دبیر بخش تاریخ
https://srmshq.ir/pqbcwn
در سوگ محمد صنعتی؛ راوی تاریخ کرمان
***
در اینروزهای تلخ و پر غصۀ کرونایی و داغ از دست دادن بسیاری از همشهریان، هموطنان و همنوعان، چندی پیش، خبر درگذشت زندهیاد حاج محمد صنعتی نیز غمی افزون بر غمهای دگر شد.
گر چه در چند دهۀ اخیر بهواسطۀ تعلقخاطر به تاریخ کرمان و ضرورت کاری با تعدادی از چهرههای مطرح این حوزه -که متأسفانه همگی نیز فوت نمودهاند- مصاحبههای متعددی داشتم و از هرکدام اطلاعات ارزشمندی کسب نمودم، چون زندهیاد مرحوم محمود همت ـ که هرچند مصاحبه اصلی را به بعد از بازگشت ایشان از تهران موکول شد و درگذشت ایشان، این فرصت را از دست داد ـ یا زندهیاد سید محمدرضا هاشمی (مدیر دوم روزنامه بیداری)؛ پیر فرزانهای که بهرغم بیش از صد سال عمر، وسعت اطلاعات و حافظۀ شگفتانگیزش موجب حیرت میشد و شناسایی عکسهای دوره قاجاریه را مدیون آن بزرگ هستم. یا زندهیاد جواد رشیدفرخی (فرخ کرمانی) که خاطرات بسیار ارزندهای از کشمکشهای دوران انتقال از قاجاریه به پهلوی و نقش انگلیسیها در کرمان داشت. زندهیاد حجتالاسلام سید جواد نیشابوری، که راوی اطلاعات علمای کرمان در دو قرن اخیر بود، زندهیاد محمد دانشور و ...
اما در این میان، حاج محمد صنعتی نیز به دلایلی، شخصیتی خاص بداشت، از جمله اینکه او به مدد کار و تلاش و استعداد خود رشد نموده بود و از هیچگونه امتیاز و رانت خانوادگی، طایفهای و طبقه اجتماعی بهره نبرده بود. علاوه بر آن، چون ـ همواره و با افتخار تا پایان عمر ـ خود را از طبقه محروم جامعه میدانست، بیشتر در پی ارتقا و احقاق حق این گروه بود.
در ثانی، در عرصههای مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، ورزشی و فرهنگی نهتنها فعالیت داشت، بلکه توانسته بود در این حوزهها خود را به بالاترین جایگاه برساند.
انصاف در بیان وقایع تاریخی و تحلیل شخصیتها، از دیگر جنبههای مثبت شخصیتی محمد صنعتی بود. او چه در بیان نشیب و فرازهای زندگی و فعالیتهای متعدد خود و چه در ذکر عملکرد و اقدامات دیگران، هیچگاه از جاده واقعیت منحرف نگردید و بدون هیچ مصلحتاندیشی، وقایع گذشته را سانسور، تحریف و یا تغییر نداد و بعدها این صحت گفتار را با مطابقت بسیاری از گفتار ایشان ـ بهویژه در عرصه سیاسی و اتفاقات سال ۱۳۳۲ ـ با اسناد و مدارک و صحبتهای افراد دیگر دریافتم.
نکته قابل توجه دیگر که در تمامی ابعاد و عرصههای فعالیت محمد صنعتی بهخوبی مشهود است، تعلق خاص او به زادگاه و سرزمین کرمان و مهمتر از آن، پیشرفت و تعالی این دیار است.
به هر تقدیر در ادامه و بهپاس سه دهه آشنایی و یک دهه ارتباط مستمر فرهنگی و همچنین تألیف کتاب زندگینامه و فعالیتهای ایشان (رهگذار عمر)، و از همه مهمتر، خدمات ارزنده وی در طول شش دهه به کرمان و کرمانیان، بر خود فرض دانستم در آستانۀ چهلمین روز درگذشتش، اشاراتی به برخی از ابعاد زندگی و خصوصیات شخصی منحصر به فرد او داشته باشم.
