بحران مخاطب‌طلبی در موسیقی

سید فؤاد توحیدی
سید فؤاد توحیدی

کار هنر و به‌خصوص هنر موسیقی وحدت و درک حال و ساحت مشترک است که این وحدت می‌تواند شامل وحدت هنرمند با مخاطب، هنرمند با محیط و اقلیم، وحدت با سایر جانداران، با اثر هنری و به‌طور کلی وحدت با جهان هستی باشد.

درک این ساحت مشترک از وحدت هنرمند با خود او و احساساتش آغاز می‌گردد. اگر هنرمند نتواند با خودش یکی شود هیچ‌گاه قادر به خلق یک اثر ارزشمند و تأثیرگذار نخواهد شد. بدایت، وحدت با خود است و نهایت، وحدت با خلقت. هر چه یک اثر به فرم و ظاهر تکیه داشته باشد عامه‌پسندتر و پرمخاطب‌تر خواهد بود و هر چه به محتوا و متن نزدیکتر شود پیچیده‌تر و البته کم مخاطب‌تر خواهد بود. این توضیح لازم است که بکار بردن فرم معنایی نیست که فرمالیست‌ها از آن برای خلق یک اثر استفاده می‌برند و در اینجا به معنای سطح و ظاهر و نمود بیرونی یک اثر است. برای درک بهتر این مطلب می‌شود به ذکر یک مثال ساده. اکتفا کرد. مطمئناً همه به این امر باور داریم که غذاهای ساده که به فست‌فود شهره هستند دارای طرفداران بیشتری نسبت به غذاهای پیچیده‌تر هستند. دلیل این مسئله فقط ارزان بودن آن‌ها نیست. سادگی آن‌ها و تکیه بر مزه‌های روتین و عوام‌پسند و همچنین تولید آسان، راز محبوبیت آن‌ها است. ولی این محبوبیت دلیل بر باکیفیت بودن نیست. آماده کردن یک غذای پیچیده و به دست آوردن یک مزه مطبوع برای عام و خاص کار دشواری است زیرا ذائقۀ انسان‌ها در درک و لذت مزه‌ها کاملاً متفاوت و شخصی است. تخصص در یک امر باعث مشکل‌پسندی است. دیگر هر چیزی باعث اغناء و لذت او نمی‌شود. به هنر برمی‌گردیم. یک هنرمند به‌راحتی و با استفاده از احساسات معمول مخاطب می‌تواند نظر عموم را به سمت اثر خود جلب کند. برای نمونه یک موسیقیدان می‌تواند ملودی خود را بسیار ساده و عوامانه بسازد و یا آن را با افکت‌های موسیقایی و حتی غیر موسیقایی همراه کند و یا با بهره بردن از نور، جلوه‌های ویژه، حرکات مهیج، استفاده از اشعار و ترانه‌های سطحی و عامیانه و استفاده از رقصنده و گاهی سماع گر و تصاویری جذاب در بک‌گراند صحنه. تمام این شاخصه‌ها باعث جذب مخاطب می‌شود ولی دلیل بر باکیفیت بودن اثر اجرایی نیست.

همان‌طور که اشاره شد هر چه یک اثر فاخرتر باشد مخاطب حرفه‌ای‌تر و جدی‌تری می‌تواند کار او را درک کند و از آن لذت ببرد. مسلماً هر چه یک اثر ارزشمندتر باشد مخاطب کمتری در انتظار اوست؛ زیرا درک پیچیدگی‌ها نیاز به تخصص دارد و هر شنونده‌ای پی به ویژگی‌ها و راز و رمزهای موجود در آن نمی‌برد. متأسفانه در دوران خود با هنرمندانی روبرو بوده‌ایم که برای جلب مخاطب و البته کسب شهرت و ثروت دست به چه کارهایی که نزده‌اند. از گفتن حرف‌ها و انجام حرکات رکیک گرفته تا استفاده‌های نمایشی و آکروباتیک از میکروفون و سازها و پوشیدن لباس‌های عجیب و غریب. مسلماً یک هنرمند واقعی و حرفه‌ای سعی در بالا بردن سطح کیفی اثر خود دارد حتى به قیمت داشتن مخاطب انگشت‌شمار و کسب درآمد اندک. تلاش او بالا کشیدن سطح سلیقه مخاطب به‌اندازه اثر خود است نه پائین آوردن سطح کار خود به

