هوشِ مُسخّر یا مصنوعِ مُخیّر؟!

برانوش غفاری
برانوش غفاری

«بودن، یا نبودن: مسئله این است:

آیا شایسته‌تر آن است که به تیر و تازیانۀ تقدیرِ جفاپیشه تن دردهیم،

یا این که ساز و برگ نبرد برداشته، به جنگ مشکلات فراوان رویم

تا آن دشواری‌ها را از میان برداریم؟»

تراژیک مانند نمایش‌نامه‌های «شکسپیر»؛ محتوم مانند «اُدیپوس شهریار» در اثر «سوفوکلس»؛ ترسناک مانند «پادآرمانشهرهای» «آسیموف» و «اُورول» و بی‌رحم مانند «متروپولیس» نوشتۀ «تئا فون هربو».

اما این نه یک نمایش است و نه یک ریالیتی شو؛ بلکه واقعیتی است که به عصر ما رسیده، عینی شده و در همه جا حضور دارد. همچون طوفان سهمگینی درمی‌نوردد و با سرعتی باور نکردنی به پیش می‌رود. شر است یا خیر، نمی‌دانیم. در میانه است، نمی‌دانیم. حالتی است که هنوز تعریف شده نیست، نمی‌دانیم. تنها یک چیز می‌دانیم؛ گسترش شتابانش به نحو شگفت‌انگیزی همۀ جامعۀ بشری را به فکر فرو برده است. ناشناخته‌ای که نه از جهان خارج بلکه برساختۀ «انسان‌های هوشمند» است. برساخته‌ای که همواره در رؤیاهای بشر به اشکال دیگری وجود داشته است. او همان غول چراغ جادوی هزارویکشب است. غولی خفته که سر برآورده است. می‌تازد و به پیش می‌رود. غولی که منتظر آرزوهای ما نیست و برای آرزوهای ما هم محدودیتی قائل نیست. او فعلاً غلام حلقه به گوش است اما بسیاری در این حلقه به گوشی تردید دارند. او، «او» نیست. او، «آن» است. آن نیست، «هزار آن» است. دیده نمی‌شود اما بر دیده‌ها می‌تازد. او خدایی از خدایان باستان نیست. ادعای خدایی ندارد. بُت است اما بُت هم نیست. نیازی به پرستش ندارد. عبادتی نمی‌طلبد. مخلوق است، شاید هم خالق. فاصلۀ میان مخلوق و خالق را برداشته است. احساس ندارد اما احساسات ما را می‌فهمد و یا دست‌کم ادعای (!) فهم آن را دارد. هرچه هست هنوز هم بر سر نامش حرف و حدیث بسیار است؛ اما «او» یا «آن» و یا «این»، سرنوشت محتوم بشر است که «هوش مصنوعی» نامیده شده است. گریزپای دنیای فن‌آوری، غول هزارۀ سوم که دیگر به شیشه و چراغ بازنمی‌گردد. غولی که در مرحلۀ کودکی قرار دارد و به‌سان اسطوره‌های باستان می‌ماند: «چو یک ماه شد، همچو یک سال بود...»

«هوش مصنوعی» به شکل خیره‌کننده‌ای در حال رشد است. واژه‌ای که «جان مک کارتی» در سال ۱۹۵۶ در کنفرانس «کالج دارتموث» برگزید حالا دیگر یک واژه نیست. در همۀ عرصه‌ها حضور دارد و در حال برداشتن مرز میان تخیل و واقعیت است.

راهی طولانی که ایده‌اش صدها سال مطرح بوده است اما در قرن بیست و یکم پا به زندگی بشر گذاشت. شاید بتوان آن را محصولِ جنگ جهانی دوم و جنگ سرد دانست. دورانی که بشر از همه چیز و همه‌کس بهره می‌جست تا سلاح‌هایی قدرتمند ایجاد کند. دورانی که در سایۀ آرامش آمریکای به دور از جبهۀ اصلی جنگ و هجوم دانشمندانِ فراری از نازیسم و آلمان هیتلری، به آمریکای کثرت‌گرا این فرصت را می‌داد که به قدرت اصلی صحنۀ جهانی بدل شود.

اگر نخواهیم جنگ را تقدیس کنیم اما این یک واقعیت مسلم است که اندیشۀ سلطه و سلطه‌ورزی بر دیگری، عامل مهمی در اختراعات یکصد سال گذشته بوده است. «هوش مصنوعی» هم برآیند چنین نوع نگاهی بوده است. ضمن آن که اتفاقاً خوش‌بینی به ظهور آن در دهه‌های پنجاه و شصت میلادی نه‌تنها هم‌آوردی با فکر انسانی بود، بلکه بسیاری از نظریه‌پردازان این حوزه، در آن زمان معتقد بودند که به زودی آن را در قامت یک انسان ماشینی خواهند دید. چرا که برای نمونه در همان دوران دانشمند آمریکایی، «کلود شنون» موشی مکانیکی ساخته بود که راهش را در یک هزارتو پیدا می‌کرد و یا دستگاهی ساخته شده بود که می‌توانست با حرکات دستان انسان، صدایی شبیه به او تولید کند. بی‌شک نمایش‌نامه‌هایی مانند «کارخانۀ روبات‌سازی روسوم» اثر «کارل چاپک» در عینیت بخشیدن به این افکار بی‌تأثیر نبوده‌اند. به هر روی این دانش جدید که خودش مجموعه‌ای از دانش‌های گوناگون است، راهی پر پیچ و خم را پیموده است. از دورانی که به «زمستان هوش مصنوعی» مشهور شد تا سر بر آوردن نخستین رایانه‌های خانگی در دهۀ نود میلادی، آهنگ پیشرفت «هوش مصنوعی» چنان کُند شد که تنها دست‌آوردش شمارش، عمل‌های اصلی ریاضی و چیزهایی نظیر آن بود؛ در واقع انتظاراتی که دست‌کم سال‌ها روی کاغذ و با «جبر بولی» محقق شده بود.