محمد صنعتی متولد یکشنبه هفتم آذر ۱۳۱۲ شمسی، در محلۀ قدیمی و تاریخی خواجه خضر شهر کرمان است و از نخستین خاطرات خود از آن دوران، از ایام قحطی و محرومیتهای متعدد مردم شهر کرمان در سالهای مقارن با جنگ جهانی دوم میگفت. او از روزهایی حکایت میکرد که صبحگاه بسیاری از زنان و مردان و کودکان با ظرفهای متعدد به سوی گشتارگاه کرمان (کوچه گشتارگاه؛ خیابان رجایی) در حرکت بودند تا مگر بتوانند ظرفی خون تهیه کنند و با مخلوط نمودن پیاز و حرارت دادن آن، غذایی گرم برای خانواده تهیه کنند.
وی در اوان نوجوانی در تنها مجموعۀ صنعتی آن روزگار کرمان، یعنی کارخانۀ خورشید مشغول به کار شد. تنها مجموعۀ بزرگ صنعتی کرمان در آن روزگار، که از قضا به دلیل اشتغال جوانان ـ بهویژه از اقشار ضعیف جامعه ـ یکی از کانونهای اصلی فعالیتهای سیاسی برشمرده میشد. در کارخانه خورشید بهخصوص حزب توده توانسته بود در بین کارگران جوان و مستضعف شاغل در لوای شعارهای ظاهرفریبانه مبنی بر مساوات و عدالت و ... از بین این جوانان هواداران بسیاری برای خود دست و پا کند. افرادی که به دلیل عدم سواد و بینش سیاسی، اصول اولیه حزب را نیز نمیشناختند.
محمد صنعتی با شجاعت و صداقت بسیار میگفت؛ من نیز چون بسیاری از این جوانان محروم و مستضعف، بعد از ورود به کارخانه خورشید، بدون هیچگونه آشنایی از رهبران و ایدئولوژی حزب توده، فریفتۀ شعارهای عدالت خواهانه حزب شده و به عضویت آن درآمدم.
محمد صنعتی در دفاع از خود و دیگر جوانان ساده دل کرمانی وابسته به حزب توده، با تحلیل وضعیت احزاب و مکتبهای فکری آن ایام در ایران و کرمان و یارگیری آنان، معتقد بود، اگر تعدادی از جوانان کرمانی در آن مقطع، ناخواسته در دام حزب توده گرفتار شدند، نه از سر فکر و اندیشه و اختیار بود، بلکه کارگران جوان کارخانه خورشید که قریب بهاتفاق از اقشار ضعیف و فقیر جامعۀ کرمان بودند، به دلیل شور و حال جوانی و از طرفی، تبلیغات و شعارهای فریبندۀ حزب توده چون مساوات، برابری، عدالت و ... ناخواسته جذب و ملعبۀ بازیهای سیاسی این حزب شدند.
آقای صنعتی در این رابطه میگفت؛ حتی هنگامیکه استالین فوت کرد و حزب توده توسط کارگران کارخانه خورشید در داخل کارخانه مراسم تجلیلی برای «رفیق استالین» برپا نمودند، قریب بهاتفاق کارگران حتی اسم استالین را تا آن زمان نشنیده بودند. یا هنگامیکه در سال ۱۳۲۸ و در پی ترور محمدرضا پهلوی، تعدادی از کارگران به اجبار و تحریک حزب دیگری به تلگرافخانه برده شدند تا جهت تشکیل «مجلس مؤسسان» و انتخاب جانشینی برای شاه، تلگراف را امضا کنند، اغلب کلمۀ « مؤسسان» را به درستی نمیتوانستند تلفظ کنند و از آن به «مؤسسات» نام میبردند، حال بهراستی میتوان این کارگران را بهعنوان یک نیروی فعال و اندیشمند سیاسی متهم نمود؟!
محمد صنعتی در کارخانۀ خورشید چندی در این مسیر رفت، اما خیلی زود از بینش سیاسی بیشتری برخوردار گردید، تا جایی که در جریان وقایع سال ۱۳۳۲ گه منتهی به کودتای ۲۸ مرداد گردید، در جدال نابرابر اغتشاشات طرفداران مصدق و شاه، به همراه تعدادی معدود، مرد و مردانه از سرگرد سخایی، رئیس شهربانی وقت کرمان و تنها شهید کودتای ۲۸ مرداد کرمان پشتیبانی نمود.
او در خصوص روزهای پر تنش ۲۵ تا ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ در کرمان میگفت: «فرار شاه و همسرش ثریا اسفندیاری به ایتالیا در روز ۲۵ مرداد، مقارن با اوجگیری فعالیتهای سیاسی در ایران و ازجمله کرمان بود.
ما در این ایام فرصت سر خاراندن نداشتیم؛ ازجمله سخنرانیهای بنده علیه شاه که از صبح تا شب در هر کوی و برزن انجام میدادم. تا اینکه آفتاب صبح ۲۸ امرداد طلوع کرد؛ روزی که همواره در زندگیام، از آن بهعنوان تلخترین روز یاد نمودهام.
در روز ۲۸ امرداد مانند دیگر روزها به تبلیغ و سخنرانی مشغول بودم، سپس بهاتفاق مرحوم دکتر علیاکبر میرحسینی وکیلی و مهندس فرهمند رضوی به شهربانی رفته و تا ساعت ۲ بعدازظهر جهت هماهنگی با سرگرد سید محمود سخایی جلسهای داشتیم. پس از ترک شهربانی کرمان به منزل مراجعه نمودم تا پس از استراحت و صرف ناهار، خودم را برای ادامه سخنرانی و تبلیغ علیه شاه و دربار در عصر آماده کنم.
***
*متن کامل این مطلب در شماره چهل و پنجم ماهنامه سرمشق منتشر شده است.
سرپرست بنیاد ایرانشناسی ـ شعبه کرمان و مدیر مرکز کرمان شناسی
https://srmshq.ir/slcoqn
گوئیا قصۀ مشــــــــــــــــــــتاق سهتاری دگر است...
نقش موسیقی را در برانگیختن دلیری و جنگاوری سربازان، و در میدانهای نبرد، نباید نادیده گرفت، آن گونه که سرودهای ملی ـ مذهبی زمان جنگ تحمیلی را از یاد نبردهایم.
***
ازجمله ویژگیهای برجسته مردم کرمان در فراخنای تاریخ، یکی هم این بود که تلاش کردند تا برای فرار از دردهایی که به گونههای مختلف بر سرشان آوار میشد، راهی بیابند و خود را اسیر پنجه غم نکنند و، چنین بود که هنر را برگزیدند و به آن پناه بردند، برخی از این هنرها جنبه سرگرمی داشت، بعضی جنبه اقتصادی و گذران زندگی و سرانجام، هنرهایی که در همان قالب اصلی یعنی هنر، باقی ماند و عرضه شد و موسیقی از بارزترین نمونه آن است.
کرمانیها موسیقی را در قالبهای گوناگون آن دل بستند، آن را پاسداری کردند و بر اشاعه و گسترش آن همت گماردند، از لالاییهایی که مادران کرمانی در پای گهواره فرزندان خود زمزمه میکنند تا صدای موسیقی کارگران و بافندگان فرش که این کارآوا را بسیار دلنشین میخوانند و آواز نی و غریبیخانی چوپانان و عشایر ... تا حضور مقتدرانه کرمان در عرصه موسیقی نواحی و تقدیم بزرگانی به جامعه هنر ایران که هر کدامشان به تنهایی به عنوان زمینه فخر و بالندگی این سرزمین بسنده میکند.
