نَسَب از دو سو دارد این نیک‌پی

مجید نیک‌پور
مجید نیک‌پور

دبیر بخش تاریخ

منم نسابۀ دردانۀ اشک

نژاد دل، به دریا می‌رسانم

کتاب «تبارنامۀ برخی از خاندان‌های کرمانی» که اولین مجموعۀ انتشاراتی سال ۱۴۰۰ مرکز کرمان‌شناسی و در واقع نخستین اثر ـ تقریباً مفصل و مستقل ـ در حوزۀ نسب‌شناسی و تبارنامۀ خاندان‌های کرمانی است که به قلم شیرین و ادیبانۀ آقای مهندس «مهدی ایرانی کرمانی» نوشته و منتشر گردیده است.

اگر بخواهم به سبک و سیاقی ناشیانه و رونویسی و تقلب‌گونه از خود مهدی ایرانی کرمانی ـ که در این کتاب اعمال نموده ـ انجام دهم باید گفت:

نسب گویی به نام ایزد جمشید

حسب پرسی به حمدالله چو خورشید

آن مهندسِ پزشک نسب و حکیم اجداد و ادیب؛ آن بلندبالا و باهیبت، با دل نازکیِ خاص و مهربانی وافر، آن نیک‌پی که نسب دارد از چند سو: ز نفیسی، ابراهیمی ‌و وکیلی. او که علاوه بر فخر به ایرانی بودن، کرمان را نیز چون جان دوست می‌دارد؛ در اقدامی بدیع، به حرمت سال‌ها مراوده و معاشرت حسنه با اعضای خاندان‌های کرمانی، توانسته به پستو و صندوق‌‌خانه‌های قدیمی آنان سرکی کشیده و شجرۀ خانوادگی هرکدام را از کنار بنچاق اسناد ملکی و قوالۀ ازدواج، بیرون کشیده و با حوصله و با دقت، آنان را به این صورت، مجموعه‌ای ارزنده منتشر نماید.

افتخار آشنایی و معاشرت نگارنده با خانوادۀ ایرانی کرمانی، به سال ۱۳۷۶ ش. در جریان تألیف کتاب «پیشینۀ پزشکی کرمان در سنه اخیر» با سرکار خانم ثریا ایرانی کرمانی ـ خواهر بزرگتر مهدی ایرانی کرمانی که دستی بر قلم دارد و ترجمۀ چندین داستان و مقالۀ آلمانی را در کارنامۀ فرهنگی خود دارد ـ برمی‌گردد. گرچه در همان ابتدا به دلیل رخ دادن اشتباهی در چیدمان شخصیت‌های کتاب مزبور ـ که تنها نیمی از آن تقصیر از جانب نگارنده بود ـ اندک کدورت خانوادۀ ایرانی را به دنبال داشت؛ اما در ادامه نجابت، بزرگ‌منشی و اصالت خانوادگی‌شان را در معاشرت‌های بعدی به خوبی مشاهده کردم (البته در خصوص کتاب پیشینۀ پزشکی کرمان در سدۀ اخیر هم حرفی دارم که در ادامۀ همین مطلب به آن خواهم پرداخت). به هر حال، همین موضوع باعث شد تا ارادتی بیشتر به مهندس مهدی ایرانی کرمانی نیز حاصل گردد و بارها علاوه بر زحمت ترجمۀ متون انگلیسی به ایشان، به مدد روابط حسنۀ وی با اغلب خانواده‌های کرمانی، جهت اخذ اطلاعات و یا سند و عکسی، اذن دخول به خانواده‌های کرمانی را بیابم.

اما در باب خاندان ایرانی باید بگویم؛ این خاندان پیشینه‌ای طولانی دارد و بایستی ریشه آنان را در «خاندان نفیسی» جست، اما ثبت‌نام میرزاعلی در اوراق تصدیق طبابت دانشگاه هند که به نام علی ایرانی (علی که از ایران آمده)، باعث شد تا بعدها دکتر علی ایرانی مجبور به گرفتن نام خانوادگی ایرانی شود و بلافاصله با افزودن پسوند «کرمانی» تلاش نمود تا دوباره ریشه خود با این دیار محکم‌تر نماید.

