https://srmshq.ir/u6ixqk
با نگاهی اجمالی به مقولۀ هنر طرح این سؤالات قابل پیشبینی است که آیا هنر بدون تکیه بر عشق، هنر است؟ آیا کسب مهارت و تکنیک، برای ارائۀ یک اثر هنری کافی است؟ کیفیت هنر، بدون واسطه به الهام و شهود چگونه است؟
بیشک عشق بهعنوان عاملی مرموز، ناشناخته، نامتوازن، بر هم زننده و غیرقابلپیشبینی عامل اصلی عبور است؛ عبور از چهارچوب داشتهها و مرزهای تعریف شدۀ علمی. عشق بهنوعی قربانی کردن خویش است در برابر معشوق، واگذاری مطلق به نیرویی اغواگر و در ظاهر مخرب و ویرانگر؛ اما اگر کمی ژرفتر به این مقوله وارد شویم، مشخص میشود که همین آشفتگی درونی، بستری است مناسب برای ظهور پدیدۀ الهام و شهود و خلق آثاری خلاقانه و اعجابانگیز. در همینجا این سؤال مطرح میشود که آیا عشق محض و بدون پشتوانۀ فنی و مهارتی میتواند به خلق آثار بدیع بیانجامد؟ مسلماً جواب منفی است.
حتی افرادی که در محیطهای دورافتاده در هنر خودآموز خود پیشرفت کردهاند نخست در رشتۀ خود به مهارت رسیدهاند و سپس به شکوفایی بکر و ویژه نائل شدهاند؛ بنابراین به این نتیجه میرسیم که هنری؛ ماندگار، نو و تأثیرگذار است که بر دو بال مهارت و عشق استوار باشد. نمود این حقیقت را میتوان در هنر موسیقی بهعنوان مجردترین و انتزاعیترین هنر جهان، مشاهده کرد. یک هنرمند موسیقی تنها با داشتن قدرت تکنیکی و مهارتی بالا نمیتواند موفق به خلق یک اثر فاخر شود. چیزی که برای او راهگشاست حل شدن در دیگری است مُراد از دیگری جدای از یک شخص، میتواند یک موقعیت خاص و یا یک حس ویژه باشد؛ بهطور کلی هرچیزی که او را به فراتر از داشتههایش بکشاند.
با نگاهی به موسیقی چند دهۀ گذشته متوجه میشویم که چقدر آثار فاخر انگشتشمارند و تکرار و درجا زدن چگونه گریبان موسیقی ما را گرفته است؛ به طوری که برای عبور از این بحران به تلفیق (فیوژن)، ریتمسازیهای نامتعارف و حرکات بصری مثل استفاده از سماعگران روز مُزد؛ و پیچوتابهای زائد اندام پرداختهایم.
البته این زمین هیچگاه خالی از حجت نبوده و هنرمندان فرهیخته و خلّاقی درختانی سبز و سترون را در دل این کویر رشد دادهاند. هنوز کمانچۀ کیهان کلهر، آواز همایون شجریان و تار علی قمصری نماد درخشان موسیقی عاشقانۀ ایرانی است و نویدبخش رشد و اعتلای این هنر مقدس.
یا حق
دبیر بخش موسیقی
https://srmshq.ir/l837pj
گفتوگو با متیوکلاول؛ موسیقیدان سوئیسی که سالهاست روی موسیقی ایرانی، افغانی و هندی کار کرده، متولد شهر ژنو است و در لوزان سوئیس زندگی میکند.
موسیقی را از چند سالگی شروع کردید؟
تقریباً از ۱۵ سالگی با گیتار الکتریک شروع کردم. آهنگهای متال را خیلی گوش میدادم و برای تقلید از آنها موهایم را هم بلند میگذاشتم. مرتب از اینترنت موسیقی دانلود میکردم و کمکم با موسیقی سنتی دیگر کشورها آشنا شدم. علاقۀ زیادی به موسیقی شمال اروپا داشتم ازجمله سوئد و نروژ. با موسیقی ترکی و عربی آشنا شدم و تفاوت این نوع موسیقی با موسیقیهایی که قبلاً شنیده بودم، خیلی برایم جالب بود؛ بسیار کنجکاو بودم و آثار مختلف از این موسیقیها را دانلود میکردم. در سفرهایم به کشورهای مختلف سازهای سنتی آنها را میخریدم؛ در ۱۷ سالگی به روسیه رفتم و ساز بالالایکا را از آنجا خریدم و نیانبان را از سوئد؛ بدون استاد شروع به تمرین و نواختن سازها کردم. البته این کار خیلی درست نبود ولی لذت میبردم. یک روز یک آلبوم موسیقی ایرانی را در اینترنت پیدا کردم؛ اجرای شهرام ناظری در فرانسه که شامل دو آهنگ بود؛ یکی نوروز کوردی و یکی آهنگ چهارگاه که چهل دقیقه بود و من عاشق این آهنگ شدم.
این آهنگ در فرانسه ضبط شده بود؟
بله. آلبوم یونسکو. خیلی برایم جذاب بود تا آن زمان هیچچیز دربارۀ ایران نمیدانستم حتی فکر میکردم در ایران هم عربی صحبت میکنند. بیشتر جستوجو کردم تا اینکه با محسن نامجو آشنا شدم و خیلی جذب کارهایش شدم که تلفیق موسیقی سنتی و موسیقی غربی است. اگر از موسیقی ایرانی هیچ نشنیده باشی و مثلاً کارهای محمدرضا لطفی را گوش کنی، نمیفهمی چه هست و شاید خیلی جذب این موسیقی نشوی، ولی کارهای نامجو که تلفیقی است فهمش برای من آسانتر بود و سریع مرا جذب خودش کرد. پدرم یک دوست ایرانی دارد، از ایشان خواستم برایم تار بیاورد. در مورد تار هم خیلی کم میدانستم اما همیشه آرزویم بود که تار بزنم. ۱۹ ساله بودم که نوازندگی تار را شروع کردم و متأسفانه بدون استاد. در شهر ما در سوئیس یک استاد هست که چهار بار نزد ایشان رفتم ولی خیلی اثر نداشت، نتوانستم با ایشان درست ارتباط برقرار کنم. دو سال بعد به ایران آمدم؛ در تهران با یکی از دوستانم رفتم پیش استاد بیانی، کلاسهای ایشان برای من عالی بود و طرز فکر مرا عوض کرد. من تحت تأثیر استاد قبلیام فکر میکردم فراگیری تار خیلی دشوار است؛ اما آقای بیانی انرژی خوبی به من منتقل کرد. ۲۱ ساله بودم که آموزش تار را نزد استاد بیانی شروع کردم ولی چون سفرم کوتاه بود خیلی نتوانستم از ایشان یاد بگیرم. این دومین سفر من به ایران بود. در سفر اول موزیسینهای ایرانی را خیلی کم شناختم.
اصلاً چه شد که به ایران آمدید؟
داستانش طولانی است. با یک دوست روسی به ترکیه، گرجستان و ارمنستان رفتم. در انتهای این سفر یکدفعه و بدون برنامه تصمیم به آمدن به ایران گرفتم؛ از ارمنستان ویزای یکروزه گرفتم برای سفر به ایران. بعد از شنیدن آهنگهای شهرام ناظری و محسن نامجو دوست داشتم از نزدیک با موسیقی ایرانی آشنا شوم. پدرم خیلی میترسید که من به ایران بیایم و مشکلی برایم پیش بیاید چون هیچ شناختی از ایران نداشتم؛ پدرم میدانست ایران نزدیک ارمنستان است، حدس میزد من بخواهم به ایران بیایم، برای همین قبل از سفر به من گفت ایران نرو؛ اما خب، من رفتم دیگر. با چند نفر در ارمنستان دوست شدم، یکی از آنها ماشین داشت و با ماشینش به ایران، بالکان و اروپا سفر میکرد. من از ایروان تا تبریز با او بودم و در تبریز از هم جدا شدیم. من هیچ جا را نمیشناختم، آنجا یک کمربندی پرترافیک و شلوغ بود و من قرار بود شب نزد یک پسر نوازندۀ محلی بروم و آنجا اقامت کنم؛ موبایلم مشکل پیدا کرد و نمیتوانستم راه را پیدا کنم تا اینکه کسی آمد، کمکم کرد و اقامتگاهم را پیدا کردم. تجربۀ اول من در ایران خیلی خوب بود. آن پسر قُپوز آذری میزد. برای من سخت بود؛ از تفاوت فرهنگی اروپا و ایران شوکه شده بودم؛ برای مثال تفاوت فرهنگ ما در اهمیت وقت؛ من میگفتم باید تهران بروم، میگفتند باشد چند دقیقه صبر کن و بعد سه ساعت طول میکشید؛ فهمیدم که اینجا وقت مهم نیست، البته الآن با این مسئله کنار آمدهام. ما در اروپا خیلی دغدغۀ وقت را داریم و نگران آن هستیم و همهاش در حال حرکتایم.
اینجا ریلکس شدید و به آرامش رسیدید؛
بله از سفر دوم ریلکس شدم.
همان تبریز ماندید یا رفتید تهران؟
بعد از تبریز به تهران و اصفهان رفتم و این سفرم به پایان رسید. در این سفر، موسیقیدانهای ایرانی را کم دیدم اما یک سنتور خریدم که قیمتش خیلی مناسب بود؛ البته خیلی تمرین نکردم ولی علاقه داشتم. دو سال بعد برگشتم و یک ماه ماندم. سفر دومم از سوئیس بهصورت هیچهایک و بدون پول و ماشین بود، ده روز بلغارستان و یک هفته ترکیه بودم، بعد با یک دوست به ایران آمدم و رفتیم پیش استاد طاهر یاروِیسی، استاد تنبور. با دوستم به تهران رفتم و نسبت به سفر اولم، زیاد موسیقی شنیدم و با نوازندگان زیادی آشنا شدم. به محفل قادریۀ تهران رفتم و در جلسات ذکر ایشان شرکت کردم؛ در شمال ایران به عروسی یک پسر فرانسوی با یک دختر ایرانی رفتم؛ بعد هم سفری به شیراز داشتم.
...
https://srmshq.ir/wcu4dm
در چند سال گذشته این سؤال که چه بر سر موسیقی اصیل ایرانی آمده و چرا مخاطب عام خود را از دست داده است ذهن بسیاری از اهالی موسیقی و متفکران فرهنگی را به خود مشغول ساخته است. در اینجا دیدگاه خودم را که سالهای زیادی است در عرصۀ موسیقی ایرانی افتخار خدمت دارم بیان میکنم که به یقین خالی از اشکال نیز نخواهد بود.
در سبد کالای هر خانواده از هر قشری کالایی وجود دارد به نام کالای فرهنگی؛ که بهصورت روزانه، ماهیانه و یا سالانه بودجه خاصی را به خود اختصاص میدهد. حتی در اقشار کمدرآمد جامعه نیز میتوان نمود این موضوع را بهوضوح مورد کاوش قرار داد. مثال آن دانلودهای قانونی و غیرقانونی و یا ارزانقیمت کالاهای فرهنگی ازجمله فیلم و سریال، موسیقی، کتابهای دیجیتال و ... میباشد. از این نقطهنظر تقریباً فردی ر ا نمیتوان یافت که کم و بیش از سبد کالای فرهنگی بیبهره باشد خصوصاً با توسعه جهان دیجیتال و فضای مجازی.
از طرفی تأثیر فضای مجازی و سیل تبلیغات بیسروسامان بهقدری توانمند شده است که حتی تکیهکلامها و رفتار و فرهنگ جوامع را نیز تحت کنترل خود درآورده وبیم آن میرود روزی برسد که دیگر نشانههای فرهنگی جهت تشخیص هویت افراد جامعه وجود نداشته باشد. هر فرهنگی دارای المانهایی است ازجمله زبان، لهجه و گویش، رفتار اجتماعی و روابط درونی افراد، تاریخ، لباس، ادبیات، موسیقی، باورها و اعتقادات و صدها نشانۀ دیگر که اگر بخواهیم فرهنگی را مورد بررسی قرار دهیم باید به آن بپردازیم. انتقال و تبادل فرهنگها در شرایط مساوی و منصفانه و به دور از غرضورزی باعث بهبود شرایط زیستی و تعاملات فرهنگی است و نتیجه آن دوستی و پیشرفت تمدن کل انسانها از هر ملیتی میباشد. در دنیای کنونی، اجتماع و یا بهتر بگویم کشوری پیشتاز عرصه اقتصاد و تمدن و قدرت است که بیشترین تأثیرگذاری تبلیغاتی را داشته باشد که غالباً منصفانه و از روی انتخاب و تعامل جوامع صورت نمیگیرد. در این صورت دیگر نمیتوان نام تبادل فرهنگی بر آن نهاد و تبدیل به القاء ضد فرهنگهایی میشود که حتی در خود جامعۀ تزریق کننده نیز چنین ناهنجاریهایی کمتر دیده میشود. در این میان موسیقی ناب، تنها زبانی است از یک فرهنگ که نیاز به ترجمه ندارد و در هر جای دنیا میتواند بیانگر زادگاه و خواستگاه فرهنگ خویش بوده و احساسات و حالتهای پدیدآورنده خود را بیان نماید. یکی از مؤثرترین ابزارهای تبلیغاتی که توجه همگان را به خود جلب میکند گنجاندن کلام، لباس، رفتار و بسیاری اهداف دیگر در قالب و جلد زیبا، گوشنواز و هیجانانگیز نوعی از موسیقی است که جامعۀ هدف آن، مهمترین قشر جامعه یعنی جوانان میباشد. نمود نوعی از موسیقی که اگر سازهای پر سر وصدای کوبهای و دود و رنگ و نور را از آن جدا کنی دیگر کمتر میتوانی المانی از موسیقی در آن بیابی. این نوع موسیقی از سالها قبل بهصورت موسیقی لوسآنجلسی پدیدار گردید که فقط هدف آن اقتصاد و مارکتینگ بود که امروز در کشور خودمان به بهترین نوع، تولید و به زور تبلیغات و تعدد اجراها به موسیقی غالب جامعه تبدیل شده است. این نکته را نمیتوان منکر شد که جامعه و خصوصاً جوانان، به این نوع از موسیقی نیاز دارند و اصولاً یکی از احتیاجهای این قشر مهم است اما اینکه هیچ نوع موسیقی دیگری در اندیشه جامعه جز موسیقی که میتوان آن را موسیقی دیسکو نامید وجود نداشته باشد یک صدمه فرهنگی است که باید با دقت بیشتری مورد کاوش قرار گیرد.
نمایشسازها در تلویزیون کشور ممنوع میباشد و از طرفی شبکههای ماهوارهای و مجازی نیز به دو دلیل: یکی مارکتینگ و دیگری تزریق موسیقی بیمحتوا، جهت هدف قرار دادن فرهنگ کشور تنها به نمایش نوع یاد شده موسیقی میپردازند. از سوی دیگر مافیای بزرگ موسیقی کم مفهوم و بیمحتوا که سودآوری مالی بالایی برای تهیهکنندگان دارد و بهراحتی برای این قبیل برنامهها مجوز اجرا میگیرند، بازار داغ فروش کنسرتهای پر سر و صدای دیسکو که دیگر اکنون جایگاهشان از دیسکوها به صحنه منتقل شده را نقل مجالس و محافل بیش از نود درصد جامعه ایرانی کرده است. از سوی دیگر هنرمندان موسیقی اصیل ایرانی نیز به دلیل تعصبات خاص و عدم توجه به قشر جوان تنها به آفرینشهای کاملاً حرفهای دست زده که درک آن تنها از عهده کارشناسان این رشته میسر میباشد. نتیجه میشود از دست رفتن تفکر مویسقایی یک جامعه که دارای موسیقی کاملاً منحصر فردی است که کمتر میتوان نظیر آن را در کشورهای دیگر یافت.
نسل جدید تحتفشارهای تبلیغاتی که در بالا گفته شد توجه و علاقۀ چندانی به موسیقی کشور خود نشان نداده که عاقب آن تضعیف یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین لایههای فرهنگ ایرانی است. در اینجا وظیفۀ نهادهای دولتی، غیردولتی و هنرمندان است که با توجه به موارد یاد شده در راه بازگرداندن موسیقی خوب از جنس ایرانی و یا غیر ایرانی بهعنوان بخش مؤثر به سبد کالای فرهنگی جامعه کوشش نمایند پیش ازآنکه دیر شود.
استان کرمان بهعنوان پر کنسرتترین استان در نوع بیکیفت موسیقی در کشور جایگاه ویژهای به دست آورده و این نشان از برونرفت هزینۀ زیاد از استان و بیبازگشت بودن این هزینه است. اگر از افرادی که از کنسرتها خارج میشوند بپرسیم چه دستآوردی بهجز تخلیه روانی و شنیدن سر و صدا داشتی هیچ جواب قانع کنندهای نخواهی شنید ...
https://srmshq.ir/rz7l5j
برای نوشتن دربارۀ «در من برو شکار» اثر جدید گروه «داماهی» بارها و بارها کلمات را تایپ کردم و پاک کردم و دوباره تایپ کردم و دوباره پاک کردم و دوباره تایپ...نام اعضا، سابقۀ کاری آنها، آلبوم اول گروه. اسم آهنگها و چه و چه و چه. احساس کردم به رشتۀ تحریر درآوردن حقایق ابتدایی و روتین، حرف زدن پیرامون تاریخچۀ مدون فرش است، در حالی که نیت، صحبت پیرامون زیبایی یک قالی کرمون صدوبیست جفت است.
«در من برو شکار» پروازی است جسورانه، فرسنگها فراتر از سقف کوتاه موسیقی امروز کشور ما. آلبومی است شایستۀ ستایش چندین باره، چیزی که میبایست از روزگار ما برای نسلهای بعد به یادگار باقی بماند. آلبومی است که در آن میتوان نمودی ایدهآل از یک کار گروهی را دید. «داماهی» را نمیتوان رشتهرشته کرد و اعضایش را از هم جدا دید، چراکه اتفاقی واحد است و یکدست، اتفاقی که با هوشمندی بسیار، نه آنکه دست به جابجا کردن مرزها زده باشد، بلکه مفهوم «مرز» را مشخصاً در دو مبحث «جریان» و «سبک» به طور کلی محو کرده و از میان برداشته است. نخست شکستن مرز میان موسیقی جریان اصلی و موسیقی جریان فرعی است. مرزی که در کشور ما، در اکثر موارد، عملاً خطی میان موسیقی عمیق و موسیقی سطحی تلقی شده است. بهطور متداول، همواره جریان اصلی، قدرت مالی و رسانه را در دست داشته و جریان فرعی، استقلال در فرم و محتوا را. «در من برو شکار» آلبومی است که با حفظ فرم دلخواه گروه و محتوای کلامی ترانهسراها، توانسته است امکانات مالی و رسانۀ در دسترس جریان اصلی را جذب کند و به امکانات موجود در آنسو نیز دست یابد. نتیجۀ این اتفاق، میشود دیده شدن اثری پخته و عمیقاً فاخر، توسط تعداد بیشتری از مخاطبان و مهمتر از دیده شدن، اقبال نشان دادن این مخاطبان تازه، نسبت به این اثر و تأثیر آن بر سلیقۀ جمعی آنهاست. دوم شکستن مرز میان سبکهای مختلف موسیقی است.«داماهی» را نمیتوان محدود به واژههای نخنما و معنا باختۀ «تلفیقی» یا «فیوژن» دانست. سبک موسیقی داماهی، «داماهی» است. علت میتواند آن باشد که اعضای گروه، هرکدام به ساز یا بهتر بگوییم مسئولیت خود در آنسامبل (گروه) اشراف کامل و مثالزدنی دارند؛ لذا از تواناییهای سازشان در فرمهای مختلف و موقعیتهای گوناگون مطلعاند. دانش تئوریک، توان تکنیکال و احساس قوی اعضای گروه این توان را به آنها میدهد تا در آهنگسازی و اجرا، هر مقدار از انعطاف را که لازم میبینند بکار گیرند. به همین خاطر است که میبایست «داماهی» را نرم تنی دریایی دانست که به ذات، موجودی با هویت مستقل است که توانایی تغییر شکل و رنگ دارد، نه یک شتر گاو پلنگ نما که از کلاژ چند موجود دیگر پدید آمده باشد.
«در من برو شکار» در لایههای ریتمیک، دارای تنوع ساختاری بسیار است. گروه در این آلبوم از الگوهای ریتمیک موسیقیهای محلی ایران و سایر کشورها گرفته تا الگوهای ثابت موسیقیهای ژانربندی شده و استاندارد، الهام گرفته است و ساختارهای ریتمیک جذابی، در سازهای کوبهای و غیر کوبهای، برای مخاطبان چه داخلی و چه خارجی و چه خاص و چه عام، پدید آورده است.
لایههای هارمونیک قطعات «در من برو شکار» دارای پختگی جامعی هستند. این موضوع نشانگر دقت نظر و وسواس «داماهی» در ساخت و پروراندن ایدههاست؛ نشانگر دانش وافر آنها درزمینهٔ هارمونیست؛ نشانگر آن است که آنها بههیچعنوان عجلهای برای دیده شدن ندارند و حتی اگر چهار سال هم زمان ببرد، صبر میکنند تا پختگی کارشان، به میزان مطلوب مدنظرشان برسد.
و اما از میان المانهای برجستهای که «در من برو شکار» در خود جای داده است و اکثر آثار تولیدی این روزها از فقدان آنها رنج میبرند، میتوان به وجود ملودیهای به یادماندنی اشاره کرد. المانی که خوب درآوردن آن، در بسیاری از موارد، برای نوازنده و یا خواننده، بیشتر حکم کشف کردن را دارد تا خلق کردن. گویی همیشه یک ملودی ایدهآل و جاودانه در قلب یک قطعه زندگی میکند که باید با روح شنیده شود و توسط نوازنده و یا خواننده جلوه پیدا کند. «در من برو شکار» در داشتن ملودیهای بۀادماندنی غنی است، دستش پر است و ملودیهای زیادی دارد که پس از پایان پروسۀ شنیدن آلبوم، نزد ما و در ذهنمان به یادگار بمانند و با خودمان تکرارشان کنیم. بهطور قطع، این یکی از مهمترین عواملی است که میتواند یک اثر را شنیدنی و در یاد مخاطبان زنده نگاه دارد.
سازبندی «در من برو شکار» به نحوی است که بهخوبی ساختار چند لایه و همفکری گروهی در ساخت و تولید آلبوم را نشان میدهد. موسیقی نه خواننده محور است و نه قائم بر توانمندی یک ساز مشخص، بلکه قطعات استوار بر چندین پایهاند و هر پایه بخشی از کار را بر دوش دارد؛ به طبع اثر حاصله از چنین پدیدهای، یک دست و در همۀ زوایا غنی و پخته است...
...کارکرد کلام در آلبوم «در من برو شکار» چیزی فراتر از فرمها و کلیشههای روتین و رایج است، بدان معنا که ساختار ترانهها بهگونهای نیست که مخاطب را در بند تنها و تنها دریافت پیامی مشخص نگاه دارد و صرفاً کلماتی بر روی ملودی قرار گرفته باشند و یا بلعکس. کلام در این آلبوم، پای فراتر از فارسی به قول خودمان سلیس میگذارد. لحن ادای کلمات، انتخاب آنها و همچنین گویش، در بسیاری از موارد، بهگونهای عمل میکند که شنونده را درگیر فرم کلام کرده و بیشتر روند شنیدن چیدمان جذاب کلمات در کنار یکدیگر، او را تحت تأثیر قرار میدهد تا آنکه صرفاً ترانهای سر هم شده باشد تا مخاطب با آن همراهی کند و منتظر آن باشد تا تنها پیامی به دست آورد و به نیت ترانهسرا پی ببرد.
دستآخر، عامل بسیار مهم و تأثیرگذاری که تمام جوانب و لایههای این آلبوم را به بهترین نحو ممکن در کنار هم قرار داده، پروسۀ میکس و مسترینگ حساب شده و با کیفیت آن است که با دقت تمام و درخور چنین اثر غنیای انجام پذیرفته و این امکان را به شنونده میدهد تا نتیجۀ حاصله را بهخوبی بشنود.
«داماهی» به معنای حقیقی کلمه جریان ساز است و پدیدآورندۀ مسیری تازه و روان، در بستر رود نیمهخشک موسیقی امروز ایران. بهراستی که «در من برو شکار» میتواند بارها و بارها و برای سالیان سال شنیده شود و همچون قالی کرمون، اثر هنریای باشد که از نقشه تا کوچکترین گره آن، با دقت و وسواس تمام شکل گرفته است تا سالهای سال پا بخورد و هر سال زیباتر از سال پیش خودنمایی کند و یادآور چیرهدستی طراح و بافندهاش باشد.
مدرس موسیقی و پژوهشگر هنر
https://srmshq.ir/j07myr
قرن دوازدهم هجری / هجدهم میلادی یکی از پرتلاطمترین ادوار تاریخ ایران بهحساب میآید. در ابتدای این قرن شورشهای متعددی به وقوع پیوست و با حملۀ افغانها و فروپاشی دولت صفوی فصل جدیدی در تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران آغاز شد.
افغانها در سال ۱۱۳۵/۱۷۲۲ اصفهان، پایتخت صفویه را تسخیر کردند و بیش از هفت سال حکومت را به دست گرفتند. نادر، مؤسس دولت افشاری، از همین زمان رفتهرفته به قدرت رسید. او در سال ۱۱۴۲/۱۷۲۹ موفق به شکست اشرف افغان شد و شش سال بعد در ۱۱۴۸/۱۷۳۶ در دشت مغان تاجگذاری کرد و خود را شاه ایران نامید. متعاقباً در سال ۱۱۵۱/۱۷۳۸ به هند لشکر کشید و بالأخره در ۱۱۶۰/۱۷۴۷ توسط چند تن از امرای سوگند خوردهاش به قتل رسید.
خوشبختانه تاریخ سیاسی قرن دوازدهم/ هجدهم تا حدودی بر ما روشن است اما از تحولات فرهنگی این دوره منابع زیادی در دست نیست. حیات موسیقایی این دوره نیز یکی از موضوعاتی است که تاکنون در پردۀ ابهام بوده و بررسی جامع و دقیقی در این حوزه صورت نگرفته است. مسلماً در مقایسه با ادوار تاریخی دیگر مانند تیموری، صفوی و قاجار منابع موسیقایی دورۀ افشاری بسیار ناچیز است و اکثر منابع موجود در وهلۀ اول به هیچ وجه موسیقایی به نظر نمیرسند. معالوصف، از میان کتب تاریخی مربوط به این دوره تا حدودی میتوان صحنههایی از حیات موسیقایی آن را ترسیم کرد.
در این مقاله سعی شده حتیالمقدور بر اساس گزارشهایی از جشنها و اعیاد دورۀ افشاری، تصویری از حیات موسیقایی این دوره ارائه شود و سپس مطالبی چون حمایت دربار از موسیقیدانان و بازیگران، مراکز موسیقی و ارتباط موسیقایی بین صفویه و افشاریه مورد بررسی قرار گیرد. بدین منظور ابتدا منابع موجود و مورد استفاده در این مقاله معرفی شده و به دنبال این مطلب مقدمۀ کوتاهی از اوضاع سیاسی این دوره عنوان شده است. بدنۀ اصلی مقاله یا مطالب مربوط به حیات موسیقایی در چهار بخش ارائه شده است. بخش اول شامل گزارشاتی است که در کتب تاریخی و سفرنامهها از اعیاد و جشنهای دورۀ نادری دیده میشود.
در این بخش همۀ گزارشهای به دست آمده در ارتباط با حامیان موسیقی یعنی نادر و پسرانش حتیالمقدور آورده شده است. بخش دوم به حمایت افشاریه از موسیقیدانان و بازیگران و اطلاعات مربوط به نوازندگان، خوانندگان، رقاصها، مقلدین، نقارهچیها و چاوشان اختصاص دارد. ساختار حیات موسیقایی دورۀ افشاری بهگونهای است که با سایر تفریحات درباری ارتباط تنگاتنگ و نزدیک دارد. از این رو به مقولههایی چون رقص و تقلید نیز تا حدودی در این قسمت پرداخته شده است. موسیقی در حملۀ نادر به هندوستان موضوع بخش سوم این مقاله است. در این بخش هم سعی شده گزارشهایی که از اجرای موسیقی در سفر نادر به هند در دست بوده ارائه و تحلیل شود و تا حدی تعاملات موسیقایی ایران و هند نیز در این دوره بررسی شود؛ اما اصفهان پایتخت دولت صفویه کماکان در نیمه اول قرن دوازدهم/ هجدهم از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. در بخش آخر این مقاله نیز تا حدودی تداوم سنت دربار اصفهان و ارتباط آن با موسیقی اردوی نادر مورد بررسی قرار گرفته است.
شایانذکر است که در نوشتن این مقاله پرداختن به تاریخ دورۀ افشاری مدنظر نبوده بلکه تأكید اصلی بر ثبت و تحلیل اتفاقات موسیقایی بوده است. از این رو به هنگام ارائۀ مسائل تاریخ سیاسی و اجتماعی این دوره در بسیاری موارد ارجاع کلی داده شده است.
منابع تحقیق دربارۀ موسیقی دورۀ افشاری
اگرچه آثار جامع و کاملی که به تبیین جنبههای مختلف موسیقی دورۀ افشاری بپردازد در دست نیست، ولی به هر حال منابع پراکندهای موجودند که بر اساس آنها میتوان گوشههایی از حیات موسیقایی و جنبههای علمی و عملی موسیقی این دوره را مورد بررسی قرار داد. این منابع تا جایی که من اطلاع دارم عبارتاند از تعدادی وقایعنامه، سفرنامه، رسالۀ موسیقی و بالأخره چند نقاشی که در آنها صحنههایی از مجالس بزم و طرب و یا موسیقی رزمی به تصویر کشیده شده است.
مهمترین اثری که به جنبههایی از حیات موسیقایی دورۀ افشاری میپردازد بدون شک عالمآرای نادری است. مؤلف کتاب، محمدکاظم مروی، از قزلباشهای مرو بوده که بعدها به دستگاه نادر راهیافته و در فاصلۀ سالهای ۱۱۵۷/۱۷۴۴ تا ۱۱۶۶/۱۷۵۳ به تألیف این اثر مبادرت ورزیده است (محمدکاظم مروی ۱۳۶۹: بیست و هفت، بیست و هشت). عالمآرای نادری در نوع خود کمنظیر است چراکه این کتاب نهتنها به جنبههای سیاسی دورۀ افشاری میپردازد، بلکه اطلاعات متنوعی از وضع اجتماعی، اقتصادی و آداب و رسوم آن دوره را هم در برمیگیرد. نسخۀ خطی منحصربهفرد این کتاب که در روسیه نگهداری میشود شامل تعداد قابل ملاحظهای تصویر است که در بعضی از آنها صحنههایی از اجرای موسیقی نیز دیده میشود۱.
از دیگر منابع مهم دورۀ افشاری کتاب تاریخ جهانگشای نادری تألیف میرزا مهدیخان استرآبادی است. مؤلف که سمت منشیگری نادر را داشته است در این کتاب کلاً اطلاعات خود را دربارۀ مسائل سیاسی نیمۀ اول قرن دوازدهم/ هجدهم اعم از استیلای افاغنه و کشمکشهای زمان نادر بیان می-کند. بحث موسیقایی در این کتاب چندان به چشم نمیخورد، ولی به طور اجمال در آن اشاراتی به جشنهای این دوره شده است. نسخۀ مصوری نیز از این کتاب باقی مانده که حاوی تعدادی از صحنههایی است که در آنها موسیقی رزمی و بزمی در حال اجرا است (نک. میرزا مهدی استرآبادی ۱۳۷۰: هفت تا ده).
...