غُزها، یعنی همان قومی که در خونریزی و دزدی و جنایت شهره تاریخ هستند و هنوز کرمانیها دزدان جنایتکار را «دزِّ غز» میگویند و قهوه غزی، نامآشنای تاریخ است و آن خاکستر داغی بود که به گلوی بیگناهان میریختند تا زجرکش شوند، این قوم بیدادگر، رئیس و سردستهای به نام «ملک دینار غز» داشتند. در سال ۵۸۳ ق/ ۱۱۸۷ م. این گروه از اختلافات دامنهدار فرزندان سلجوقیان و قحطسالی ناشی از آن بهره بردند و بر کرمان تسلط یافتند. روزی از قلعه راور، تیری به سوی ملک دینار پرتاب شد و صورت او را مجروح کرد. ابوحامد، افضل کرمانی طبیب، شاعر، تاریخنگار و موسیقیشناس آن زمان که میدانست ضارب دیر یا زود دستگیر شده و در دست انتقام ملک دینار قرار میگیرد، برای جلوگیری از یک فاجعه انسانی، به موسیقی متوسل شد و هنگامی که خواست به نزد ملک برود، یکی از خوانندگان بسیار خوشصدای آن روز، به نام جمالالدین ابوبکر که به تعبیر او صدایی داوودی داشت را با خود برد، افضل میگوید «چون به خدمت بارگاه پیوستم به راور، مقری جمالالدین ابوبکر که وارث مزامیر آل داوود است با من بود و به خدمت مشرف شده، تلاوت آغاز کرد و آواز برکشید و آیتی برخواند، اثر وجد بدان پادشاه ظاهر شد و از مدامع میمون قطرات عبرات بر روی مبارکش مقاطر و چند بار بر لفظ گهربار رفت که ای خدای فرج ده».۱
باری، افضل با بهرهگیری از موسیقی و صوت داوودی یک راوری هنرمند، نهتنها ملک دینار را از اوج خشم و کینه پایین آورد، بلکه به او آرامشی بخشید که از فکر انتقام بیرون رود.
از موسیقیشناسان و موسیقیدانان دیگر کرمانی که تاریخ نام بزرگش را بر پیشانی خود رقم زده، خواجه شهابالدین عبدالله بیانی، معروف به مروارید (۹۲۲ ـ ۸۵۶ ق/ ۱۵۱۶ ـ ۱۴۵۲ م.) است که به راستی در عرصههای گوناگون شعر و ادب و هنر و اجتهاد، مروارید تاریخ کرمان بود. و شگفتا که به رغم تسلط او بر حوزه دانش مذهبی و اسلامی، با هنر به ویژه موسیقی انس و الفت ویژهای داشت، علاقهای که نشان از حلّیت موسیقی اصیل و دور از هرزگی دارد.
مروارید، بر اساس یکی از غزلیات مستزاد امیر علیشیر نوائی، ترانهای با عنوان «سرمست و یَقُم چاک» ساخت که مدتها ورد زبان مردم روزگار او بود. خواندمیر درباره او مینویسد: «... در فن موسیقی داوودوار به قانونِ ادراک خرده بر استادان ماهر گرفته در ضمن دولت و اقبال خاقان منصور [سلطان حسین بایقرا] نشو و نما یافته، و در همان اوان جوانی به منصب صدارت منصوب گشت ...»۲
این ترانه چنان در میان مردم روزگارش گل کرد که به قول امروزیها ترانه روز شد، زینالدین واصفی هروی درباره ترانه یاد شده مینویسد: «امیرعلیشیر غزلی مستزاد داشت که خواجه عبدالله مروارید آن را صوتی بسته بود مشهور به سرمست و یقم چاک و اشتهار آن صوت به مثابهای بود که خانه و سرایی نبود در هرات که از این ترانه خالی باشد. حافظ قزاق این صوت را با قانون بنیاد کرد»۳
مروارید، در سرودن شعر نیز ید طولائی داشت و چون در زمینه موسیقی هم استاد بود، لذا اشعارش دارای وزنها و ریتمهایی بود که برای استفاده در ساخت ترانه، از بهترینها به شمار میرفت به طوری که چند سال پیش، شادروان نادر گلچین، خواننده موسیقی اصیل ایرانی، این رباعی او را با صوت خوش خواند که:
کس دور از آن شمع دل افروز مباد
چون من به وصال او بد آموز مباد
میسوزم و بر دل کس این سوز مباد
روزیست مرا که کس بدین روز مباد
مروارید در میان سازها به قانون، دلبستگی ویژهای داشت و با نواختن آن، دل از عارف و عامی میبرد او در سال ۹۲۲ ق/ ۱۵۱۶ م.در هرات وفات یافت و در مصلای آن شهر به خاک سپرده شد.
از اسطورههای دیگر موسیقی و آواز کرمان «محمدعلی گنگ» است که شرح هنرنمایی او در حضور فتحعلیشاه، در کتاب «نامها و لقبهای جالب در تاریخ کرمان» آمده، حدیث و حکایتی است. ابراهیمخان ظهیرالدوله در دیداری با شاه، از عجایب چهارگانه سخن میگوید، یکی پهلوانی به نام قاسم خان دیگر حسابدار خبرهای به نام میرزا حسین وزیر ـ سومی، شاعر کمنظیری به نام ملابمانعلی راجی، و بالاخره خواننده معجزهگری به نام محمدعلی گنگ.
از شرح چگونگی رونمایی از هنرهای سه نفر نخست میگذریم که ارتباطی به موضوع اخیر ندارد، اما وقتی محمدعلی به حضور شاه میرسد و آماده میشود تا به دستور او بخواند و هنر خود را به تماشا بگذارد، ابراهیمخان از شاه خواهش میکند که دستور دهد تا لاله شمعدانهای بلورین را از آنجا بیرون ببرند تا در برابر ارتعاش صوت محمدعلی، آسیبی نبینند. شاه این سفارش را شوخی پنداشته و با لبخندی از کنار موضوع میگذرد، اما زمانی که صدای خواننده کرمانی اوج میگیرد، لالههای یاد شده به هم میخورند و شاه را به تعجب وامیدارد.۴
از ناموران کرمانی دیگری که بی هرگونه مبالغه، حضورش در عرصه موسیقی غرور ایرانی را برانگیخته، روحالله خالقی است، کدام ایرانی را میتوان نام برد که سرود «ای ایران» را بشنود و با همه وجود، احساس غرور و بالندگی نکند؟ روحالله، در گوشه گمنامی از خاک ماهان کرمان، این دیار عارف پرور به دنیا آمد (۱۲۸۵ ش/ ۱۹۰۶ م.) مادرش «مخلوقه» خانم، بانوی هنرمندی بود که با زخمه تار خود، دل از «پنبه خانم» همسر عبدالحمید میرزا ناصرالدوله فرمانفرما حاکم کرمان (۱۳۰۹ ـ ۱۲۹۸ ق/ ۱۸۹۲ ـ ۱۸۸۱ م) و بانی باغ شازده، ربوده بود و از ندیمان او به شمار میرفت.
روحالله خالقی
گمان من این است که روحالله، فامیل خالقی را به احترام نام مادرش «مخلوقه» انتخاب کرد. او از همان کودکی به موسیقی دلبستگی ویژهای داشت و گاه، انگشتی بر سیمهای تار میزد و صداهایی درمیآورد. مخلوقه خانم که این استعداد را دید، بهتدریج او را آموزش داد و با دستگاههای موسیقی آشنا ساخت. او پس از اتمام تحصیلات به تهران رفت و چندی در محضر علی نقیخان وزیری و ابوالحسنخان صبا آموزش دید و از شاگردان ممتاز آنها شد. در سال ۱۳۲۵ ش/ ۱۹۴۶ م. به همت او انجمن موسیقی ملّی راهاندازی شد و سه سال بعد هنرستان ملی موسیقی کار خود را آغاز کرد و خالقی مدیریت آن را عهدهدار شد. از اقدامات ماندگار این بزرگمرد عرصه موسیقی، راهاندازی برنامه «گلها» است که ماندگارترین آثار موسیقی ایرانی را عرضه کرد و به تاریخ سپرد.
از آنجا که پدر روحالله همواره بیم داشت که عشق به موسیقی، او را از ادامه تحصیل باز دارد، لذا برای تأمین نظر پدر، در ضمن فعالیتهای موسیقایی، در دارالفنون نیز به تحصیل ادامه داد و رشته ادبیات را به پایان برد.
***
*متن کامل این مطلب در شماره چهل و پنجم ماهنامه سرمشق منتشر شده است.