اندازه فهم مخاطب عام. هنرمند فاخر ارتباط با مخاطب فهیم و متخصص را به جلب نظر مخاطب عام و غیرمتخصص ترجیح می‌دهد. به قول شاعر: یکی مرد جنگی به از صد هزار. مطمئناً لذت بردن از یک اثر فاخر و به معنای واقعی تأثیرگذار قابل مقایسه با لذت‌های سطحی و زودگذر نیست. گاهی یک اثر چنان تأثیری بر روح و روان آدمی می‌گذارد که مسیر زندگی او را دگرگون می‌کند. مخاطب حرفه‌ای هیچ‌گاه خام رنگ و لعاب و فرم نمی‌شود. قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری. هیچ‌گاه شلوغ بودن یک کنسرت یا نمایشگاه و یا یک تئاتر خبر از کیفیت بالای آن نمی‌دهد. هنرمند واقعی، واقعی کار می‌کند و واقعی لذت می‌برد. هر چند گمنام بماند و هرچند که در فقر زندگی کند. هنر ناب راهی به آسمان است. درنگی به ساحت قدسی و شهود نادیدنی‌ها. به قول حضرت مولانا: محرم این هوش جز بی‌هوش نیست

مر زبان را مشتری جز گوش نیست

یاحق

داستان شصت سال تدریس

آریابرزن غیبی
آریابرزن غیبی

در طول تاریخ، پیروان ادیان مختلف در شهر کرمان، در کنار یکدیگر زندگی کرده‌اند و وقایع تلخ و شیرینی را رقم زده‌اند. جامعۀ زرتشتیان کرمان، یکی از تأثیرگذارترین جوامع بر فرهنگ و هنر کرمان بوده است. اولین مدرسه در کرمان به همت زرتشتیان ساخته‌شده، همچنین اولین سالن اجرای نمایش، اولین سالن ورزشی سرپوشیده و بسیاری موارد دیگر با کوششِ زرتشتیان در کرمان احداث شده است.

آقای ایرج ثابتی، نوازنده و مدرس ساز ویولن، یکی از پیشکسوتان موسیقی در جامعۀ هنری کرمان و زرتشتیان بیش از شصت سال سابقۀ اجرا و تدریس موسیقی در شهر کرمان دارد. ایشان شاگرد برجستۀ استاد حسین خَمَر بودند که در ادامه در محضر استاد یاحقی و استاد تجویدی درس گرفته‌اند. همچنین ایشان در دوران جوانی نفر برگزیده و اولِ کشور در رشتۀ نوازندگی ساز ویولن شدند.

ایرج ثابتی، هنرمند زرتشتی، سالیان سال به عنوان نوازندۀ ویولن سولو (تک‌نواز) و نوازندۀ ارکستر در رادیو کرمان به صورت زنده به اجرای برنامه پرداخته است. ایشان همچنین در بسیاری از گروه‌های کرمانی و کنسرت‌های موسیقی در کنار آقایان منوچهر نظیری، داریوش و هوشنگ برهانی، عزیز اکبری، عطاالله مشرف‌زاده، خیامی، صفارزاده، سعید، دورانی و دیگر بزرگان ساز ویولن نواخته‌اند.

ایشان در سن هشتاد و چهار سالگی، هنوز که هنوزه با عشق و دقت خاصی ساز ویولن می‌نوازند و نت‌های بسیاری را از حفظ اجرا می‌کنند. به پاس قدردانی و تشکر از زحمات شصت‌سالۀ ایشان، خدمتشان رسیدیم تا پیرامون زندگی و موسیقی به گفت‌و‌گو بنشینیم. در ادامه بخش‌هایی از این گفت‌و‌گو آورده شده است:

با درود و عرض ادب خدمت شما لطفاً خودتان را معرفی کنید.

