنج چنین است.
در شعر حافظ موسیقی معنوی نیز نمودی زیبا و استادانه دارد، هارمونی (هماهنگی) درونی یک یا چندپارۀ شعر که بر نزدیکی، تناسبها و تضادها بنا شده است، موسیقی معنوی نامیده میشود که نمود آن را در آرایههایی چون؛ تناسب، تضاد، ایهام و...میبینیم.
لعل سیراب به خون تشنه، لب یار من است
و از پی دیدن او، دادن جان، کار من است
از یکسو، تضادی است میان «سیراب و به خون تشنه» و از سوی دیگر تناسبی که عنصر رنگ میان «لعل و خون» پدید آورده است، مایۀ افزایش زیبایی سخن و خیالانگیزی دلپذیر آن است.
دکتر دره دادجو، در بحث موسیقی شعر باور دارد که در این مورد ما به چگونگی تناسب و زیبایی میپردازیم، ولی تأکید ما بایستی روی چرایی زیبایی استوار باشد؛ چراکه هر طبع سلیمی میتواند، وجود زیبایی را حس کند و کار پژوهشگر، روشن نمودن دلیلهای احساس وجود زیبایی است. در شعر حافظ هم باید بکوشیم تا راز جاودانگی موسیقی نهفته در آن را بیابیم و نشان دهیم.
در پایان این گفتار نیازاست به این نکته بپردازم که هنر، موهبتی است الهام گونه که از خیال و ذهن آدمی میگذرد و هنرمند کسی است که توانایی به تصویر کشیدن مکاشفات این بلندپروازی و والایی روانی را با ابزارهای ویژۀ خوددار است. گونهها و دستهبندی هنر و قالبهای گوناگون، صورتهایی هستند که ماهیت یکسانی دارند، از این روی گونههای چندگانۀ هنری، از انتزاعیترین آنها چون موسیقی تا دیگرگونههای آن، چون نقاشی، شعر و... در روند آفرینشی همانندی پدید میآیند. پس شگفت نیست که در تاریخ هنر، تأثیر و تأثر تئوریک و متدیک هنرها بر یکدیگر، بسیار آشکار است. برای نمونه، واژۀ رنگآمیزی از نقاشی به موسیقی و شعر راه مییابد و واژۀ هارمونی از موسیقی به نقاشی و شعر و... . بهویژه هنگامیکه صاحب هنر، آشنا به هنرهای گوناگون باشد،
بیگمان درک اثر او بدون زوایای گوناگون، ممکن نیست و این نظریه در مورد حافظ که شاعری موسیقیدان و هم پیوند با فرهنگ و هنر مردم و تودههای عامۀ جامعه است، واقعیت و نمود بیشتری مییابد. گذر آهنگین از میدانگاه خیال منظوم و دل کش حافظ، معانی را رقصان، ذهن را مترنم و لحظهها را موزون و دلپذیر میسازد.