اگر بخواهیم منصف باشیم این رشد «ترانزیستورها» و فن‌آوری نانو بود که ساخت «پردازند‌ه‌ها» را محقق کرد. در واقع بخش بزرگی از «هوش مصنوعی» مدیون رشد دانش الکترونیک و پی‌آمدش رشد دانش برنامه‌نویسی است.

اگرچه «هوش مصنوعی» هنوز هم نتوانسته برخی از خوش‌بینی‌های نخستین را محقق کند اما فراگیری‌اش در اکثر حوزه‌ها، بدبینی به آن را دو چندان کرده است. چرا که نه‌تنها در نقش مخلوق باقی نمانده بلکه ظاهراً در نقش یک خالق ظهور کرده است. این خالق یا بهتر بگوییم سوبژه، در مرز سوبژه و اُبژه در حرکت است و حتی سوبژ‌ۀ انسانی را در قالب اُبژه مسخر کرده است. آن‌چه بسیاری را می‌ترساند همین است که «مسخر» بدل به «مخیر» نشود! از همین روی در ژانویۀ ۲۰۱۵ حدود یکصد و پنجاه دانشمند در حوزه‌های مختلف علم، طی نامه‌ای سرگشاده نسبت به خطرات «هوش مصنوعی» و آیندۀ آن به بشریت و دولت‌ها هشدار دادند.

یکی از پرسش‌های معروف در مورد «هوش مصنوعی» پرسش معروف «آلن تورینگ» است که «آیا ماشین‌ها می‌توانند بیندیشند؟!» او بعدها پرسشش را با «آیا ماشین‌ها می‌توانند از بازی تقلید سربلند بیرون آیند؟» جایگزین کرد. در واقع این همان چیزی است که ما در مورد «هوش مصنوعی» می‌دانیم. فعلاً «هوش مصنوعی» با توجه به داده‌های موجود، الگوریتم‌های از پیش داده شده و بهره‌گیری از آرک‌تایپ‌های انسانی می‌تواند تقلید صرف کند؛ و این تقلید ظاهراً با سوبژه بودن هم‌خوانی ندارد.

اما سوای آن که وارد این بحث شویم که «هوش مصنوعی» سوبژه است یا اُبژه‌ و چگونه رابطۀ آن‌ها را به شکلی بسیط در هم می‌ریزد، بحث‌های اخلاقی‌ای چون حفظ حقوق مؤلف نیز در گرفته است که پاسخ بدان کار ساده‌ای نیست. حتی دیپ‌فیک‌هایی که در یکی دو سال اخیر توسط «هوش مصنوعی» ساخته شده است، تصویری آخرالزمانی مانند «ترمیناتور» اثر «شان فرنچ» به رخ می‌کشد که در آن ماشین‌‌ها-بخوانید «هوش مصنوعی»- چنان قدرتمند شده است که میل به نابودی نسل نوع بشر دارد. خودش، خودش را می‌سازد و خودش با فرمان‌های غیرواقعی جنگ هسته‌ای به راه می‌اندازد. رمان «فرنچ» اگرچه در قالب سه‌گانه و سریال پا به عرصۀ سینما و تلویزیون گذاشت اما با تصویری که «ماتریکس» ساختۀ «واچوفسکی»ها ارائه می‌داد بسیار متفاوت بود. در ترمیناتور انسان‌ها باید حذف شوند اما در «ماتریکس»، انسان‌ها ظاهراً وجود دارند اما مدت‌ها است که از چرخۀ انسانی حذف شده‌اند. بدن‌شان با ذهنشان در یک مکان نیست و حضورشان به شکل فیزیکی تنها در شکل برده امکان‌پذیر است. در واقع جای روبات و انسان و حق زیستن‌شان عوض شده است. فیلم‌های زیادی به موضوع ارتباط انسان و ماشین پرداخته‌اند؛ و یکی دیگر از آن‌ها فیلم «او» به نویسندگی و کارگردانی «اسپایک جونز» است. فیلمی که در آن فروپاشی احساسات و روابط انسانی به شکلی هوشمندانه تصویر شده است. در این فیلم الگوی روابط انسانی به چالش کشیده شده است. فیلم‌های تجاری موفق دیگر مانند «تبدیل شوندگان» هم، موضوع‌اش از میان رفتن انسان‌ها و سیاره‌شان است.

این که از میان رفتن سیارۀ ما و گونۀ «انسان هوشمند» توسط «هوش مصنوعی» و یا ماشین‌ها رقم می‌خورد موضوعی جالب است اما چندان هم با واقعیت‌های «هوش مصنوعی» تطابق کاملی ندارد. «هوش مصنوعی» مانند هر پدیدۀ نوظهور دیگری، به دلیل ناشناختگی لرزه بر اندام انسان‌ها می‌اندازد؛ و البته نه همۀ انسان‌ها! قطعاً نسل‌های بعدی آن را راحت‌تر می‌پذیرند. چرا که از لحظۀ پیشاتولدشان در زندگی‌شان حضور دارد.