من متولد شهریور ۱۳۱۹ در شهر کرمان هستم. ابتدا در مدرسه کاویانی و سپس مدرسه ایرانشهر درس خواندم. در ادامه به دبیرستان پهلوی رفتم و تا کلاس دوازدهم ادامۀ تحصیل دادم. از حدود ده سالگی موسیقی را شروع کردم. تا کلاس هفتم همیشه شاگرد اول مدرسه بودم، اما به خاطر علاقه‌ام به موسیقی و مدت‌زمانی که به موسیقی اختصاص می‌دادم، مقداری افت تحصیلی داشتم. کنکور فنی مهندسی دادم و در آزمون اول قبول شدم اما هزینۀ آمادگی برای آزمون عملی را نداشتم و انصراف دادم. در این ایام با پیشنهاد استخدام در آموزش‌وپرورش روبه‌رو شدم، چون خارج از شهر کرمان بودم قبول نکردم و در نهایت به استخدام بانک صادرات کرمان درآمدم. در شهرهای کرمان، بم، رفسنجان، بندرعباس، شیراز و بوشهر خدمت کردم و در نهایت شش سال مدیرعامل بانک صادرات استان کرمان بودم. در طول خدمتم در بانک صادرات به درخواست یاری هیچ‌کس نه نگفتم و حامی همه بودم. به مدت سی و خورده‌ای سال در بانک صادرات خدمت کردم و هیچ‌وقت هیچ حکم توبیخی را امضا نکردم و کسی را جریمه نکردم. در زمان بازنشستگی، بانک صادرات برای من تَمبر یادبود چاپ کرد. در سن بیست و چهار سالگی در سال ۱۳۴۳ با هفت سال دوران عشق و عاشقی، با خانم تاجور پارسیا ازدواج کردم و دارای سه فرزند با نام‌های رستم، رامین و رویا هستم.

موسیقی چگونه وارد زندگی شما شد، از شروع موسیقی و خاطراتش برای ما بگویید.

پدرم اولین نوازنده ویولن کرمان بود که در گروه موزیک ارتش خدمت می‌کرد. ایشان استاد ویولن بودند که همه او را به رستمِ ویولنی می‌شناختند. شاگردان زیادی داشتند اما متأسفانه در زمان کودکی من فوت کردند و من نتوانستم از ایشان درسِ موسیقی بگیرم. یکی از شاگردان ایشان، آقای رستم هماوند بودند که خودشان نوازنده و مدرس ویولن شدند.

در زمان فوت پدرم، یکی از دوستانش ساز ویولن ایشان را از ما گرفته بود و دیگر پس نیاورد. من در حدود سن پنج سالگی، مرتب سازِ تارِ پدرم را برمی‌داشتم و به موسیقی خیلی علاقه‌مند بودم. در همان سال‌ها، به همراه مادرم به یک مجلس عروسی دعوت شدیم که آقای رستم هماوند، شاگرد پدرم، در آن مجلس نوازنده ویولن بودند. در بین برنامه، ایشان ساز ویولنشان را روی میز گذاشتند و من به طرف ساز ایشان رفتم، ناگهان به من گفتند که دست نزن، مادرم آمد و گفت: «رستم... این پسرِ ثابتی هست»، ایشان من را بغل کردند و اشک ریختند و من هم گریه کردم. خلاصه این جریان تمام شد و من ساز مورد علاقه‌ام را پیدا کردم.

در آن زمان در خانه ساز ویولن نداشتم و توان خریداری‌اش هم نبود. آن روزها آقای بهشتی در مدرسه کاویانی، عصرها نوازندگی ساز ویولن درس می‌داد، من کتاب علی‌نقی وزیری را در خانه پیدا کردم و تمام تئوری‌های موسیقی را از این کتاب خوانم. نحوه به دست گرفتن ویولن، انگشت‌گذاری و همه مواردی که در کتاب توضیح داده‌شده‌بود را یاد گرفتم. زمانی که وارد کلاس شدم و ساز ویولن را به دست گرفتم، آقای بهشتی گفت قبلاً کجا ویولن کار کردی؟ گفتم من اولین باری است که ساز ویولن را به دست می‌گیرم. باور نکرد و من گفتم از روی کتاب علی‌نقی وزیری خوانده‌ام و یاد گرفتم. ایشان کتاب را از من گرفت و برای خودشان برد.

مدتی بعد از آقای فرهادی در شهر تهران یک ویولن دسته‌دوم ارزان‌قیمت خریداری کردیم و ایشان توسط گاراژ ایزدی برای ما ارسال کردند. جاده آن زمان خاکی بود و ویولن چهار روز طول کشید تا به دست من برسد، نمی‌دانید در این چهار روز انتظار، من چه کشیدم. خوب یادم است که در بازار بودم که خبر رسیدن سازم را به من گفتند، آن لحظه آن‌قدر درخشان بود که هنوز که هنوزه تصویر سایه‌روشنی را که آفتاب از سقف بازار به روی کاروانسرای گلشن انداخته بود، در ذهنم مانده است. وقتی ویولن را گرفتم، به دنبال معلم بودم و یکی از اقوام من را به آقای استاد حسین خَمَر معرفی و سرگذشت من را برایش تعریف کرد. ایشان در گروه موزیک ارتش بودند و ساز ویولن تدریس می‌کردند.

آقای خمر زمانی که سرگذشتِ تلخ من را شنید، پذیرفت که به من درس بدهد و من را به شاگردی قبول کرد. هفته‌ای یک روز به خانۀ ما می‌آمدند و در همان اتاقی که پدرم ویولن می‌نواخت به من درس می‌داد و ساعتی بیست تومان می‌گرفت. یادم می‌آید که در آن روزها، بعد از چندین سال، باز دوباره صدای ویولن از اتاقی که پدرم در آن ساز می‌نواخت، شنیده شد و بعدها فهمیدم که مادرم در حیاط به یاد پدرم اشک می‌ریخت.

آقای خمر بعد از چند جلسه، زمانی که دید اوضاع مالی ما خوب نیست، پیشنهاد داد که هفته‌ای دو جلسه به کلاس ایشان در منزل خودشان بروم و ماهی پانزده‌ تومان بدهم. من هم قبول کردم و عصرها از مدرسه ایرانشهر پیاده در بازار می‌رفتم تا به کلاس ایشان در کنار گودال‌های سینما نور می‌رسیدم. اولین نفر می‌رفتم و می‌گفتم که می‌خواهم آخرین نفر باشم، چند ساعت در کلاس می‌نشستم و درس‌های همه نفرات دیگر‌ را گوش می‌کردم و یاد می‌گرفتم. به مدت سه ماه و نیم مرتب کلاس رفتم و ایشان بسیار استاد خوبی بودند. هر روز در خانه ساعت‌ها تمرین می‌کردم و در اردوی کشوری رامسر، به عنوان بهترین نوازنده ویولن در کشور انتخاب شدم.

شما حدود شصت سال است که به تدریس ساز ویولن مشغول هستید، از خاطرات تدریس و شروع تدریس بگویید.

من مدت‌ها برای کلاس ویولن به خانۀ استاد خمر می‌رفتم. ایشان بعد از مدتی کلاس‌هایشان را به خانۀ آقای ایوب دژاکام منتقل کردند و من در منزل ایشان کلاس‌هایم را ادامه دادم. یک روز استاد برای خرید سیگار از کلاس رفت و من ویولنِ ارتشی ایشان را برداشتم و شروع به نوازندگی کردم، ایشان وقتی برگشتند و نوازندگی من را دیدند، من را در آغوش گرفتند و گریه کردند، گفتند که ایرج تو چقدر زیبا می‌نوازی و بعد از مدتی که ایشان به شهر مشهد مهاجرت کردند، تمام کلاس‌ها و شاگردانشان را به من سپردند تا درس بدهم. من از آن زمان تا سال گذشته، به تدریس ساز ویولن مشغول بودم.

از خاطرات و سختی‌های دوران فراگیری ساز ویولن برای ما بگویید.

من سختی زیاد کشیدم ولی چون خواستم، توانستم. یادم می‌آید که حتی پول خریدن کتاب‌های دوره اول و دوم و سوم ویولن استاد صبا را نداشتم. کتاب‌های آقای عزیز اکبری را گرفتم و یک صبح جمعه تا شب ساعت ۱۲ از روی آن‌ها با دست نوشتم و برای خودم برداشتم. من به موسیقی عشق می‌ورزیدم و همیشه با عشق کارم را انجام دادم، ساز زدم و تدریس کردم و با موسیقی زندگی کردم.

آیا هیچ‌وقت ساز ویولن پدرتان را پیدا کردید؟ در مورد ساز ایشان توضیح دهید.

حدود چهل سال پیش آقای بهمنیار رستم‌زاده زنگ زدند و گفتند که یک ویولن کهنه و قدیمی هست، آیا می‌خری؟ گفتم که آن ساز را بیاور تا بررسی‌اش کنم. ظهر که خانه رسیدم، ویولن را باز کردم و با آن نواختم. بسیار خوش‌صدا و عالی بود. چند روز بعد مراسم سالگرد پدرم بود، در مراسم سالگرد ایشان، در حال نوازندگی با ساز ویولن بودم که پسرعمۀ من گفت این ساز، ویولن پدرت است. بعد از پنجاه سال، ساز پدرم به دستم رسید. پسرعمۀ من از رنگ و نقش و نگار روی چوب ویولن و چهارپیچ دسته ساز تشخیص داد. من در سفری به کشور آمریکا ساز را به یک کارشناس نشان دادم و ایشان گفت که این ساز، سازِ مَجینی (Magini) ساختۀ کشور فرانسه است که جمعاً چهارتا از آن در دنیا موجود و بسیار باارزش است.

از اجراهایتان در رادیو کرمان و تالارهای موسیقی برایمان بگویید.

در اواخر دهه سی در دوران ریاست آقای مجید مظهری با همراهی آقای اطهری وارد رادیو شدیم و در کنار دوستانم آقای برهانی و آقای صفارزاده اجرا می‌کردیم. در آن زمان در رادیو کرمان به عنوان نوازنده ویولن ساز می‌زدم و هر روز اجرای برنامه به صورت زنده داشتیم و بعد از مدتی در رادیو استخدام شدم. من مدت‌ها نوازنده ویولن رادیو بودم تا اینکه مجبور شدم به خاطر مشغولیتم در بانک صادرات با رادیو قطع همکاری کنم. یک گروه ارکستر داشتیم که در برنامه‌ها و مناسب‌های ملی و استانی در باشگاه افسران و دیگر سالن‌های کرمان موسیقی اجرا می‌کردیم. همنوازی در گروه‌ها به همراه آقایان منوچهر نظیری، مشرف‌زاده، هوشنگ و داریوش برهانی، خیامی، عزیز اکبری، صفارزاده، سعید و دورانی بخشی از خاطرات فراموش نشدنی من است. همیشه برای نمایش‌ها و تئاترها، موسیقی اجرا می‌کردم. بیشترین اجراهای ما در سالن مدرسه ایرانشهر بود. به همراه آقایان جمشید کابلی، منوچهر فرهمند و علی بهشتی نمایش‌های بسیاری را اجرا کردیم و من نوازندۀ ارکستر موسیقی در آن نمایش‌ها بودم.

جناب آقای ایرج ثابتی عزیز، بسیار سپاسگزارم که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید و از خاطراتتان برای ما گفتید، در پایان اگر حرفی و یا سخنی هست بفرمایید:

از شما ممنونم که وقت گذاشتید. آنچه من در مدت تدریسم حس کردم، بعضی‌ها واقعاً عاشق موسیقی هستند اما هزینۀ کلاس موسیقی را ندارند. من به شاگردانی که وضعیت مالی خوبی ندارند، رایگان درس می‌دادم. اگر کلاس‌های موسیقی به‌صورت گروهی و جمعی برگزار شود نتایج بهتری دارد. اول آنکه هرکدام از هنرآموزان باعث آموزش دیگری می‌شود، دوم اینکه نکاتِ درسی چندبار تکرار می‌شود و یادگیری بهتری صورت می‌گیرد و در آخر هزینۀ کمتری بر دوش هر فرد می‌افتد. من بیشتر کلاس‌هایم را به صورت سه‌چهار نفری تشکیل می‌دادم. موسیقی یکی از ملزومات زندگی است و به نظرم سن آدم را بیست و پنج سال جوان‌تر می‌کند. ای کاش که موسیقی فراگیر شود و همگان از موسیقی لذت ببرند. باید بچه‌ها را راهنمایی کنیم و بگذاریم به سمت علایقشان بروند.