هوشِ قانون‌گریز

برانوش غفاری
برانوش غفاری

آن‌‌چه هوش‌مصنوعی را در هنر -اگر نگوییم ترسناک- خاص می‌کند، این است که هوش‌مصنوعی چندان به اخلاقیات و «حق مالکیتِ معنوی» پای‌بند نیست. از همین روی به‌سرعت -فارغ از کیفیت- به تولیدِ محتوا می‌پردازد. نه از فردی اجازه می‌گیرد و نه حتی از کسی می‌پرسد که آیا اجازه دارد از سبک و خلاقیت‌های دیگران استفاده کند یا نه. این رویکرد هوش‌مصنوعی به کاربرانِ آن، این مسیر اشتباه را نشان می‌دهد که گویی چیزی «اورجینال» تولید کرده‌اند! این خود دو بحث را به میان می‌کشد.

نخست آن که مالکیت معنوی یک اثر تا کجا تحت اختیار یک هنرمند و یا یک نظام استودیویی است و اصلاً اثر تولید شده توسط هوش‌مصنوعی نیز باید تحت همان قوانین قرار گیرد؟! آیا این موضوع را باید جزئی از نادیده گرفتن حقوق مؤلف نخستین دید و یا آن که می‌توان در قالب رفع انحصارگراییِ کمپانی‌ها و نهادهای دولتی بزرگ، آن را یک مزیت دانست؟!

و دوم آن که آیا طی چنین میسری، ما را در کنار توهم «همه‌چیز فهمی» که بخشی از آن را مدیون میدیای اینترنت هستیم، به آفتِ دیگری به نام «همه‌کس هنرمند» دچار نمی‌کند؟!

همین الان فضای مجازی پر شده از عکس‌ها و ویدیوهایی که با چند کلیک ساده و تنها با ابزارهای قدرتمند هوش‌مصنوعی ساخته شده‌‌اند. ابزارهایی که خود الگوها و آثار پیشین را به خدمت می‌گیرند تا یک اثر هنری (؟!) را تولید کنند. این در حالی است که ساخت یک ویدیو و یا گرفتن یک عکس و یا ساخت یک تندیس بسیار زمان‌بر است و نیاز به دانش فنی و هنری بسیاری دارد. در کنار آن، بعضاً تعداد بسیارِ هنرمندان در خلق یک اثر جمعی، نیازمند بودجه‌های بزرگ از سوی افراد قدرتمند است. حتی در پساتولید به افراد بسیاری نیاز است تا یک اثر، چشم‌گیر شود. نه‌تنها تولید یک فیلم یا سریال بلکه حتی یک نمایشگاه عکس، دست‌کم نیاز به مکانی فیزیکی برای ارائه دارد؛ اما با ظهور اینترنت و پلتفرم‌هایی که در این سال‌ها رشد کرده‌اند، دست‌کم پساتولید اگر نگوییم صرفاً ارزان‌تر شده، مطمئناً شتابان شده است. اگر در گذشته یک مخاطب باید مدت‌ها به انتظار می‌نشست تا فیلم، عکس و یا کتاب محبوب‌اش به دست‌اش برسد ولی این اینترنت بود که مرزهای فیزیکی را از میان برد و پساتولید را آسان‌تر و انتشار یک اثر را عمومی‌تر کرد.

با این همه، هوش‌مصنوعی از این هم فراتر می‌رود و در پیش‌تولید، تولید و هم در پساتولید مانند یک ارتش یک نفره به ایفای نقش می‌پردازد. در این میان آن چه نگران کننده است، نقش محوری «انسان» است در خلق یک اثر است. هنوز هم تردید داریم که هوش‌مصنوعی در حد یک ابزار باقی می‌ماند و یا آن که به عنوان یک مدعی در برابر انسان قد علم می‌کند.

از میان رفتن مشاغل و به وجود آمدن مشاغل جدید و به‌تبع آن مسائل حقوقی در مورد مشاغل جدید یکی دیگر از مسائل مهم در زمینۀ هوش‌مصنوعی است. قطعاً به مانند روزگاری که اینترنت آمد و قوانینی پیرامون‌اش وجود نداشت، باید قوانینی تصویب شود که هوش‌مصنوعی در حد و حدود آدمی باقی بماند. البته تنها روی کاغذ! وگرنه کیست که نداند پس از چند دهه از بروز اینترنت، هنوز هم دارک‌وب، معضل اصلی فضای مجازی است. فضایی که در آن می‌توان از یک چاقو تا یک تانک خریداری کرد؛ بنابراین خرید مواد مخدر، تجارت پورن و یا درخواست‌های غیرمعمول چیز عجیبی نخواهد بود. با این همه، بالأخره قوانین حقوقی به دارک‌وب هم رسیدند و حتی آژانس امنیت ملی ایالات متحده (NSA) در سال‌های گذشته مدعی شده بود که در یک بازۀ شش ماهه، با پایش رفتاری برخی از افراد در این فضا، توانسته کسانی را که تجارت‌های غیرقانونی داشته‌اند بازداشت کند. یک روی دیگر سکه هم که اتفاقاً این موضوع هم جزئی از آن است، دخالت دولت‌ها در موارد شخصی و صد البته تعریف مرز میان حریم خصوصی و عمومی است. هوش‌مصنوعی نیز به دلیل ماهیت‌اش مدت‌ها است در این حیطه ورود کرده است و نمونۀ بارزش شناسایی افراد توسط دوربین‌های هوشمند است؛ کاری که مدت‌ها برای نیروهای امنیتی زمان می‌برد، امروز به پدیده‌ای عادی و ظاهراً قابل قبول برای جامعه تبدیل شده و نگرانی هیچ‌کسی را هم برنمی‌انگیزد!

سوای بحث حریم خصوصی و عمومی، اتفاقی که باید انتظار داشت، افزون بر تصویب قوانین نوین، باید قوانینِ کهنه نیز اصلاح شوند. تغییر قوانین نیز، فرصت زیادی را می‌طلبد و با توجه به سرعت نوآوری‌ها در این حوزه، باید قوانین نیز، هم‌پای فن‌آوری رشد کنند؛ و احتمالاً این که قانونی بد یا ناکافی باشد، کمتر فرصت اصلاح می‌یابد. نمونه‌اش در حوزۀ اینترنت است که قوانین فیلترشکن‌ها در بیشتر کشورهایی که در آن‌ها، فیلتر‌شکن‌ها غیرقانونی‌اند، تنها روی کاغذ قابلیت اجرا دارند.

از میان رفتن مشاغل قدیمی و به وجود آمدن مشاغل مرتبط با ‌هوش غیرانسانی نیز پدیده‌ای‌ است که بسیاری را نگران می‌کند. درست مثل روزگاری که اینترنت آمد و یا پیش‌تر از آن، ربات‌ها جای آدم‌ها را در کارخانه‌ها گرفتند! اگر بخواهیم در صنعت سینما به این مسئله بپردازیم شاید نیاز به یادآوری باشد که در روزگاری نه‌چندان دور، نگاتیو و مسائل مربوط به لابراتوار از ارکان وجودی تولید فیلم بود اما امروزه این چرخه به کلی حذف شده است. حتی مونتورها یا همان تدوین‌گران فیلم نیز -با دیجیتالی شدن امور- یا مقاومت کردند و از چرخۀ سینما کنار ماندند و یا با پذیرفتن تغییرات، خودشان را به‌روز کردند و در این حرفه باقی ماندند.

مثال دیگر پرده‌های اکران سردرِ سینماها است که در آن نبوغ یک هنرمندِ نقاش و دانش بصری، او به یک رهگذر در خیابان نوید می‌داد که چه در فیلم خواهد دید؛ اما این نبوغ و آن پرده‌های رنگ روغن جای‌اش را به بنرهای چاپی و عکس‌های ویرایش شده با نرم‌افزارهای تدوین عکس داد. با همین مثال یادآوری کنم که «روزگارِ نبوغ» پیشادیجیتال چگونه بود! روزگاری که در آن برخی از بهترین پرده‌ها و پوسترها تصویر‌سازی شدند. برای نمونه پوستر فیلم «قیصر» و یا حتی تیتراژ ابتدایی فیلم -که هر دو کار «عباس کیارستمی» بودند- به شکل کم‌نظیری هنوز هم خلاقانه و پویا هستند. حال آن را با تیتراژهای پررنگ و لعاب و البته سطحی این روزگار قیاس کنید. پوسترها و تیتراژهایی که با نرم‌افزارهای هوشمند و قدرتمند ساخته می‌شوند اما فرسنگ‌ها با معیارهای زیباشناختی و دانش «استتیک» فاصله دارند. این تیتراژها بعضاً کار همان افرادی هستند که پیش‌تر اشاره کردم: «همه‌کس هنرمند»!

متأسفانه چشم مخاطبان و حتی بعضاً هنرمندان نیز به این آثار ضعیف عادت کرده است و هنر و هنرمند را به مفهومی سطحی بدل کرده است. اشتباه نکنید. نمی‌خواهم از بالا به پایین و لوکس با هنر برخورد کنم. چرا که مردم هر طبقه‌ای، هنر را از طبقۀ خودشان دریافت می‌کنند و هنرمندان در هر سطحی، جامعۀ هدفی دارند. طبیعتاً همگان به یک میزان از یک فیلم و یا یک موسیقی لذت نمی‌برند؛ بنابراین نیازی هم نیست که همۀ آثار از دید یک طبقۀ دیگر فاخر باشند. «دانشِ مخاطب» با هنری که به او ارائه کرده‌اند متناسب است.

قطعاً اگر دانشِ مخاطب ارتقا پیدا کند، به دنبال آثار بهتری نیز می‌گردد. با این همه هر اثر هنری‌ای که برای هرطبقه‌ای که ساخته می‌شود، می‌تواند میان‌مایه و سطحی باشد. اگر بخواهم بیشتر مسئله را باز کنم، وقتی هنرمندی و یا سبکی به ورطۀ تکرار می‌افتد، سطح آثار تولید شده تنزل می‌یابد. در همین سینمای خودمان در انتهای دهۀ هفتاد و ابتدای دهۀ هشتاد، آن‌قدر مضامین سیاسی در آثار تولیدی پررنگ شد که برخی آثار و برخی از کارگردان‌ها مدام در حال تکرار خودشان بودند.