دکتر علی ایرانی کرمانی، همان کسی است که مریت هاکس انگلیسی در بازدید از بیمارستان نوریه کرمان در سال ۱۳۱۲ ش/ ۱۹۳۳ م. در مورد او آورده: «... ادارۀ [بیمارستان نوریه] بر عهدۀ یک دکتر ایرانی تحصیل‌کردۀ بمبئی بود که متأسفانه تجهیزاتی در حد جراحی‌های ساده داشت. او دکتری باحرارات اما قدری ناراحت بود چون می‌توانست تنها جوابگوی اندکی از آن همه نیازمندی مردم باشد و به سبب فضای محدود بیمارستان فقط به مواردی از بیماری‌های زنان که احتیاج به بستری شدن بیمار نیست بپردازد و نیز ناچار بود مسئولین را در بخش عمومی جای دهد ...»۱

دکتر علی ایرانی که علاوه بر پزشکی در فعالیت‌های اجتماعی و سیاستی شهر کرمان هم نقشی قابل‌توجه داشت و بر این مدعا می‌توان به عضویت وی در انجمن شهر سال ۱۳۴۰ ش. اشاره نمود. یا علاقۀ وی به تأسیس روزنامه «بمپور» ـ که گویا فقط یک شماره از آن در ۲۷ اسفند ۱۳۳۰ منتشر و با گفتاری در خصوص «انتخابات» و «نفت برای همه طلا و برای ما بلاست»۲ ـ نشان داد او شاید بیش از طبابت به این عرصه‌ها تعلق‌خاطر دارد و بی‌جهت نبوده که به شوخی و جدی درباره‌اش گفته‌اند: «دکتر ایرانی، اگر به جای طبابت، به امور سیاسی می‌پرداخت، آدم موفق‌تری بود.»

آری، مهدی ایرانی کرمانی که از ناحیۀ پدر و مادر به چند خاندان مطرح چون: نفیسی، ابراهیمی و وکیلی نسبت دارد، خود مدعی است یکی از اهداف او در خصوص تدوین و انتشار کتاب «تبارنامۀ برخی از خاندان‌های کرمانی»: «شناساندن خانواده‌های قدیمی کرمانی به یکدیگر و گاه به اعضای خود خانواده‌هاست؛ زیرا با افرادی از خاندان‌هایی برخورده‌ام که پیشینۀ خانوادگی خود را نمی‌دانسته‌اند و به همین علت مقدمۀ کوتاهی برای هر خاندان نوشته‌ام.»۳

اما بعد از تمجید و تبریک به جا و خدا قوت به مهدی ایرانی کرمانی که بانی این اثر خوب و ارزنده شده است و شاید بیش از همه بنده ـ به دلیل اندک کاری که در این حوزه و در جریان تألیف کتاب‌های «نام‌آوران علم و اجتهاد کرمان» و «خاندان احمدی کرمان» داشتم ـ از مشکلات و موانع این قبیل کارها آشنایی داشته و می‌دانم گاه پیدا کردن نسب درست و تطبیق یک شخص، چه میزان وقت و حوصله‌ای می‌برد، در این جا بد ندیدیم به پاس تشکر از زحمات مهدی ایرانی کرمانی، تورّقی بر این مجموعه داشته و نکاتی از این کتاب را به محضر خوانندگان محترم مجله برسانم:

• به احتمال زیاد مهدی ایرانی کرمانی با زیرکی خاص خود و برای آن که از گزند عتاب و خطاب دیگر خاندان‌های کرمانی که نامشان در این مجموعه نیامده است، در امان بماند، عنوان «برخی از خاندان‌های کرمانی» را انتخاب نموده است و در مقدمۀ مفصل و ادیبانۀ خود بر این کتاب آورده است: «در این اثر فقط به تبار خانواده‌هایی پرداخته‌ام که از نزدیک می‌شناسم. بسیارند خانواده‌های اصیل و شریفی که من افتخار آشنایی با آن‌ها را نداشته‌ام یا امکان جمع‌آوری اطلاعات دربارۀ آن‌ها فراهم نبوده است.»۴