مردم‌شناسان معتقدند هر آن‌چه از آخرالزمان در فیلم‌های امروزی می‌‌بینیم، در گذشته هم وجود داشته است و مردم هر دوره‌ای نیز گمان می‌کرده‌اند که به آخرالزمان نزدیک‌اند. این آخرالزمان برای برخی به شکل مذهبی و برای برخی به شکلی ماشینی تصویر شده است و هنوز هم هر کسی تصور خودش را از آخرالزمان می‌سازد. با همۀ این‌ها به نظر می‌رسد آخرالزمان دست‌کم در هنر به دلیل ملموس بودنش عینی‌تر شده است و برخی از مؤلفان خودشان را در چرخۀ حذف می‌بینند. غالب این مؤلفان، فارغ از حیطۀ هنری‌شان دیدی منفی به «هوش مصنوعی» دارند اما بعضاً همزمان از آورده‌هایش بهره می‌برند. «هوش مصنوعی» برای برخی ابزار است و برای برخی دیگر دشمنی بلامنازع.

سال گذشته، هالیوود این ترس را علنی کرد و بسیاری از نویسندگان، فیلم‌نامه‌نویسان، کارگردانان و... نسبت به حضور پررنگ «هوش مصنوعی» اعتراض کردند. آن‌ها معتقد بودند که دیگر حقوق مؤلفان به رسمیت شناخته نخواهد شد و حق مالکیت معنوی از دست خواهد رفت. دستمزدها کاهش خواهد یافت و یا حتی ممکن است به زودی شغلشان را از دست بدهند.

حتی نوآوری‌هایی در حوزۀ موسیقی مانند نواختن ویولون توسط روبات و حرکت بسیار آهسته و پیوستۀ آرشه به شکلی که برای انسان امکان‌پذیر نیست نشان داد که می‌توان از آلات موسیقی صدایی را توقع داشت که توسط یک انسان امکان‌پذیر نیست.

و باز در عرصۀ هنر هفتم نقش «هوش مصنوعی» در تولید تصاویر دیجیتالی خواب را از چشم هنرمندان این حوزه می‌رباید. پیشروی «هوش مصنوعی مولد» در تولید عکس و فیلم نه ‌تنها تولید دیپ‌فیک را در سطح عمومی آسان کرده بلکه تولید محتوا را به امری دم‌دستی بدل می‌کند که هر کس می‌‌تواند از هرجایی و با هر امکانی محتوایی دیجیتالی تولید (!!!) کند. اگر این محتوا را فارغ از فرم هنری‌اش تولید بدانیم، باز هم تقلیدی از کارهای پیشینیان است که در آن خبری از حقوق مؤلف پیشین نیست. از سوی دیگر به نظر می‌رسد که تولید چنین محتوایی راه را بر خلاقیت انسانی ببندد و شاید هم برعکس به کمک انسان بیاید. همان‌طور که روزگاری کسی تصور نمی‌کرد نرم‌افزارهای رایانه‌ای بتوانند از هزینه‌های پیش‌تولید و تولید بکاهند؛ و یا بتوان از آن‌ها برای تولید کاراکترها و یا لوکیشن‌ها استفاده کرد. در واقع این ابزارهای دیجیتالی کارکردی سه‌گانه داشته‌اند. آن‌ها برخی مشاغل سینمایی را حذف کردند، برخی را به وجود آورند و حتی برخی را ارتقای سطح دادند.

بی‌شک ظرفیت‌های دانش بشری، سلیقۀ مخاطب و درک از آن چه نمایش داده می‌شود بر لذت دیدن، شنیدن، خواندن و حتی بوییدن اثرگذار است! به بیانی دیگر، سطح شعور مخاطب و خوراک فکری او رابطه‌ای دو سویه و متقابل دارند؛ بنابراین دست‌کم در کوتاه‌مدت می‌توان گفت مخاطب خاص جایگاه خودش را حفظ کرده و کار خوب را از یک کار سمبل شده با ابزارهای «هوش مصنوعی» تمیز می‌دهد. البته طنز تلخ ماجرا این است که اگر کار «هوش مصنوعی» را سمبل‌کاری بدانیم، باز هم کیفیت ویدیوهای منتشر شده از آن نشان می‌‌دهد که تولیدات آن در حال بهتر شدن هستند. به گو‌نه‌ای که شاید پس از مدتی تمیز دادن یک کار ماشینی از یک کار انسانی غیرممکن شود. جالب‌تر آن که حتی آکادمی اسکار به تازگی اعلام کرد که برخی آثار تولید شده با «هوش مصنوعی» را در این رقابت سینمایی می‌پذیرد. این شاید نشانی از منعطف شدن جشنواره‌ها در برابر موجی باشد که سر بازایستادن ندارد.

پویانمایی (انیمیشن) به‌عنوان یکی از جاذبه‌های هنر هفتم به چالشی جدی با «هوش مصنوعی» رسیده است. «هوش مصنوعی» در تقابل با انیماتورها تصاویری تولید می‌کند که مشخص نیست ساختۀ فکر انسان است و یا ماشین؛ فارغ از کمیت، اصلاً کیفیتشان چگونه است؟! بحث را به این‌جا کشاندم تا بگویم از آن‌جا که کرمان سبقه‌ای در تولید انیمیشن دارد و برخی از انیماتورهای کرمانی در سطح کشور و جهان افرادی شناخته شده هستند، بی‌مناسبت ندیدیدم که در این شماره به دغدغه‌های انیمیشن‌سازان در برابر این غول جدید بپردازیم. افرادی که عمری را در این راه گذاشته‌اند و حالا به وقت پختگی با چالشی جدید روبه‌رو شده‌اند. چالشی که ممکن است به حذف این حرفه و یا شاغلان آن منجر شود و یا خوش‌بینانه، به تولید شاخه‌های جدید در انیمیشن‌سازی که پیش از این وجود نداشتند بیانجامد؛ بنابراین «امیرحسین جعفری» به اتفاق «کوروش تقی‌زاده» پای صحبت‌های «علی ذکوی» و «سعید مددی» نشسته‌اند تا از چند و چون این چالش جدید در برابر انیماتورهای کرمانی بیشتر بدانیم.

«علی ذکوی» معترف است که در برابر این دانش جدید، حسی از سرگشتگی دارد اما در عین حال معتقد است «هوش مصنوعی» فراتر از یک ابزار نیست و این انسان است که بالادستش نشسته است. او نگران حجم تولید و پایین آمدن کیفیت تولیدات است و معتقد است در چنین حالتی باگ‌های انسانی ارزشمند می‌شوند.

در برابر نگاه بدبینانه و شاید بهتر بگوییم محتاطانۀ او، «سعید مددی» هوش مصنوعی را مقلدی می‌بیند که بخشی از فرگشت (تکامل) جهان است. مقلدی که می‌تواند در تعامل با انسان، بین کلمات و سطوری که به او داده‌اند، ارتباط برقرار کند. موجودی فاقد آگاهی که به داده‌ها بشری به شدت وابسته است. او معتقد است تولیدات بیشتر شده و هزینۀ تولید کمتر شده است.

بخش اول این گفت‌وگوی جذاب، زینت‌بخش این شمارۀ مجلۀ سرمشق است. طرح مسئله‌ای که شاید پاسخ‌اش را زودتر از آن چه گمان می‌کنیم بیابیم.

آفرینش یا تقلید؟

امیرحسین جعفری
امیرحسین جعفری

در جهان امروز، تخیل دیگر امتیاز انحصاری ذهن بشر نیست. ماشین‌ها با سرعتی شگفت‌انگیز در حال تقلید از فرایندهای انسانی هستند و اینک پای آن‌ها به قلمرو ظریف و پیچیدۀ هنر نیز باز شده است. «هوش مصنوعی» که پیش‌تر تنها در قالب ابزارهای فنی و خدماتی معنا می‌یافت، اکنون در جایگاهِ یک خالق ظاهر شده است؛ خالقی بی‌احساس، اما بی‌وقفه و دقیق. پرسش این‌جا است که وقتی تصویر، روایت و زیبایی‌شناسی را می‌توان با یک کلیک تولید کرد، تکلیف انسانِ هنرمند چه خواهد شد؟

در میان تمام شاخه‌های هنری، انیمیشن شاید بیش از هر هنر دیگری در معرض این تحول قرار گرفته باشد. چرا که ماهیت آن - تلفیق تکنیک، تخیل و طراحی - به‌گونه‌ای ا‌ست که ظرفیت بالایی برای دیجیتالی‌شدن دارد. دیگر دور از ذهن نیست که تصاویری با سبک بصری استودیو «جیبلی»، «دیزنی» یا «پیکسار»، در چند ثانیه به‌دست یک الگوریتم خلق شوند؛ تصاویری که از حیث ساختار، گاهی با آثار هنرمندان واقعی تفاوت چندانی ندارند، اما روحی در آن‌ها نیست. این‌جا است که بحث اصالت و خلاقیت دوباره مطرح می‌شود: «آیا هنر بدون هنرمند هم ممکن است؟»

برخلاف روزگاری نه‌چندان دور که فناوری در خدمت هنرمند بود، اکنون این نگرانی جدی ا‌ست که فناوری، جای هنرمند را بگیرد. در بسیاری از استودیوهای تولید انیمیشن، نقش طراح، متحرک‌ساز و حتی نویسنده فیلمنامه، به‌تدریج به ماشین سپرده می‌شود و این فقط آغاز راه است. با گسترش ابزارهایی نظیر مدل‌های زبانی، پلتفرم‌های تصویرسازی و صداهای مصنوعی، دیگر باید این پرسش را جدی گرفت که آیا هنوز هم می‌توان از هنر انسانی دفاع کرد؟ یا دوران تازه‌ای آغاز شده که در آن، هنر صرفاً یک خروجی ماشینی است که مخاطب را سرگرم می‌کند، بی‌آنکه خلق شده باشد؟! این چند پرسش، ذهنم را قلقلک داد تا به سراغ اهالی انیمیشن کرمانی بروم. کسانی که عمرشان را در مسیر عشق به پویانمایی صرف کرده‌اند، اکنون در صف اول نبردی برای بقا در عصر جدید هستند. «علی ذکوی» انیمیشن‌ساز دوبعدی و مدرس هنرستان پسرانۀ هنرهای زیبای کرمان و «سعید مددی» انیمیشن‌ساز سه‌بعدی و بنیان‌گذار شرکت «قاب اندیشه» با وجود مشغله‌های فراوانی که داشتند، دعوتم را با اشتیاق پذیرفتند.

در سیر این گفت‌وگو، ابتدا بحث را با موضوع فراگیر شدن تصاویر تولیدشده با «هوش مصنوعی» در سبک بصری استودیو جیبلی آغاز کردیم؛ پدیده‌ای که نه‌تنها در شبکه‌های اجتماعی سروصدا به پا کرد، بلکه واکنش‌هایی جدی از سوی هنرمندان و صاحب‌نظران به دنبال داشت. «ذکوی» ضمن اشاره به بحران اصالت در هنر دیجیتال، اذعان کرد خلاقیت انسانی در این چرخۀ پرسرعت تولید در حال فرسایش است. در مقابل، مددی با نگاهی کلان‌تر و تحلیلی، تلاش کرد ماهیت واقعی «هوش مصنوعی» را تشریح کند. او تأکید کرد که این فناوری هنوز به ادراک مستقلی نرسیده و آنچه انجام می‌دهد، درواقع بازآرایی داده‌هایی است که از انسان دریافت کرده است. به باور او، باید میان «تقلید ساختارمند» و «خلاقیت»، تفاوت قائل شد. در ادامه، گفت‌وگو به مسائلی نظیر آیندۀ مشاغل هنری، بحران آموزش در رشته‌های هنر، اهمیت خطای انسانی، مالکیت فکری، نقش مخاطب در دوران محتواهای ماشینی و حتی نسبت میان تکامل زیستی انسان و تکامل فناورانه کشیده شد.

این میزگرد با همراهی صمیمانۀ «کوروش تقی‌زاده» در اواخر اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ خورشیدی در دفتر کار «سعید مددی» واقع در «پارک علم و فناوری کرمان» برگزار شد. شما را به خواندن این گفت‌وگو دعوت می‌کنم.

جعفری: پیش از هر چیز بابت وقتی که برای این میزگرد می‌گذارید از شما سپاسگزارم. در چند هفته گذشته، کمپانی «OpenAI» به‌روزرسانی جدیدی را برای «ChatGPT» منتشر کرد که توانایی تولید تصاویر آن را بهبود بخشید. این قابلیت جدید به کاربران امکان می‌داد تا تصاویری در سبک انیمیشن‌های «استودیو جیبلی»، خالق آثاری چون: «مدفن کرم‌های شب‌تاب»، «شاهزاده مونونوکه»، «شهر اشباح»، «سرویس تحویل کی‌کی» و «همسایۀ من توتورو» ایجاد کنند. به‌سرعت، تصاویر ساخته‌شده با این سبک در شبکه‌های اجتماعی فراگیر شدند و جنجال‌های زیادی نیز پیرامون آن شکل گرفت. بحث دربارۀ استفاده از «هوش مصنوعی» در هنر، به‌ویژه در حوزه انیمیشن، موضوع تازه‌ای نیست. در مستندی ساختۀ «کاکو آراکاوا» به نام «هایائو میازاکی: مردی بی‌پایان» که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد، «هایائو میازاکی»، کارگردان مشهور ژاپنی و بنیان‌گذار این استودیو، استفاده از «هوش مصنوعی» را «توهینی به زندگی انسان» توصیف کرده بود. این اظهارنظر بار دیگر با انتشار گسترده تصاویر جیبلی‌مانند در فضای مجازی مورد توجه قرار گرفت. لطفاً بفرمایید تا چه اندازه با این دیدگاه موافق هستید و به نظر شما، پدیدۀ نوظهور هوش‌مصنوعی در انیمیشن تا چه اندازه می‌تواند بر خلاقیت انسان تأثیر منفی و مخربی بگذارد؟ و همچنین بفرمایید با وجود «هوش مصنوعی»، مفهوم خلاقیت چگونه می‌تواند معنای خود را حفظ کند؟

ذکوی: این اتفاقی است که افتاده و در صورت عدم همراهی با آن، این پدیده به صورت اجتناب‌ناپذیری مسیر خود را خواهد پیمود و ما را پشت سر خواهد گذاشت. در زمان‌های قدیم-که اسب به‌عنوان وسیلۀ حمل و نقل استفاده می‌شد- افرادی وجود داشتند که شغلشان «نعل‌بندی» بود. بعضی از این نعل‌بندها حتی به درجه‌ای از هنر رسیده بودند که بر روی نعل اسب‌ها خطاطی و نقوشی هنرمندانه انجام می‌دادند؛ اما وقتی که خودرو اختراع شد به نظر شما آن نعل‌بندِ هنرمند توانست شغل خودش را نگه دارد؟ مسلماً پاسخ منفی است چون حجم تولید وقتی بالا می‌رود ارزش کار سنتی کاهش پیدا می‌کند. ابزار همچنان ابزار است اما «هوش مصنوعی» نشان داده است که به لحاظ تکنیکی چنان عملکرد قوی‌ای دارد که خلاقیت واقعاً در این حجم از تولید انبوه ناپدید می‌شود. نه‌تنها صنعت انیمیشن بلکه من معتقدم هالیوود هم متحمل ضررهای هنگفتی در آینده خواهد شد. زمانی ما تصاویر و صحنه‌هایی را در فیلم‌ها می‌دیدیم که باورنکردنی بودند اما حالا افراد می‌توانند در خانه خودشان ظرف چند دقیقه همان صحنه‌ها را با کمترین ایراد و هزینۀ ممکن بازسازی کنند؛ اما شاید این شروع خوبی باشد برای روندی که در نهایت به خستگی مخاطب منجر شود؛ به طوری که مانند دهۀ ۱۹۵۰ به سمت تماشای مجدد فیلم‌های قدیمی موج نوی سینمای فرانسه روی برگردانیم. شاید در آینده بخشی از مخاطبان، دوباره تماشای آثار عباس کیارستمی یا شبیه به او را شروع کنند. به این معنا که مخاطب از فضای اشباع شده «هوش مصنوعی» دل‌زده شود و برای دیدن سینمای ناب انسانی به فیلم‌های گذشته رجوع کند. البته این فضا از ما همچنان دور است چرا که اکنون ما با مخاطبی طرف هستیم که با هیچ‌کدام از فاکتو‌رهای قدیمی که ما شناخت داشتیم سازگار نیست. این مخاطب اساساً فرصت و حوصلۀ تمرکز داشتن برای تماشای پلانی پنج ثانیه‌ای ندارد.

جعفری: محتوای فست‌فودی را می‌پسندند.

ذکوی: امروزه حتی محتوای اصطلاحاً فست‌فودی نیز برای مخاطب، زمان‌بر به نظر می‌رسد؛ چراکه میزان تحمل و تمرکز مخاطب تا این اندازه کاهش یافته است. حتی برای دقیقۀ اکنون نیز حوصله‌ای نیست! به‌عنوان یک تولیدکنندۀ انیمیشن اعتراف می‌کنم که در سردرگمی کامل به سر می‌برم و حتی در خصوص نحوۀ آموزش دروس تخصصی انیمیشن دچار تردید شده‌ام. حوزۀ کاری انیمیشن‌سازی، گرافیک و... -مخصوصاً به لحاظ تکنیکی- اولین صفوف مواجهه با این پدیده نوظهور هستند که به‌زودی از چرخۀ بازار حذف خواهند شد و سپس دردسر به سراغ سایر اقشار و اصناف حتی مشاغلی مانند وکلا و پزشکان خواهد رسید؛ اما بالأخره «هوش مصنوعی» تنها یک ابزار است و همچنان به اپراتور نیاز دارد تا خط‌مشی سفارش را ارائه کند.

پرسش اینجا است که مگر چند درصد از عوام متوجه خواهند شد که کار «هوش مصنوعی» نتیجۀ فکر سفارش‌دهنده انسانی است. برای مثال زمانی که انیمیشن سه بعدی به‌تازگی تولید شده بود، همه فکر می‌کردند انیمیشن‌های سه بعدی کار کامپیوتر است، اما حالا واقعاً این انیمیشن را خود کامپیوتر ساخته است؛ یعنی ما همان زمان هم درگیر اثبات این مسئله بودیم که کار انیمیشن سه‌بعدی نتیجه فکر نیروی انسانی است.

(آقای ذکوی پوزخند تمسخرآمیزی می‌زند.)

در گذشته، آثار هنری که مستقیماً با دست هنرمند خلق می‌شدند، ارزش و اصالت بیشتری نزد مخاطب داشتند.مثل ارزش افزوده‌ای بود که قالی دستباف در مقابل قالی ماشینی دارد. میازاکی هم به چنین مسئله‌ای اشاره دارد و باور دارد آن‌چه انسان خلق می‌کند واجد ارزش بالاتری نسبت به تولیدات «هوش مصنوعی» است. زمانی در کلاس درس برای هنرجویان درباره تفاوت استایل کار استودیوهای «دیزنی» و «دریم ورکس» با دقت توضیح می‌دادم اما اکنون حتی همین کار را هم انجام نمی‌دهم. مثلاً وقتی که هنرجویی را می‌بینم که دست ضعیفی دارد و بعضی از خطوط را کمی کج و کوله رسم می‌کند، بلافاصله به او توصیه می‌کنم: «این ایراد جزئی را اصلاح نکنی، چون همین نواقص انسانی است که به اثر اصالت می‌بخشد!»

جعفری: باگ‌های کوچک انسانی کار اورجینال را به وجود می‌آورد.

ذکوی: آفرین! باید همین را پرورش داد، نه اینکه آن را تصحیح کنیم تا همرنگ جریان غالب باشیم. استایل استودیو «جیبلی» که در جهان رنگ‌آمیزی و زیبایی‌اش زبانزد خاص و عام بود اکنون به‌واسطۀ «هوش مصنوعی» به شکل‌هایی تکراری و بی‌ارزش تنزل یافته است.

جعفری: نایاب بودن آن از میان رفت.

ذکوی: دلیل اینکه چرا میازاکی چنین دیدگاهی دارد، بحث جداگانه‌ای است اما نکتۀ جالب زمانی پدیدار می‌شود که وقتی از یک سامانۀ «هوش مصنوعی» می‌پرسید: «با چه مجوز تصویری را به سبک انیمه‌‌های استودیو جیبلی درآوردی؟» و در پاسخ می‌گوید: «ما از شخصیت‌های اورجینال شرکت‌ها استفاده نکرده‌ایم، بلکه صرفاً از سبک یا استایل آن‌ها الهام گرفته‌ایم». با این حال اگر از همان سامانه بخواهید تصویری از شخصیت‌هایی مانند «باب اسفنجی» بسازد، با استناد به قوانین کپی‌رایت این کار را انجام نمی‌دهد؛ اما استفاده از استایل یا سبک هم به نوعی بهره‌برداری غیرمجاز تلقی می‌شود. چرا که شرکت‌هایی مانند استودیو جیبلی سال‌ها برای توسعۀ سبک منحصر به فرد خود تلاش کرده‌اند. امروز می‌دانیم این سبک بر اساس بازخورد جهانی، به شدت محبوب و تأثیرگذار است. به‌جز ده یا بیست درصد از مردم، بسیاری از کاربران صرفاً این نوع طراحی را «سبک انیمه‌ای» می‌دانند و متوجه ارتباط آن با استودیو جیبلی نیستند. به نظر شما این ضایع شدن حق هنرمند نیست؟!

جعفری: مفهوم خلاقیت و امر خلاقه...

ذکوی: زمانی برای انجام یک بخش از فرایند انیمیشن‌سازی به ده نفر نیاز بود اما امروز، همان کار را یک نفر می‌تواند با کمک ابزارهای دیجیتال یا «هوش مصنوعی» انجام دهد. نتیجه چه شد؟ ۹ نفر دیگر بیکار می‌شوند. از میان آن ده نفر تنها کسی باقی می‌ماند که خلاقیت و توانایی تولید مستقل داشته باشد. همه خلاق نیستند و حتی افراد خلاق هم این روزها ممکن است زیر فشار تولید انبوه و سرعت بالا نادیده گرفته شوند. «هوش مصنوعی» صرفاً کارهای سخت و مکانیکی را انجام نمی‌دهد، بلکه به سراغ ظریف‌ترین و هنرمندانه‌ترین بخش‌های فرایند خلاقه می‌رود و آن را تصاحب می‌کند. به نظرم در چنین وضعیتی، تفاوت هنرمند و کارگر ساده به شدت کمرنگ شده است. چرا که فرهنگ و هنر اولین حوزه‌ای بود که تحت تأثیر مستقیم «هوش مصنوعی» قرار گرفت. امروز وضعیت شغلی فعالان عرصه هنر و انیمیشن در ابهام کامل است. برخی ممکن است بگویند که حجم تولید بالا رفته اما واقعیت این است که عنصر خلاقیت کنار زده شده است!

چالش بزرگتر اینجا است که بسیاری از افراد فعال در انیمیشن‌سازی بیش از بیست سال از عمرشان را صرف یادگیری و پیشرفت در این حوزه کرده‌اند. این مسئله باعث شده انعطاف‌پذیری شغلی آن‌ها کاهش یابد. نه فقط در ایران، بلکه حتی در کشورهایی مانند ژاپن- که مهد انیمه محسوب می‌شود - افرادی هستند که هنوز نتوانسته‌اند خود را با ابزارهای جدید مانند قلم نوری یا پلتفرم‌های دیجیتال تطبیق دهند و همچنان با جوهر و کاغذ کار می‌کنند. برای یک هنرمند، پذیرفتن این واقعیت و تطبیق به آینده‌ای که ممکن است در آن شغلی نداشته باشد، کاری بسیار دشوار است. شاید آخرین ضربه را جشنوارۀ اسکار وارد کرد؛ وقتی که اعلام شد آثار تولید شده با «هوش مصنوعی» نیز می‌توانند در رقابت‌ها شرکت کنند. این تصمیم را گرفتند، بدون اینکه تفاوتی میان «هوش طبیعی» و «هوش مصنوعی» قائل شوند.

جعفری: آقای مددی ممکن است نظر شما را هم بدانیم؟

مددی: واقعاً ابتدا باید درک کنیم با چه چیزی طرف هستیم. تصور بسیاری از مردم از «هوش مصنوعی» با آنچه واقعاً وجود دارد، متفاوت است. اجازه دهید توضیحی بدهم که ممکن است موافق یا مخالف آن باشید. آن‌چه امروز «هوش مصنوعی» می‌نامیم، تقریباً ۱۰ سال است که وجود دارد. برای مثال الگوریتم‌هایی که با کاربران گفت‌وگو می‌کنند، از ۱۰ سال پیش در برخی از وب‌سایت‌ها فعال بودند؛ اما در دو سال گذشته یک اتفاق مهم افتاد؛ الگوریتم‌های تازه‌ای معرفی شدند که ارتباط و تعامل ماشین با داده را دگرگون کرده‌اند و آن را چیزی شبیه به درک انسانی نزدیک کرده‌اند. آن‌چه امروز به آن «مدل زبانی» می‌گوییم در واقع تقلیدی از زبان انسان است. الگوریتم‌هایی که گفتار و نوشتار انسان را تقلید و تحلیل کرده‌اند و در نهایت تلاش کرده‌اند تا آن را در قالب ماشین بازسازی کنند. نتیجۀ این تلاش‌ها شباهت چشمگیر گفت‌وگوهای ماشینی با مکالمات انسانی است که بسیاری را شگفت‌زده یا حتی نگران کرده است.

جعفری: در واقع این تقلید زبانی با کیفیت بسیار بالا در حال انجام است.

مددی: حتی در سطحی که انسان‌ها گاه توانایی‌اش را ندارند. مثلاً مدل‌هایی مانند چت‌جی‌پی‌تی یا مشابه آن مبتنی بر تحلیل کل محتوای اینترنت هستند. برای نمونه نسخه سوم چت‌جی‌پی‌تی حدوداً با ۴۰۰ میلیارد کلمه از زبان‌های گوناگون (انگلیسی، هندی، تامیلی و چینی) آموزش دیده است.با استفاده از سخت‌افزارهایی قدرتمند توانسته‌اند رابطه میان کلمات را کشف کرده و الگوهایی از معنای آن‌ها استخراج کنند. دلیل این که چت‌جی‌پی‌تی در ابتدا در زبان فارسی ضعیف بود و حتی اکنون نیز گاهی جمله‌بندی‌اش با لهجه یا خطا همراه است که در واقع ناشی از کمبود داده فارسی در اینترنت است. این مدل‌ها در اصل مانند موتور جستجو عمل می‌کنند. شما واژۀ سیب را مطرح می‌کنید، مدل به دنبال آن در دسته‌بندی‌هایی مثل: «سیب‌زمینی»، «درخت سیب» یا «سیب سرخ» می‌گردد و کلمه بعدی را حدس می‌زند. اگر بگویید «سیب حوا» به سراغ دستۀ مفاهیم دینی یا اسطوره‌ای می‌رود. به عبارتی، وقتی جمله‌ای را شروع می‌کنید، «هوش مصنوعی» بر اساس ساختار اینترنت جملات مشابه را شناسایی کرده و بازسازی می‌کند.

آن چه امروز به نام «هوش مصنوعی» می‌شناسیم، در واقع نوعی جستجوی هوشمند و الگوریتمی است. جملۀ معروفی است که می‌گوید: «روزی به استفاده از واژۀ هوش مصنوعی برای این الگوریتم‌ها خواهیم خندید» چون واقعیت این است که این فناوری هنوز به خودآگاهی نرسیده و صرفاً الگوها را تشخیص می‌دهد و تقلید می‌کند؛ هرچه این الگوها دقیق‌تر باشند کاربر احساس می‌کند با هوشی برتر مواجه است. محبوبیت چت‌جی‌پی‌تی به همین دلیل است. چون توانسته ساختاری از جملات مرتبط و قابل درک ارائه دهد. رایگان بودن آن هم به این دلیل است که با ورود داده‌های جدید، خود را به‌روز نگه دارد و یادگیری‌اش ادامه یابد.

جعفری: ما خودتان هم از عبارت «اطلاعات موجود» استفاده کردید. صحبت شما مرا به یاد یکی از دیالوگ‌های مستند «معضل اجتماعی» می‌اندازد که در آن می‌گفت: «اگر دیدید سرویسی را رایگان دریافت می‌کنید، به این معنا است که در واقع محصول شما هستید!»

مددی: نکتۀ مهم دربارۀ «هوش مصنوعی» این است که در حال حاضر به نوعی به بن‌بست رسیده؛ یعنی به مرز اطلاعاتی که بشر در اختیارش گذاشته، رسیده است. رشد آن به اطلاعاتی بستگی دارد که انسان‌ها تولید می‌کنند. هرچه داده‌های بیشتری در اینترنت منتشر شود، «هوش مصنوعی» نیز رشد بیشتری خواهد داشت اما اگر روزی اتفاقی بیفتد، مثلاً اینترنت قطع شود یا انسان‌ها دیگر نتوانند محتوای جدیدی تولید کنند، رشد «هوش مصنوعی» هم متوقف خواهد شد. این فناوری به طور کامل وابسته به انسان است و همراه با او رشد می‌کند. من ادامه پیش‌بینی‌ام را دربارۀ آیندۀ این روند ارائه خواهم داد. فعلاً باید بدانیم چیزی که در اختیار داریم نوعی موتور جستجوی بسیار پیشرفته است. سیستمی که نه فقط معادل‌های متنی بلکه تصاویر و صداها را هم ذخیره و تحلیل می‌کند. همین باعث شده وقتی مثلاً در یک «پرامپت» (درخواست متنی) نام استودیو جیبلی را می‌نویسید، «هوش مصنوعی» بتواند فوراً از کتابخانه تصویری‌اش نمونه‌هایی از آثار جیبلی را لود کرده و به کار ببندد. وقتی شما می‌گویید: «این شخصیت را با چنین ویژگی‌هایی می‌خواهم»، «هوش مصنوعی» با استفاده از الگوریتم‌هایی که مثلاً حدود و شکل یک صورت را برایش تعریف کرده‌اند، اجزایی مانند چشم، بینی یا چهره را به شکلی شبیه‌سازی می‌کند. این سیستم‌ها واقعاً درک نمی‌کنند چشم یا بینی چیست، فقط می‌دانند که مثلاً فلان الگو معمولاً در فلان جای صورت قرار می‌گیرد و آن را بازسازی می‌کنند.

در ابتدا خروجی‌های «هوش مصنوعی» بسیار خام و بی‌دقت بود. اگر تصاویر و ویدیوهای اولیه‌اش را ببینید، متوجه می‌شوید چقدر عجیب و ناهنجار بودند. مثلاً اگر ویدیویی مانند «ویل اسمیت در حال ماکارونی خوردن» را از نسخه‌های اولیه تا نسخه‌های جدید مقایسه کنید، متوجه می‌شوید که مدل جدید حالا می‌داند باید برای شخصیت «ویل اسمیت» یک دسته‌بندی خاص تعریف کند که رنگ پوست، چهره، اجزای صورت و جزئیات او را دقیق‌تر بازسازی کند.

...

...

متن کامل این مطلب را در شماره ۸۷ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید.