مبارزه با فساد نیاز به عزم جدی دارد

بتول ایزدپناه راوری
بتول ایزدپناه راوری

صاحب‌امتیاز، مدیرمسئول و سردبیر

مبارزه با فساد نیاز به عزم جدی دارد

«در عصر ارتباطات و دنیای انفجار اطلاعات قرار داریم، در چنین فضایی نقش مطبوعات در امر اطلاع‌رسانی بسیار مهم و مؤثر است هرچند این روزها با گسترش روزافزون فضای مجازی و نفوذ آن به تمام زوایای زندگی شخصی و اجتماعی شاید مطبوعات اندكی از نفس افتاده باشند، شاید خسته باشند، اما باز هم نمی‌توان منكر نقش و تأثیر آن‌ها در هدایت جامعه بود، رسانه‌های مكتوب مولد فكر و اندیشه هستند و اگر مستقل، آزاد و به دور از حاشیه باشند قطعاً قدرتمند هم خواهند بود و با همین قدرت می‌توانند مسیر حركت جامعه را تعیین كنند هرچند این تعریف در جامعه ما جایی برای نمود عینی ندارد اما واقعیتی است كه نقش پررنگ رسانه را نشان می‌دهد»

عبارت بالا اشاره كوتاهی دارد به نقش، جایگاه و ظرفیت و محدودیت مطبوعات كه تا همین چند وقت پیش دغدغه اهالی مطبوعات بود همه از حضور و هجوم شبکه‌های اجتماعی وحشت داشتیم و نگران و مضطرب بودیم، اما کم‌کم به این واقعیت پی بردیم كه حضور این شبکه‌ها نمی‌تواند تهدید جدی باشد، شاید نقش مطبوعات مكتوب را کم‌رنگ كند اما هرگز آن‌ها را از میدان به درنخواهد كرد چراکه مطبوعات مكتوب اصالت دارند، ریشه دارند، ماندگار هستند و می‌توانند در مقابل این رقیب نه‌چندان جدی سرپا بایستند و میدان را خالی نكنند و ای‌بسا كه روزی مكمل هم باشند.

تعارف و شکسته‌نفسی!

سید احمد سام
سید احمد سام
تعارف و شکسته‌نفسی!

آیا تا کنون برایتان پیش آمده‌ است که از خودتان بدتان بیاید؟ من طعم این تجربۀ تلخ را چند بار در زندگی چشیده‌ام. آخرین بار، در مراسم «شب کرمان» این احساس به سراغم آمد. بدون آن‌که خودم یا فرد دیگری کار خاصّی کرده باشیم!

در این سلسله مطالب برایتان از خاطرات ایّام دور می‌نوشتم امّا روایت این شماره مربوط به همین دو، سه هفته پیش است.

یکی از دوستان کرمانی با تلگرام خبر داد که قرار است مراسمی تحت عنوان «شب کرمان» در ساختمان موقوفۀ افشار در تهران برگزار شود. کرمان را دوست دارم، هیچ‌گاه از یادش نمی‌کاهم و به قول خواجو: «صبر ایّوب بباید که شبی دست دهد/ که روَد چشمم از اندیشۀ کرمان در خواب». دوست داشتم در آن مراسم شرکت کنم و وقتی نام سخنرانان را روی پوستر مربوطه دیدم، اشتیاقم بیشتر شد.

عصر چهارشنبه ۱۰ مرداد ماه به اتّفاق جناب آقای دعایی عازم بنیاد موقوفات دکتر افشار شدیم. ساختمان تمیز و جمع و جور و باصفایی است. وقتی وارد آن می‌شوید، بوی کتاب و دانش به مشام می‌رسد. با سرسرایی کوچک در محوطۀ ورودی ساختمان و اتاقی برای پذیرایی میهمانان ویژه و تالار نسبتاً بزرگی که نمایشگاه عکس و تصویر است. نمایشگاه به سالن آمفی‌تئاتری تمیز و آراسته وصل می‌شود با صندلی‌های راحتی و تهویۀ مطبوع و سیستم صوتی و پخش صدای مناسب که اکثر سالن‌های ما از آن محرومند؛ یعنی یا صدای سخنران آن‌قدر ضعیف است که به انتهای مجلس نمی‌رسد و یا به قدری بلند است که گوش‌ را می‌آزارد. بیرون ساختمان، حیاط کوچک باصفایی است با گل‌ها و گیاهانی که ظاهرشان نشان از مراقبتی دلسوزانه دارد. چند صندلی و نیمکت برای نشستن در آن فضای مصفّا گذاشته‌اند و در قسمت جنوبی حیاط، چای‌خانه یا قهوه‌خانه‌ای کوچک هست برای نوشیدن استکانی چای و فنجانی قهوه و تمدّد اعصاب در آن فضای سبز و آرام.

خاطرات من و روزنامه‌نگاری (بخش نهم)

محمدعلی علومی (هیرمند)
محمدعلی علومی (هیرمند)
خاطرات من و روزنامه‌نگاری (بخش نهم)

روزنامه‌نگارانی شریف و انسا‌ن‌دوست هستند که به هر بهانه و گاهی حتی بی‌بهانه به رسالت روزنامه‌نگاری می‌پردازند و من این خوش‌شانسی را داشته‌ام که از همان آغاز با تعدادی ازاین‌دست روزنامه‌نگاران آگاه و عزیز، کار و همکاری داشته‌ام.

باری به‌هرحال، همین‌که «سرمشق» شماره‌ای را ویژه هم‌وطنان دور و دیر افغانی ما تخصیص داده، دلالتی آشکار دارد بر شرافت قلم و نجابت این مجله گران‌قدر.

اجازه بدهید که پیش از پرداختن به خاطرات، نیم‌نگاهی به دو موضوع مهم داشته باشیم.

نخست، بحث روزنامه‌نگاری است که از جمله راه‌های ارتباط‌جمعی در جهان جدید است و همیشه و همه‌جا دکّان چند نبش خوبی برای عده‌ای و محل خطر و حتی جان‌فشانی نزد عده‌ای دیگر بوده است.

به قول باباطاهر: متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست/ گروهی آن، گروهی این پسندند!

از همان آغاز روزنامه‌نگاری در وطن ما، آن‌هایی که با شرافت و شجاعت استبداد قاجارها و بی‌کفایتی و رویکرد ظالمانه ناصرالدین‌شاه را نقد می‌کردند، روزنامه‌نگارانی در معرض جان‌بازی بودند و مثلاً در دوره استبداد صغیر، میرزا جهانگیرخان، مدیر و صاحب‌امتیاز «صوراسرافیل» بر سر باورهایش به آبادی ایران و آزادی ایرانیآنجان نهاد و دهخدا تا مرز اعدام رفت. از آن‌طرف در دوره پهلوی اول روزنامه‌نگاران چاپلوس و پابوس از طریق همین مطالب بی‌سروته پرتملق صاحب ثروت فراوان و آلاف و الوف شدند و به قول شاملو: ما دوره می‌کنیم شب را و روز را، هنوز را ...

کاغذ امید

احمد یوسف‌زاده
احمد یوسف‌زاده
کاغذ امید

اسارت، آن‌گونه که برای اسرای ایرانی در جنگ با رژیم عراق اتفاق افتاده، تنها در محاصره قرار دادن فیزیکی اسرا نبود. دشمن عراقی به هر طریق ممکن در تلاش بود ضمن محرومیت اسیر از آزادی جسم، روح او را نیز به اسارت بگیرد. برای رسیدن به این منظور، ترفندهای زیادی را به کار گرفت که یکی از آن‌ها محروم کردن اسرا از تبادل اطلاعات میان آن‌ها و خانواده‌هایشان بود.

موضوع این مقاله پرداختن به مقوله «نامه» در اردوگاه‌های اسرای ایرانی در عراق است.

‌‌ مکاتبه اسیر با خانواده خود، از دیدگاه قوانین بین‌المللی

طبق قرارداد بین‌المللی ژنو که در آن حقوق اسرای جنگی به رسمیت شناخته شده است هر اسیر جنگی، حق دارد به طور مستمر تا پایان اسارت از طریق نامه با خانواده‌اش در ارتباط باشد. این قانون در اردوگاه‌های عراقی به طور کامل اجرا نمی‌شد و در خصوص بسیاری از اسرا، به طور کلی اجرا نمی‌شد.

‌‌ رویه معمول

در اوایل اسارت، هر اسیری که صلیب سرخ بین‌المللی از او ثبت‌نام به عمل آورده بود؛ به طور معمول ماهی یک بار و یا چند ماهی یک بار می‌توانست برای خانواده‌اش نامه بنویسد و به‌تبع آن، از خانواده‌اش نامه‌ای دریافت کند. این نامه‌نگاری‌ها، گاهی به دلایل متعدد یک‌طرفه می‌شد. به این معنی که ممکن بود ماه‌های متمادی و حتی سال‌هایی از دوران اسارت، نامه اسیر به دست خانواده‌اش نرسد، در حالی که می‌توانست نامه‌هایی را از خانواده دریافت کند. عکس این قضیه هم صادق بود؛ یعنی اسیر به‌طور مداوم برای خانواده‌اش نامه می‌نوشت اما، از آنجا که هیچ پاسخی دریافت نمی‌کرد مطمئن نبود که نامه‌هایش به مقصد می‌رسند یا خیر. این موضوع دلایلی از این دست داشت.

الف) گاهی اسیری در اردوگاه خطایی می‌کرد و عراقی‌ها اسم او را به‌عنوان (اسیر خرابکار) یادداشت می‌کردند و تحریم نامه‌ای، یکی از شکنجه‌هایی بود که به شکنجه جسمی اسیر ضمیمه می‌شد. در بسیاری از موارد هم، محتوای نامه اسرا باعث می‌شد تا عراقی‌ها نه‌تنها نامه مورددار را توقیف کنند؛ بلکه اسم او را در لیست سیاه قرار می‌دادند و هر نامه‌ای که به اسم او ارسال می‌شد از تیغ سانسور عبور نمی‌کرد.

ب) گاهی خانواده اسیر به دلیل دوری راه یا بی‌سواد بودن اهل خانواده، موفق نمی‌شدند برای اسیر نامه بفرستند که البته این موضوع به ندرت اتفاق می‌افتاد. یکی دیگر از دلایل نرسیدن نامه به اسیر، فوت بازماندگان او بود.

نگاهی به قانون مطبوعات ایران و افغانستان

عباس تقی‌زاده
عباس تقی‌زاده

روزنامه‌نگار، دکترای علوم ارتباطات

نگاهی به قانون مطبوعات ایران و افغانستان

افغانستان در مدار ۳۲ درجه عرض شمالی و ۶۵ درجه طول شرقی در جنوب آسیا جای دارد از شمال به پاکستان و از شرق با ایران همسایه است.این کشور به دریا راه ندارد. پرچم افغانستان متضمن سه نوار یک اندازه سیاه، سرخ و سبز است که نشانی طلایی در مرکز آن ، یعنی در نوار سرخ جای دارد. این نشان عبارت است از مسجدی در میان دو دسته‌گل پیچیده در نوار سمت راست و چپ که در پایین با یکدیگر نزدیک می‌شوند و شعار اسلامی «لااله‌الاالله محمدا رسول‌الله « در بالای آن است.(موسوی ،۱۳۸۲: ۱۵).

این کشور ۳۱ ایالت دارد که عبارتند از: بدخشان، بادغیس، بقلان، بلخ، بامیان، فراه، فاریاب، غزنه، گوور، هلمند (هیرمند)، هرات ، جوزجان، کابل، قندهار، کاپیسا، خوست،کنار، قندوز، لقماان، لوگار، نیمروز، نورستان، اوروزگان، پکتیا، پکتیکا، سمنگان، سرپل تخار، وردک و زابل.(همان:۱۹).

افغانستان دارای چندین ایستگاه رادیویی AM، FM، موج کوتاه (به زبان‌های پشتو افغانی و فارسی دری، اردو و انگلیسی) است که در کنار دستکم ۱۰ ایستگاه تلویزیونی فعالیت می‌کنند.کد اینترنت این کشور fa است(همان:۲۵).

پیدایش و نحوه اداره نخستین نشریه و تجربه روزنامه‌نگاری در افغانستان به‌صورت تقلیدی بر مرحله اول پیدایش مطبوعات در کشورهای غربی و کشورهای همسایه این کشور منطبق است. فاصله انتشار نخستین نشریه افغانستان با همتای غربی آن چیزی حدود دو و نیم قرن و با نخستین روزنامه فارسی‌زبان به نام اخبار که در شهر دهلی پایتخت هندوستان منتشر می‌شد حدود ۷۵ سال است (معتمدنژاد و منصفی، ۱۳۶۸: ۴۴۸).

همچنین تاریخ پیدایش نخستین نشریه افغانستان تقریباً با زمان انتشار نشریه فارس، دهمین نشریه ایران و سومین نشریه استانی این کشور که توسط میرزاتقی خان کاشانی در سال ۱۸۷۲ میلادی در شیراز منتشر شد مصادف است (یاوری،۱۳۸۶: ۱۵۹).

پس از قیام مردم افغانستان علیه نظام کمونیستی در سال ۵۸ ش. روزنامه‌نگاری مهاجران افغان نیز به دلیل مهاجرت‌های اجباری شکل گرفت. به‌گونه‌ای که نشریات مهاجرین افغانی در ایران را تا ۲۰۱ نشریه نیز برشمرده‌اند. نشریات مهاجران افغانی تا سال ۷۱ عموماً به‌صورت حزبی و از آن به بعد به‌صورت مستقل و غیرحزبی فعال هستند (همان).

در ارتباط با استانداران کرمان «۶»

علی اصغر مظهری کرمانی
علی اصغر مظهری کرمانی
در ارتباط با استانداران کرمان «۶»

تو پای به ره گـذار و از راه مپــرس

خود راه بگویدت که چون باید رفت

پیش‌تر اشاره کردم بعد از انتصاب دکتر جمشید آموزگار در ترمیم دولت هویدا به‌عنوان وزیر کشور، تغییراتی در کادر استانداران داده شد و در نتیجه دکتر اسدالله نصر اصفهانی که گفته شد افسر شهربانی بوده که بعد به کادر دانشگاه پیوسته تابستان سال ۱۳۵۳ خورشیدی به استانداری کرمان انتخاب شد. آنچه در این شماره سرمشق می‌نویسم تنها درباره شخصیت و رفتار و اعمال شخصیتی است به نام دکتر اسدالله نصر اصفهانی در دوران استانداری کرمان که ایام خدمتش کوتاه بود و همچنین روزگاری که مسئولیت وزارت کشور را در دولت آموزگار به عهده داشت و ماجرای روزهای بعد از کنار رفتن دولت آموزگار که خود کم و بیش شاهد و در جریان بوده‌ام و در آینده به آن می‌پردازم ولی از آن به بعد با ایشان تماس و رابطه و دیداری نداشته و از حال و کار و روزگارش بی‌خبرم.

در ابتدای امر و بعد از معرفی استاندار جدید با توجه به حساس بودن زمان در مقام تحقیق برآمدیم و آنچه از افسران شهربانی و دوستان دانشگاهی ـ به‌ویژه در مدرسه عالی مدیریت که بعدها ضمیمه دانشگاه کرمان شد ـ شنیدیم همه از او به نیکی یاد کردند و کسی از او هیچ‌گونه بدنامی نشنیده بود. راستش آن ایام برای نویسنده دورانی بحرانی بود زیرا در آستانه انتخابات دوره بیست و چهارم مجلس ـ سال ۱۳۵۴ ـ قرار داشتیم و در حقیقت من که اوضاع و احوال را برابر میل خودم نمی‌دیدم و می‌دانستم وزیر کشور هم نظر خوبی به من ندارد، تصمیم جدی برای شرکت در انتخابات دوره بیست و چهارم مجلس شورای ملی نداشتم. از سوئی با تشکیل حزب رستاخیز پیدا بود که برای نمایندگان قدیمی از هر سه چهار حزب منحل شده توسط شاه که همه نمایندگان مجلسین هم یکجا و بدون جلب موافقت آن‌ها توسط روسای مجلسین دسته‌جمعی به حزب رستاخیز پیوسته بودند، فرصت مناسبی نخواهد بود به‌خصوص که از نحوه انتخاب افراد برای کاندیداتوری دوره جدید مجلس بی‌خبر بودیم.