اما او نیک می‌داند که من و بسیاری دیگر خوب می‌دانیم که مهدی ایرانی کرمانی، خاندان‌های دیگری را نیز می‌شناسد و حتی با آن‌ها ارتباط دارد و می‌توانست نام و تبارنامۀ آن‌ها را در این اثر بیاورد، از جمله: خاندان مظفری کرمانی، که خود در بخش خاندان احمدی این کتاب از دو دختر میرزا ابوتراب خان مظفری و بی‌بی فاطمه (دختر آیت‌الله حاج میرزا محمدرضا مجتهد کرمانی) که همسر مرحومان دکتر حبیب‌الله رشیدفرخی و جلیل رشیدفرخی بودند یاد کرده است (ص ۸۴). در حالی خود ایشان ـ بهتر از من می‌داند ـ که می‌توانست شجره‌نامۀ مکتوب و مستند این خاندان را از طریق فرزندان مرحوم عباس مظفری کرمانی (پسر میرزا ابوتراب خان) تهیه کند.

یا جا داشت در این مجموعه به «خاندان گنجعلی‌خانی»، نوادگان گنجعلی زیگ؛ (حاکم مقتدر کرمان در دوره صفویه) ـ که سال‌ها بر سر شجره‌نامه و حقوق اعضای ذکور و اناث آن، حرف و حدیث‌های بسیار است ـ نیز می‌‌پرداخت.

به هر حال این اثر، تألیف مهدی ایرانی کرمانی است و یقیناً نظر و رأی او ملاک و شرط بوده و بس. شاید هم او در نظر دارد بقیه خاندان‌های کرمانی را در اثری دیگر یا جلد دوم منتشر کند.

وی همچنین از پرداختن به خاندان‌های سادات کرمانی نیز به گفتۀ خودش؛ به دلیل عدم صلاحیت و شایستگی انجام این کار و در درجۀ دوم به‌واسطۀ وجود کتاب‌های فراوان و مؤسسات معتبر در این عرصه، خودداری نموده است.

• مهدی ایرانی کرمانی نهایت قدردانی و قدرشناسی خود را در مقدمۀ این اثر به خوبی به منصه ظهور گذاشته است. او اسامی افراد متعددی که هرکدام به طریقی وی را در انجام این اثر یاری داده‌اند را آورده و از هرکدام با نثری ادیبانه تشکر نموده است. چنان که آقای گلاب‌زاده ـ در مقدمۀ ناشر ـ با بیان این ویژگی شخصیتی مهدی ایرانی کرمانی آورده؛ او حتی نام فردی که در مسیر تحقیق و تدوین مجموعه، لیوانی آب به دستش داده را نیز آورده و تشکر نموده است.

• به اعتقاد نگارنده، باز مهدی ایرانی کرمانی، از سر تیزهوشی و پیرو همان تعاملات حسنه، در چیدمان مطالب مربوط به خاندان‌های کرمانی نیز، تقدم و تأخر را برحسب حروف الفبایی گذاشته است، هرچند به عقیده نگارنده ـ به‌رغم مشکلات و عواقب ناگوار بسیار ـ ای کاش تقدم و تأخر را براساس تاریخ و قدمت منظور می‌نمود.

• یکی از ویژگی‌های خاص و منحصر به فرد این کتاب این است که نام زنان و به‌ویژه همسران نیز ذکر شده است. این کار گرچه می‌تواند سرمشق و الگوی بسیار خوبی برای کارهایی از این دست باشد، اما اشکال بسیار بزرگی نیز در بطن خود به همراه دارد. چراکه در گذشته اغلب ازدواج‌ها مابین خاندان‌های مطرح صورت می‌گرفته است، حال تصور بفرمائید حال و روز خواننده‌ای که مثلاً می‌خواهد شجرۀ فردی از خاندان ابراهیمی را استخراج و تحلیل کند، که مادرش از خاندان جوادی بوده و همسر او نیز از ناحیه پدر به خاندان وکیلی و از ناحیه مادر به خاندان وزیری می‌رسد. فرزندانش نیز با خاندان‌های کلانتری، هروی، روحی ازدواج نموده‌اند، در حالی که پدر و مادر این همسران نیز هرکدام از خاندان‌های دیگر بوده‌اند، واقعاً چیزی جز گیجی نصیب خواننده نمی‌شود. اینجاست که آن اصطلاح معروف زنده‌یاد باستانی پاریزی؛ «کامپیوتر گیج کن» نمود عینی پیدا می‌کند.

اما به هر حال این کار مهدی ایرانی کرمانی که برای نخستین بار در استان انجام گرفته، شایان تقدیر بسیار است و خود در این خصوص آورده: «تبارنامه‌های سنتی در اغلب قریب به اتفاق، مردانه بوده و اگر نام زنان در حاشیه یا در متن آن‌ها ذکر شده، جنبۀ تزیینی داشته و توجه اساسی به زنان رایج نبوده است، در حالی که همۀ ما فرزند دو نفر هستیم و حذف نام همسران در تبارنامه‌ها نقص و نقض غرض است و بنابراین در حد امکان و توان تلاش کرده‌ام این کاستی را برطرف کنم. بر همین اساس پیشنهاد می‌کنم ساز و کار قانونی در کل کشور فراهم شود تا فردی که به دنیا می‌آید دو نام خانوادگی داشته باشد، نخست نام خانوادگی پدر و دوم نام خانوادگی مادر.»۵

• گرچه مهدی ایرانی کرمانی ـ از سر تواضع و بزرگ‌منشی ـ سعی وافر مبذول داشته تا منبع و مآخذ هر نقل‌قولی را ذکر کند و بر اساس همین روحیه و منش، بخشی از تدوین این مجموعه را کپی‌برداری از تحقیقات دیگر پژوهشگران ذکر نموده است؛ اما گذشته از صفت پسندیدۀ وی در ذکر منبع و مآخذ ـ چیزی که متأسفانه در حال حاضر بسیار کم‌رنگ شده و برخی به اشتباه تصور می‌کنند اگر منابع و مآخذ زیادی در نوشته خود بیاورند، شاید حمل بر بی‌اطلاعی و علم نویسنده گردد ـ محققان و پژوهشگرانی که در عرصه تراجم و نسب‌شناسی کار کرده‌اند، نیک می‌دانند تطبیق و مقایسه افراد بر اساس نقل‌قول‌های مختلف و گاه متضاد و روایات متعدد شفاهی و ... چه‌کار سترگ و سختی است؛ کاری که الحق و الانصاف مهدی ایرانی کرمانی از پس آن خوب برآمده است. در ثانی در اغلب منابع و مآخذ محلی ـ چون رسم رایج گذشته ـ تنها به افراد ذکور پرداخته می‌شد و افزودن نام زنان به این شجره‌نامه‌ها که گاه دو نام به صورت متوالی و مکرر در بین اعقاب (پسر و نوه) تکرار شده است، چه میزان بر سختی کار می‌افزاید و چه مقدار دقت و بررسی مجاهدانه‌ای می‌طلبد.

• از جمله ویژگی‌های قابل‌توجه کتاب، تلاش مهدی ایرانی کرمانی در بیان منصفانه و موجز بخشی از تاریخ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کرمان است. او در ابتدای هر خاندان، بعد از توصیف و تمجید ادیبانه، بنا بر پیشینه و افراد خانواده و روابط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هر دوره، تاریخی کوتاه و تحلیلی نیز ذکر و یا از منبعی اخذ نموده است. وی به‌رغم آن‌که بسیار و بسیار تلاش نموده در این مسیر، از جاده انصاف پا بیرون نگذارد، اما نگارنده در جلوی چند تحلیل او، علامت سؤال و تعجب می‌گذارم ازجمله:

ـ. مهدی ایرانی کرمانی در بخش خاندان ابراهیمی ـ به دلیل آن‌که از ناحیۀ مادر به این خاندان منسوب است و از این رو نهایت تلاش را داشته تا به قول خودش در تله گزافه‌گویی و دوری از انصاف و بی‌طرفی فرو نیفتد ـ در ذکر حکایاتی از محمدخان سرتیپ؛ همان که بر روی پاهای آیت‌الله حاج میرزا محمدرضا مجتهد افتاد و مانع از ادامۀ شلاق خوردن آیت‌الله شد، آورده است:

«به دنبال اغتشاشاتی که ظاهراً به مناسبت‌های جزئی در مهرماه ۱۲۸۸ در شهر رخ داد و در حقیقت روحانیت متشرع، به رهبری مرحوم آیت‌الله حاج میرزا محمدرضا داعیۀ قدرت تمام‌عیار داشتند و این داعیه با تمایلات ضد استبدادی و مشروطه‌طلبی پیوند خورده بود و موجب تکدر خاطر ظفرالسلطنه حاکم وقت کرمان شده بود، حاکم از نشان دادن شدت عمل خودداری کرد ...»۶

حال فارغ از آن‌که ظفرالسلطنه ـ به گفتۀ نویسندۀ ناشناس رسالۀ کاتب کرمانی که به‌شدت بر علیه روحانیون متشرعه و طرف‌داران بالاسری موضع‌گیری نموده و از بستن بدترین تهمت‌ها نیز ابایی نداشته ـ در اولین اظهارنظر خود در کرمان گفته است: «بعد از این اگر خلاف قاعده از رعیت سر زد، مورد مؤاخذه سخت خواهند شد. من همه جور مأموریت دربارۀ اهل کرمان دارم، از کشتن، از بستن و زنجیر کردن و اخراج بلد نمودن، همه این‌ها را مأمورم...»۷

گذشته از اظهارنظر ظفرالسلطنه که نشان از قصد وی مبنی بر سرکوب شورش کرمان به هر نحو دارد، آیا عدم پرداخت مالیات کرمان به دارالخلافه در دوران محمداسماعیل وکیل‌الملک، عدم توانایی شهاب‌الملک و مرتضی قلی‌خان وکیل‌الملک ثانی در پرداخت این مبلغ، وضعیت نابهنجار کرمان به‌واسطۀ قحط و غلا، قتل کلانتر کرمان در چهارسوق بازار به دلیل توهین به گرسنگان در جلوی نانوایی، شورش نوبت اول کارگران شال‌باف کرمان، اعزام مأمور ویژه حکومت مرکزی به کرمان، تبعید محترمانۀ حاج ابوجعفر کرمانی و حاج محمدرحیم خان (رهبران متشرعه و شیخیه) به مشهد و تهران، تغییر سه حاکم کرمان و در نهایت آمدن فیروز میرزا، دستگیری سران شورشی و اعدام آن‌ها در طول سال‌های ۱۲۹۴ تا ۱۲۹۶ ق.) و دنبالۀ این وقایع در سال ۱۳۲۳ ق/ ۱۲۸۴ ش. درگیری دوبارۀ فرقه‌ای، کشتار در جلوی خانۀ حاج محمدخان و حاج میرزا محمدرضا و ... که در نهایت منجر به فلک شدن آیت‌الله حاج میرزا محمدرضا مجتهد شد را می‌توان «اغتشاشاتی که ظاهراً به مناسبت‌های جزئی» قلمداد نمود؟!!

در ضمن این‌گونه استنباط می‌شود آقای مهدی ایرانی کرمانی در توضیح بیشتر خاندان ابراهیمی، با آن‌که اشارات مجملی نیز در خصوص عقاید شیخیه و حاج محمد کریم‌خان داشته است ـ احتمالاً در راستای همان عدم لرزش و افتادن در تله ـ اسمی از حاج محمد رحیم خان، فرزند ارشد حاج محمد کریم‌خان و رهبر بعدی شیخیه نیز اصلاً نیاورده است!

ـ مهدی ایرانی کرمانی در بخش «خاندان رشیدفرخی» و در پیش درآمدی بر معرفی «علی کاکو»، اشاراتی به حزب دموکرات کرمان نموده است و با نقل قول از «یرواند آبراهامیان» در کتاب «ایران بین دو انقلاب» برنامه حزب دموکرات را این‌گونه آورده: «جدایی دین از سیاست، ایجاد ارتش منظم و آموزش دیده و یک بوروکراسی کارآمد، پایان دادن به امتیازات اقتصادی، صنعتی کردن کشور، جایگزینی سرمایه داخلی با سرمایۀ خارجی، تغییر زندگی عشایری کوچ‌نشینان به کشاورزی ...».۸

در حالی که ـ همان‌طور که آبراهامیان آورده ـ این برنامۀ «حزب تجدد» است که در اصل توسط علی‌اکبر داور، عبدالحسین تیمورتاش و سید محمد تدین (سه نفر از کسانی که در به قدرت رسیدن رضاشاه و تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی نقش مهم داشتند و بعدها نیز مورد غضب رضاشاه قرار گرفتند) در حدود سال ۱۲۹۸ ش. سازمان یافته بود۹، در حالی که حزب دموکرات به گفتۀ منابع (ازجمله کتاب پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت؛ منصوره اتحادیه) حدود یک دهه قبل ـ پس از فتح تهران و شکست محمدعلی شاه ـ تشکیل شده بود و در این مقطع برخی از اعضای سابق حزب دموکرات به حزب تجدد پیوستند.

در ضمن بایستی به این نکته توجه نمود که حزب دموکرات کرمان گرچه با الهام از تهران و ایدئولوژی آنان تشکیل شد، اما بنا بر وضعیت و مسائل خاص منطقه‌ای، آرمان‌ها و اهداف خود را ترسیم نموده بودند. از این روست که از اعضای حزب دموکرات کرمان به عنوان «نیروی سوم» یاد شده است.

«شعاع این جنبش تحزب به کرمان کشید و کرمانیان که سال‌ها در زیر سلطۀ خوانین قاجار و قدرت خاندان وکیل‌الملک و هم دخالت انگلیسی‌ها و تقویت آنان گاه و بی‌گاه از این دو خانواده در جستجوی مفر و روزنۀ امیدی بودند، این تشکیلات را مورد نظر قرار دادند و طولی نکشید که پرچم حزب دموکرات بالا رفت.»۱۰

یا سر کلارمونت اسکرین (کنسول انگلیس در کرمان) در مورد حزب دموکرات کرمان آورده است:

«... مقامات رسمی کرمان به دو دسته کاملاً متمایز تقسیم می‌شدند: باند شاهزاده و باند سردار ... اما باید گفت که در کرمان نیروی سومی نیز وجود داشت و این نیرو را دموکرات‌ها تشکیل می‌دادند. حزب دموکرات یا اجتماعی که بهتر است آن را سوسیالیست بنامیم، ابتدا در بحبوبه انقلاب مشروطیت ـ سال‌های ۶ ـ ۱۹۰۵ در نواحی شمال غربی و مخصوصاً تبریز تشکیل شد ... در این جا باید به خاطر آورد که دموکرات‌ها همان افراد بودند که زیگ مایر۱۱ مأمور تحریک مردم کرمان و بلوچستان به قیام بر ضد انگلستان شده بود، حمایت کرده و به تقویت آن‌ها شتافته بودند. پس از آن که ستون تحت فرماندهی «سر پرسی سایکس» به سوی کرمان پیشروی کرد، این افراد به طرف قبائل دوست خویش در مناطق کوهستانی فراری شدند، ولی دوستان آن‌ها در شهر ماندند و به فعالیت زیرزمینی پرداختند ...»