این همه را گفتم تا باز مهر تأییدی بر این نکته بزنم که دست‌کم در روزگار اکنون، دنیای دیجیتال و هوش‌مصنوعی، بیشتر به بالا رفتن کمیت آثار کمک کرده‌اند و در مورد کیفیت‌شان و حسی که در مخاطب برمی‌انگیزند، می‌توان ساعت‌ها بحث و جدل کرد.

اما از محاسن دنیای دیجیتال، عدم انحصارگرایی و تعمیمِ هنر است. اگر تا پیش از این، هنرمندان باید برای ساخت آثار مجوز می‌گرفتند و یا برنامه‌ریزی می‌کردند تا فلان اثر تولیدی در بهمان شاخۀ هنری، چشم‌گیر و حتی جهان‌گیر شود، اکنون می‌توانند با سریع‌ترین حالت ممکن و تنها با چند کلیک از دامِ بروکراسی‌های موجود عبور کنند. همین الان بسیاری از هنرمندان منتظر مجوزها نمی‌مانند و آثارشان را در پلتفرم‌های پخش فیلم، نظیر «یوتیوب» به نمایش می‌گذارند. همین امکان هم سبب شده که برخی آثار کمتر و برخی بهتر دیده شوند. البته قوانینِ خود پلتفرم‌ها و الگوریتم‌های نمایش نیز در چشم‌گیر شدن یک اثر بی‌تأثیر نیست. با این همه به نظر می‌رسد درست مثل همیشه که بشر از آن چه دور می‌شود، دوباره به آن بازگردد و رفته‌رفته «کیفیت» آثار تولید شده با هوش مصنوعی بالاتر برود.

انتظار می‌رود با فراگیر شدن رایانه‌های کوانتومی، سرعت تولید دانش و پیرو آن، هوش‌مصنوعی نیز به شکلی بی‌سابقه افزایش یابد.

آن چه از نظرتان گذشت، تنها بخشی از دغدغه‌های هنرمندان در برابر هوش‌مصنوعی است. دغدغه‌هایی که شاید برخی‌شان بیش از آن که واقعی باشند، به دلیل ترس بشر از برخورد با ناشناخته‌ها باشد. هنرمندان کرمانی هم در حوزۀ ساخت انیمیشن با چالش‌هایی در این زمینه مواجه‌اند. در این شماره نیز، بخش دوم (پایانی) گفت‌وگوی «امیرحسین جعفری» و «کوروش تقی‌زاده» را با «سعید مددی» و «علی ذکوی» می‌خوانید. برخلاف بخش نخستِ گفت‌وگو -در شمارۀ «هشتاد و هفت» سرمشق- که به مسائل عامِ هوش‌مصنوعی پرداخته شده بود، در بخش دوم (پایانی) به مسائل تخصصیِ حوزۀ انیمیشن، از جمله پرداخت به مشکلات تولید و فرایند تولید و پساتولید پرداخته شده است. همچنین تأثیر سبکِ برخی از انیمیشن‌ها بر یکدیگر، حذف برخی مشاغل و در عین حال آیندۀ شغلی نامطمئن، از دیگر محورهای این نشست صمیمانه بوده است. آن‌ها معتقدند که جشنواره‌ها دوست دارند به فیلم‌هایی اعتبار بدهند که بخش‌های ناگفتۀ جامعه را نمایش می‌دهند. از همین روی هم، تحلیل‌های جالبی دربارۀ برخی انیمیشن‌های موفق داشته‌اند و حتی نسبت به بازاریابی انیمیشن‌ها نکات جالبی مطرح کرده‌اند.

حاصل سال‌ها تجربه در حوزۀ انیمیشن، این گفت‌وگوی جذاب و خواندنی را رقم زده است. امید که از خواندن این سطور، بهرۀ کافی و حظ وافی ببرید.

آفرینش یا تقلید؟ (۲)

امیرحسین جعفری
امیرحسین جعفری

در روزگاری نه‌چندان دور «هوش‌مصنوعی» برای انسان پدیده‌ای جذاب و در عین حال ترسناک به شمار می‌رفت. از طرفی آن را به عنوان مخلوقی عصیان کرده در شمایل «ترمیناتور» و «هال ۹۰۰۰» تصور می‌کردند و در خصوص نابودی تراژیک انسان در اسارتِ طمع خود بشارت می‌دادند و از سوی دیگر آن را مرحلۀ مرموز بعدی تکامل تمدن انسانی نیز می‌دانستند. مرحله‌ای که «هوش‌مصنوعی» در آن همچون دستیاری همه‌چیز‌دان، قرار است ما را از قید کارهای دشوار -که از انجام دادن آن خسته و ناتوان هستیم- نجات دهد؛ در سریع‌ترین زمان ممکن پیشرفت و آسایش را به زندگی‌مان هدیه کند و تا پایان هستی، ما خدایان این مخلوقِ خلاق باقی بمانیم.

اما امروز به‌ویژه در چهار سال اخیر، روند شتابان رشد و گسترش تکنولوژی در حال تبدیل «هوش‌مصنوعی» به پدیده‌ای عادی همچون تلویزیون و اینترنت است. اکنون در دانشگاه و مدارس شاهد گزارش‌هایی از کمک جُستن دانشجویان و دانش‌آموزان از «هوش‌مصنوعی» برای انجام تکالیف درسی خودشان هستیم. تقلبی که به سرعت تشخیص داده می‌شود؛ چرا که نتایجِ خمیر خام چهل‌تکیه‌ای است، همچون همۀ آن چه که اکنون «هوش‌مصنوعی» به ما ارائه می‌کند؛ اما پرسش اینجا است که تا چه وقت می‌توان این چنین تقلب‌هایی را یافت؟ مسلماً این پدیده قرار نیست برای همیشه چنین شکل و شمایلی را داشته باشد. چون ما انسان‌ها همواره در پی ارتقا، توسعه و تکمیل نسخه‌های بهتری از اشیا، خودمان و محیط هستیم و بی‌گمان «هوش‌مصنوعی» هم از این روند بی‌نصیب نخواهد بود.

شاید تنبلی چند دانشجو و دانش‌آموز، جزئی از ریزمسائل همیشگی باشد؛ اما فراگیری تقلب با یاری از «هوش‌مصنوعی»، آوای ناقوس یورش و تاخت رودخانه‌ای از تغییرات کلان در آینده را نوید می‌دهد. تغییراتی که وابستگی فکری و عملی همگان به «هوش‌مصنوعی» یکی از مصائبِ پسینی آن است. وابستگی‌ای که در درازمدت نه تنها بسیاری از شغل‌ها را از میان می‌برد، بلکه در پس نقابِ راحت‌طلبی، نوعی تنبلی فکری نیز به دنبال خود دارد؛ تنبلی‌ای که آفت خلاقیت و نگاه‌های نو و نایاب خواهد بود. نگاه‌هایی که ما را از بند فکر‌های کهنه رها کرده و صداهای تازه را به گوش‌مان می‌رساند. صداهایی که نقشۀ راه‌های نوین خواهند بود؛ اما بدون خلاقیت هیچ‌کس نمی‌پرسد و همگی تنها دنباله‌روی صدای یکسان و راه از پیش مشخص خواهیم بود.

هر چند که آینده نه به تاریکی شب و نه به سپیدی روز است اما آنچه دست‌کم در این لحظۀ گرگ‌ومیشِ تردید، می‌توان به روشنای‌اش دل‌خوش کرد، این نکته است که می‌دانیم این تازه آغاز راهی ناشناخته به سوی مقصد و مقصودی در سایه‌ها است. نمی‌دانیم به کدامین آینده ختم می‌شود و اینک تلاش برای فهمیدن هم دست‌وپا زدن بیهوده است؛ چرا که مانند همیشه می‌بایست به انتظار حکم پایانی قاضی زمان باشیم و «هوش‌مصنوعی» نیز ثابت کرده است که همچون سکه‌ای خاکستری است. به این معنا که همزمان می‌تواند مفید و مضر و همچنین خیر و شر باشد. باید صبور بود. پذیرفت، زیرا در برابر خروش رودخانۀ «هوش‌مصنوعی» گرچه نمی‌توان ایستاد اما می‌توان منعطف بود. رودخانه همۀ جنگل را نابود نکرد، سینما به دست تلویزیون بی‌رونق نشد و اینترنت نیز با همۀ مزایا و معایب‌اش، نه چندان ویران کرد و نه آن‌قدر خوشبخت نمود؛ بلکه دنیای ما را به تسخیر ابداعِ انسانی دیگری درآورد.

این ابداع جدید انسانی جنبه‌های گوناگونی دارد اما آن‌چه در این اواخر چشمگیر شد، انتشار تصاویری با سبک بصری استودیو «جیبلی»، «دیزنی» و «پیکسار» در فضای مجازی بود که در چند ثانیه به‌دست «هوش‌مصنوعیِ ChatGPT» خلق می‌شدند. تصاویری که از حیث ساختار، گاهی با آثار هنرمندان واقعی تفاوت چندانی نداشت. اینجا است که بحث اصالت و خلاقیت دوباره مطرح می‌شود: آیا هنر بدون هنرمند هم ممکن است؟ برخلاف روزگاری نه‌چندان دور که فن‌آوری در خدمت هنرمند بود، اکنون این نگرانی جدی ا‌ست که فن‌آوری، جای هنرمند را بگیرد. در بسیاری از استودیوهای تولید انیمیشن، نقشِ طراح، متحرک‌ساز و حتی نویسندۀ فیلم‌نامه، به‌تدریج به ماشین سپرده می‌شود و این فقط آغاز راه است. با گسترش ابزارهایی نظیر مدل‌های زبانی، پلتفرم‌های تصویرساز و صداهای مصنوعی، دیگر باید این پرسش را جدی گرفت که آیا هنوز هم می‌توان از هنر انسانی دفاع کرد؟! یا دوران تازه‌ای آغاز شده که در آن، هنر صرفاً یک خروجیِ ماشینی است که مخاطب را سرگرم می‌کند، بی‌آن‌که خلق شده باشد؟

این چند پرسش، ذهن مرا قلقک داد تا به سراغ اهالیِ انیمیشن کرمان بروم. کسانی که عمر خود را در مسیر عشق به تصاویر پویانمایی صرف کرده‌اند، اکنون در صفِ اول نبردی برای بقا در عصر جدید هستند. «علی ذکوی» انیمیشن‌سازِ دو بعدی و مدرس «هنرستان پسرانۀ هنرهای زیبای کرمان» و «سعید مددی» انیمیشن‌سازِ سه‌بعدی و بنیان‌گذار شرکت «قابِ اندیشه»، با وجود مشغله‌های فراوان خود، دعوت مرا با اشتیاق پذیرفتند. این هم‌نشینی فرصتی مغتنم نیز بود تا به انیمیشن‌سازی و انیمیشن‌سازان به طور عام در ایران و به طور اخص در کرمان هم پرداخته شود.

بخش اوّلِ این میزگرد طولانی، در شمارۀ هشتاد و هفت ماهنامۀ «سرمشق» منتشر شده است. در خلال بخش پیشین این میزگرد، «علی ذکوی» معترف شد که در برابر این دانش جدید، حسی از سرگشتگی دارد اما در عین حال معتقد بود «هوش‌مصنوعی» فراتر از یک ابزار نیست و این انسان است که بالادستش نشسته است. او نگران حجم تولید و پایین آمدن کیفیت تولیدات بوده و باور داشت در چنین حالتی باگ‌های انسانی ارزشمند می‌شوند؛ اما «سعید مددی» در برابر نگاه بدبینانه و محتاطانۀ ذکوی، «هوش‌مصنوعی» را به عنوان مقلدی توصیف کرد که بخشی از فرگشت (تکامل) جهان است. مقلدی که می‌تواند در تعامل با انسان، بین کلمات و سطوری که به او داده‌اند ارتباط برقرار کند. موجودی فاقد آگاهی که به داده‌ها بشری به‌شدت وابسته است. او معتقد است تولیدات بیشتر شده و هزینۀ تولید کمتر شده است.

آن‌چه در ادامه خواهید خواند؛ بخش دوّم این گفت‌وشنود طولانی است. در بخش پایانی این میزگرد به مباحثی همچون: موفقیت انیمیشنِ کوتاه «در سایۀ سرو» در نود و هفتمین دورۀ جوایز اسکار در سال ۲۰۲۵ میلادی، وضعیت سینمای انیمیشن کرمان پس از اکران سراسری انیمیشن بلند «لوپتو» در کشور، مسائل مربوط به فعالیت انیمیشن‌سازان ایرانی در پلتفرم‌های بین‌المللی همچون «اینستاگرام» و «یوتیوب»، تأثیر انتشار و ترجمۀ کتاب‌هایی در حوزۀ فیلم‌نامه‌نویسی و انیمیشن بر ارتقاء سطح کیفی تولیدات سینمای انیمیشن و افزایش خلاقیت و نوآوری انیمیشن‌سازانِ آیندۀ ایران پرداختیم. در پایان نیز بحث و نظری در خصوص رابطۀ نفس خلاقیت و جایگاه تئوری در آموزش هنر داشتیم.

این میزگرد با همراهی صمیمانۀ «کوروش تقی‌زاده» در اواخر اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ خورشیدی در دفتر کارِ «سعید مددی» واقع در «پارک علم و فناوری کرمان» برگزار شد. شما را به خواندن آن دعوت می‌کنم.

جعفری: آقای «ذکوی» اشاره داشتند که نود درصد مشاغل در حوزۀ انیمیشن، در حال از میان رفتن است. نظر شما چیست؟!

مددی: من خودمان را برای شما مثال می‌زنم. من اطلاعات دقیق‌تری به شما می‌دهم. ما توی استودیوی‌مان، ماهانه با هفت هشت تا نیرو، دو قسمتِ سه دقیقه‌ای تولید می‌کردیم؛ الان با یک نیرو، چهار قسمتِ سه دقیقه‌ای تولید می‌کنیم. شما ببینید تولید چند برابر شده است! هزینۀ ما با پایین‌ترین دستمزدها مثلاً آن زمان ماهی ۵۰ میلیون تومان بود - اگر می‌خواستید دستمزد خوبی بدهید، این مبلغ چیزی حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ میلیون تومان بود- الان مثلاً این هزینه روی ۲۰ میلیون تومان آمده و تولید هم دو برابر شده است؛ و ما راحت می‌توانیم ویدیوهایمان را ادامه بدهیم. اگر سراغ‌اش نمی‌رفتیم، کلاه‌مان پس معرکه بود. به هر حال باید فرایند تولید را بازچینی می‌کردم. کل نرم‌افزارهایی که طی بیست سال یاد گرفته بودم، کنار گذاشتم.

تقی‌زاده: در واقع یک «پارادایم‌شیفت» دادید!

مددی: بله. دو ماه اول خیلی برایم سخت بود چون برای آن بیست سالی که در این حرفه وقت گذاشته بودم، غبطه خوردم.

جعفری: زمانی بود که احساس کردید از دست‌تان رفته است.

مددی: ولی خوب باید این راه طی می‌شد تا من امروز در این موقعیت باشم. اول باید «پایپ‌لاین» جدید چیده می‌شد. باید نرم‌افزارهای جدیدی پیدا می‌شد. سایت‌هایی که می‌توانستند خدمات جدیدی به ما ارائه دهند، پیدا می‌شد. ذره‌ذره «پایپ‌لاین» چیده شد. به نیروی کار نیمه‌ماهر سپرده شد و الان داریم کار تحویل می‌دهیم؛ و خروجی‌ای تحویل می‌دهیم که مثلاً یک نیروی کار ماهر، با کلی منت و دستمزد به ما ارائه می‌داد. می‌توانید به ویدیوهای ما در سایت، نگاهی بندازید. مثلاً از چهار ماه پیش شروع کردیم به ساخت ویدیوهایی با «هوش مصنوعی». هم موسیقی و هم تصویرشان، با «هوش مصنوعی» است. می‌‌توانید از لحاظ سطح کیفی هم مقایسه کنید و ببینید واقعاً چه تغییراتی داشته‌ایم. در عین حال در وی‌یو و بازخورد مخاطب ما هیچ تغییری ایجاد نشده است. نه کمتر و نه بیشتر شده است!

جعفری: یعنی فکر می‌کنید مخاطب متوجه این قضیه نشده است؟!

مددی: مخاطب محتوا می‌خواهد خیلی برایش مهم نیست؛ و این محتوا می‌تواند به چیپ‌ترین شکل ممکن ...

ذکوی: مخصوصاً که مخاطب کودک است.

مددی: بله، شاید خیلی قدرت تصمیم‌گیری نداشته باشد ولی اگر یک تصویر زیبا و یا یک ریتم مشخص باشد، جذب‌اش می‌شود.

جعفری: اگر مخاطب کودک نبود چه؟

مددی: حتی ثابت شده است که مخاطب بزرگسال هم محتوای تولید شده با «هوش‌مصنوعی» و یا غیره برایش فرقی ندارد و نهایتاً با آن ارتباط برقرار می‌کند. اگر محتوایش جذاب باشد، نگاه می‌کند. خیلی از کانال‌های توی «یوتیوب» به محتوای کاملاً «هوش‌مصنوعی» روی آورده‌اند. حالا یکی دست می‌گذارد روی محتوای نیمه‌جنسی، یکی موسیقی و دیگری، مسئلۀ دیگری؛ اما به هر حال مخاطب خودشان را دارند. مخاطب برایش فرقی ندارد و اگر محتوا برایش جذاب باشد، می‌بیند؛ و چون الان محتوا عمرش کوتاه شده است، وقتی شما ویدیویی می‌گذارید، عمرش یک هفته و یا نهایتاً دو روز است. در یک موج ترندی می‌آید و غیب می‌شود. اصلاً دیگر به‌صرفه نیست که شما برای تولید انیمیشن یک سال یا دو سال وقت بگذارید. به نظر من تولید انیمیشن به صورت سنتی رو به زوال و مرگ است.

تقی‌زاده: آیا شما گمان نمی‌کنید که این طوفان بخوابد و محتوایی که شما در این طوفان، تولید کرده‌اید، بخوابد؟!

مددی: این قبلاً هم بوده است. همان موقعی هم که انیمیشن‌های پر زرق و برق «دیزنی» و «پیکسار» تولید می‌شدند، شما تولیدکننده‌های مستقلی داشتید که تولیداتشان آن‌قدر پیچیدگی نداشت. مثلاً «در سایۀ سرو» از لحاظ تکنیکی و بصری قطعاً به پای کارهای «والت‌دیزینی» و «پیکسار» نمی‌رسد؛ چون بودجه‌اش را اصلاً ندارد؛ اما مسیرش را رفته است. مخاطب خاص همیشه وجود دارد. مثلاً می‌توان مثل آقای ذکویLovely shit ساخت و به هر حال مخاطب سراغش می‌آید.

تقی‌زاده: به مخاطب خاص کار ندارم. به هر حال این یک طوفان است که امروز من یک ویدیوی دو دقیقه‌ای بگذارم. مثلاً امروز ما چهار نفر هرکدام یک ویدیوی دو دقیقه‌ای تولید می‌کنیم و هفتۀ دیگر، ویدیوی همۀ ما زیر سونامی دفن شده و رفته است. حالا فکر کنید شما می‌فرمایید اگر همۀ ما بنشینیم و برنامه بگذاریم و همه انیمیشن تولید کنیم، این دفن اصلاً دیده نمی‌شود! من می‌گویم بالأخره این طوفان می‌خوابد. بیست یا پنجاه سال دیگر و یا هر زمانی که از این طوفان گذر کردیم، این کاری که ما امروز جدی انجام دادیم، می‌ماند.

مددی: شما خیلی متوقع‌اید که من از بیست سال دیگر حرف بزنم! ببینید خود من نمی‌دانم شغل پسرم در آینده چیست! من خودم الان در شغلی کار می‌کنم که وقتی من به دنیا آمدم، اصلاً وجود نداشت.

تقی‌زاده: خودت گفتی که ما الان در غیرقطعی‌ترین تاریخ دوران بشر هستیم...

مددی: این فاصله خیلی است. من قبلاً می‌گفتم این فاصله ده سال یا بیست سال است. می‌گفتند بچه‌ای که امروز به دنیا می‌آید در شغلی کار خواهد کرد که شغل‌اش هنوز اختراع نشده است. من می‌گویم این فاصله دیگر بیست سال نیست و یکی دو سال یا کمتر شده است. مثلاً شش ماه آینده یا یک سال دیگر، یک رستۀ شغلی به وجود می‌آید که ممکن است پسرم در آن مشغول شود. من الان نمی‌توانم برایش برنامه‌ریزی درسی کنم. مثلاً بگویم فلان درس را بخوان که دکتر یا مهندس بشوی. اصلاً نمی‌شود! ببخشید، بیست سال دیگر که کاملاً خنده‌دار است.

تقی‌زاده: من بیست سال را نمی‌گویم. می‌گویم یک زمانی از این طوفان بگذرد.

مددی: اصلاً روی‌اش حساب نکنید؛ یعنی ممکن است این اتفاق بیافتد و ممکن هم هست این‌قدر این حجم دیتا و ویدیو و محتوا زیاد شود که بشر، تلویزیون و گوشی و همه چیز را خاموش کند و کنار بگذارد. دیگر هیچ‌چیز نبیند. به دوران کشاورزی برگردد! به درجه‌ای برسد که بگوید: «دیگه بسه!» بگوید: «گوشی تعطیل و...». همین الان برخی از آدم‌ها، این روش زندگی را پیش گرفته‌اند. یک سری آدم‌ها هستند که جنبش‌های ضدموبایل، ضدسوشال‌میدیا، ضداجتماعی و... شکل می‌دهند. می‌خواهند برگردند به دهکده‌هایی با گاو و گوسفند...

تقی‌زاده: این افراط و تفریط است.

مددی: آره؛ همین الان‌اش هم در یک افراط به سر می‌بریم. مغز ما ساخته نشده که این‌قدر اطلاعات در طول روز دریافت کند. شما خودتان ببینید با یک اینستاگرام‌گردی یک ساعته، با چه‌قدر داستان مختلف همراه می‌شوید! هر پانزده یا بیست ثانیه یک داستان می‌بینید؛ یعنی در یک ساعت، صد و هشتاد جریان مختلف از مغز شما عبور می‌کند.

جعفری: هر کدام از این روایت‌ها، به همراه خودش اضطراب را می‌آورد. مثلاً طرف می‌گوید چرا باید من بفهمم که در برزیل آتش‌سوزی شده و من اضطراب آن را بکشم.

مددی: مثلاً بیست سال پیش هم دربارۀ تلویزیون می‌گفتند. می‌ترسیدند تلویزیون نگاه کنند. شما برخوردهای ابتدایی با سینما را نگاه کنید. وقتی قطار سمت‌شان آمد، فرار کردند. همان برخورد الان هم وجود دارد. مثلاً می‌گویند ما برای این حجم از اطلاعات ساخته نشده‌ایم. با این حال با آن کنار آمده‌اند. شاید پنج سال دیگر حجم همین اطلاعات این‌قدر زیاد شود که واقعاً فراتر از تصور امروز ما شود. نمی‌دانم چه اتفاقی می‌افتد. این که می‌گویم غیرقطعی است، همین است. واقعاً شش ماه یا یک سال دیگر، ما نمی‌دانیم از لحاظ تکنولوژی و محتوا چه اتفاقی می‌افتد. همین الان که «هوش‌مصنوعی» آمده که گل‌ها چه گل است؛ حجم تولیدات بیشتر شده است. من خودمان را مثال زدم که حجم تولیدمان هفت هشت برابر و یا ده برابر شده است. احتمالاً همین اتفاق در کل شرکت‌های تولیدکنندۀ محتوا بیافتد. من کاری به مسائل درآمدی و یا بیکاری‌اش ندارم. این حجم محتوای ده برابری -با هزینۀ برابر- خود به خود مخاطب را هم در برابر حجم بیشتری از محتوا قرار می‌دهد. بعضی از محتواها حتی یک بار هم، دیگر نمی‌توانند دیده شوند؛ چون این‌قدر حجم‌شان در کنار محتوا‌های دیگر زیاد شده... واقعاً نمی‌شود گفت چه اتفاقی می‌افتد!

جعفری: و در مورد آیندۀ انیمیشن‌سازی هم می‌شود گفت!

مددی: انیمیشن، سینما، پزشکی، تمام مشاغل مشاوره‌ای، تمام مشاغلی که به نوعی در آن‌ها با گفت‌وگو سر و کار داشتید. تمام مشاغل مشاوره‌ای مانند داروسازی، پزشکی، وکالت و... مثلاً همین الان برگۀ آزمایش‌تان را به «هوش‌مصنوعی» بدهید تا تحلیل کند؛ از یک دکتر متخصص بهتر تحلیل می‌کند. در هرحال می‌گوید که به دکتر بروید اما در نهایت تشخیص‌اش درست است. حتی می‌توانید از او بخواهید که برای شما دارو تجویز کند. می‌توان داروها را خورد و احتمال نود و نُه درصد درست کار می‌کند!

جعفری: شما در حین صحبت‌هایتان به فیلم «در سایۀ سرو» ساختۀ «حسین ملایمی» و خانم «شیرین سوهانی» اشاره داشتید. سومین فیلم از ایران و اولین فیلمِ کوتاه ایرانی بود که جایزۀ اسکار گرفت. می‌خواستم دیدگاه شما را -به عنوان یک انیمیشن‌ساز ایرانی- بدانم.

مددی: من در اولین برخوردم افتخار کردم. اتفاقاً جالب بود که این فیلم به عنوان فیلمی که موضوع‌اش «دفاع مقدس» است -البته از نگاهی دیگر- اما جور دیگری با آن برخورد کردند.

در بسیاری از پیج‌هایی که دوستانی که حالا اسم‌شان ارزشی است، خیلی فیلم را از این زاویه زده بودند که چه شد در دامان آمریکا رفتیم؛ حالا شاید به این دلیل که خانم «سوهانی» بدون حجاب ظاهر شده بودند یا به هر دلیل دیگری؛ و یا این که چون اسکار روی خوش نشان داده بود پس بد است. متوجه شدم حتی بعضاً فیلم را هم ندیده بودند! یا حتی چندتا از همکاران‌مان هم، با همین نگاه، فیلم را دیده بودند؛ گفتم: «فلانی شما اصلاً دقت کردی که اثرِ «دفاع مقدس» است. حالا شاید شما هم تعجب کردید.

جعفری و تقی‌زاده: بله!!!

مددی: این پیرمرد یک مشکل روانی داشت.

جعفری: PTSD.

مددی: توی خاطرات‌اش شما چه می‌بینید؟ یک هواپیمای جنگنده می‌بینید که کشتیِ پیرمرد را بمباران کرده و او در آن حادثه زن‌اش را از دست داده است. شما از نگاه دیگری به جنگ نگاه می‌کنید. حالا اسم‌اش را «دفاع مقدس» نمی‌توان گذاشت اما به هرحال...

تقی‌زاده: یک نگاه «ضدجنگ»!

جعفری: یک نگاه «صلح‌طلب».

مددی: بله. حالا من اسمش را حتی «ضدجنگ» هم نمی‌گذارم. به آن شکل روی جنگ به عنوان یک پدیدۀ شوم تأکید نمی‌کند اما به اتفاقاتی که در حاشیۀ جنگ می‌افتد پرداخته است.

تقی‌زاده: اتفاقات پس از جنگ!

مددی: پس می‌شود از این زاویه هم به آن نگاه کرد. بله، اگر شما دنبال شهید و جانباز در فیلم باشید، این اثر یک اثر «دفاع مقدس» نیست اما به هر حال به «جنگ» به عنوان یک پدیدۀ شوم نگاه کرده بود؛ و من هم اگر روزی بخواهم یک فیلم «ضدجنگ» و یا در مورد «جنگ ایران و عراق» بسازم، کاری از همین جنس می‌سازم. یک کاری که به «حواشی جنگ» برمی‌گردد. از این نظر برای من بسیار کار تحسین‌برانگیزی است.

جعفری: چه معنایی برای خودتان دارد؟ آیا از این جایزه انگیزه گرفتید؟! آیا راهی باز کرده است؟!

مددی: صد درصد! هرکسی که در ایران، انیمیشن کار می‌کند -اگر سرسوزنی به همکارانش به دید همکار نگاه کند- به این کار افتخار می‌کند و خوب قطعاً انگیزه هم ایجاد می‌کند. اگر در سنین پایین‌تر جست‌وجو کنید، قطعاً آدم‌هایی که تازه‌کارند بسیار در انگیزه‌شان مؤثر است. شاید آن‌هایی که چندین سال کار کرده‌اند، این اتفاقات را بیشتر دیده‌اند یا خودشان در جشنواره‌ها شرکت کرده‌اند -یا به قول من مزۀ جشنواره‌ها را چشیده باشند- به آن شکل، خیلی زیاد هیجان‌زده نشوند. به هر حال باعث افتخار بود و اسکار هم یک جشنوارۀ خیلی معتبری است.

...

...

متن کامل این مطلب را در شماره ۸۸ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید.