سنت موسـیقی و موسیقی سنتی (بخش چهارم)

کاووس سلاجقه
کاووس سلاجقه

صدای نالۀ عارف به گوش هرکه رسید

چو دف به سر زد و چون چنگ در خروش آمد

در مقاله‌های شماره پیش در چگونگی سنت موسیقی و روند موسیقی سنتی ایران، مطالبی نوشتیم و در آخرین بخش از این سخن، گفتیم که عارف قزوینی حدود بیست‌وپنج سال در کار تصنیف‌سازی‌هایی بود که شعر و آهنگ همۀ آن‌ها را خود او ساخته بود و او نخستین پیشگام برگزاری کنسرت در ایران بود. ولی نکتۀ مهم در مورد شعر و آهنگ و کنسرت‌های عارف، عامه‌پسند بودن و حکمرانی بر دل و جان توده‌های عامه بود و نفوذ فرهنگی و دگرگونی اندیشه و نگاهی که ترانه‌ها و تصنیف‌های او در مردم پدید می‌آورد شگفت‌انگیز بود؛ و علتش دگرگونی و نوآوری اساسی‌ای بود که عارف در فرم و درون‌مایۀ شعر و موسیقی ایجاد کرده بود و در آن‌ها مسائل اجتماعی و سیاسی روز را به مردم پیام می‌داد؛ و خاصان و عوام جامعه هر دو این پیام‌ها را دریافت می‌کردند. به‌ویژه عامه که آن پیام را حرف دل خود و گشایشگر راه خود می‌دیدند.

به‌طورکلی، شعر و موسیقی دو بازوی توانا و همراه در پیشبرد امور اجتماعی و سیاسی در ایران و همه جای جهان به‌ویژه در انقلاب مشروطه و فراهم نمودن زمینه‌های فکری و فرهنگی آن و جنبش‌ها و خیزش‌ها و انقلاب اسلامی پس از آن بوده‌اند. از این روی ما ناگزیریم که در بررسی سنت موسیقی ایرانی و موسیقی سنتی در این فرهنگ و آیین‌های آن، از شعر نیز غافل نمانیم و این دو مقولۀ فرهنگی و اجتماعی را در کنار هم بررسی نماییم.

گره‌خوردگی شعر و موسیقی در تاریخ ادبیات ایران، چیزی بی‌سابقه نیست. شاعران سده‌های گذشتۀ ما نیز، در خیلی جاها در شعرهایشان نشان داده‌اند که از موسیقی و هنر و دانش آن بی‌بهره نبوده‌اند و در شعر برخی از آنان این آگاهی و دانش موسیقی کاملاً نمود پیدا می‌کند، این نمود در پاره‌ای جاها، با به کار گرفتن واژه‌های تخصصی موسیقی و در پاره‌ای دیگر، چون حافظ با همنوایی شعر آنان با ریتم‌ها و نت‌های موسیقی است. ولی چیزی که در این مقاله به آن می‌پردازیم، هم گامیِ این دو (شعر و موسیقی) با انقلاب مشروطه است و شاید بیش از آن، یعنی؛ پیش‌گامی شعر و موسیقی بر روند خیزش و جنبش مردم و چگونگی به جلو راندن انقلاب و ایجاد شور و شعور و حرکت در مردم است؛ که در شمارۀ پیش در بررسی ترانه‌سرایی عارف قزوینی به آن پرداختیم و بی‌گمان که باز هم از پرداختن به او بی‌نیاز نخواهیم بود؛ زیرا شعر اجتماعی ایران همواره با ویژگی وطن‌دوستی و میهنی و انگیزۀ ملی و مردمی و آزادی و حق و داد همراه بوده است. سراسر شاه‌نامه، همۀ قصیده‌های غرّای ناصرخسرو، فریادهای عارفانۀ عارفان شاعر، زندان سروده‌ها و... پر است از این شعرها و سروده‌های اجتماعی که گاه در گذر زمان با آوای آوازخوانان به زیبایی گوش و دل مردم را نوازش کرده و گاه شور و شرر درجان آنان افکنده است.

در دورۀ بیداری و مشروطه، روشن‌فکران و اندیشمندان بیش‌تر از هر زمانی تا آن روز، می‌کوشند، نقد اجتماعی را در شعر و نوشته‌های خویش بنمایانند؛ و آنان که با موسیقی آشنایی دارند و آن را ماهرانه می‌شناسند و می‌دانند، از آن برای فراگیر ساختن و نفوذ درون‌مایۀ این شعرها در دل وجان مردم بهره می‌گیرند. از آنجا که پرداختن به شعر و نثر دورۀ مشروطه و جایگاه آن در دل عامه و تودۀ مردم خود، نیازمند مقاله‌ای دیگر است، می‌کوشیم در اینجا، فقط به هم راهی و پیوند موسیقی با انقلاب و تلاش و جنبش مردمی برای رسیدن به عدالت اجتماعی و قانون و آزادی بپردازیم؛ که خود موسیقی در همۀ زمینه‌های زندگی انسان، جایگاهی ویژه دارد. از اثر آرامش بخشی و لذت جان گرفته تا ایجاد اندیشه‌وری و برخیزش شور و حرکت و تلاش برای رسیدن به یک هدف والای جمعی، همه و همه با نیرو گرفتن از شورآفرینی موسیقی برای ما در دو انقلاب گذشته، خود را نشان داده است. کریمی می‌نویسد: (۱۳۸۸، ۶۲) ممکن است عده‌ای چنین بپندارند که از میان همۀ هنرها، هنر موسیقی چندان نیازی به ژرف‌اندیشی اجتماعی ندارد و موضوعی جدا از مسائل و پیشامدهای اجتماعی ست، ولی باید بدانیم که موسیقی نیز مانند دیگر زمینه‌های هنری، همواره در روند دگرگونی‌های اجتماعی قرار داشته، از زمینه‌های توانمند اثرگذاری در روند مسائل اجتماع شمرده می‌شود.

هنو سوار خر نشده لنگ می‌جرونه

یحیی فتح‌نجات
یحیی فتح‌نجات

هنو سوار خر نشده، لنگ می‌جرونه (هنوز بر خر سوار نشده، پاهای خود را تکان می‌دهد(

همانطور که می‌دانید؛ در گذشته که هنوز خودرو و دوچرخه و موتورسیکلت اختراع نشده بود، مردم برای مسافرت‌های کوتاه یا طولانی بر روی زمین از گاو، خر، اسب، شتر، قاطر و گاومیش استفاده می‌کردند. نیاکان ما پس از اهلی کردن چهارپایان و ستوران، از آن‌ها برای مسافرت، حمل بار بین مزرعه و خانه و بین شهرها، روستاها و کشورها استفاده می‌کردند. این قبیل چهارپایان در فرآیند اهلی شدن، آموخته بودند تا ضربه‌ای بر ران یا پهلوهای آن‌ها وارد نیامده، حرکت نکنند و لذا فردی که سوار اسب یا خر یا قاطر می‌شد، با حرکت دادن پاهای خود، مرکب خود را به جلو می‌راند.

در گویش کرمانی به کُلِ پا (از لگن تا نوک انگشتان) لنگ می‌گویند و گویا این واژه با «لگ» انگلیسی قرابت و نزدیکی هم دارد. واژۀ «جروندن» یعنی به حرکت درآوردن. نظیر «تا دستمان نِجِره، دهانمان نمی‌جره!» یعنی تا کار نکنیم و دستمان را به حرکت درنیاوریم، پولی نصیبمان نخواهد شد که با آن غذا تهیه کنیم و با خوردن آن غذا، دهانمان به حرکت درآید. در زمانۀ ما نیز، حرکت دهان ارتباط نزدیکی با حرکت دست‌ها و فعالیت مغز دارد. اصولاً برکت و حرکت رابطه‌ای دو سویه دارند که بر کسی پوشیده نیست و لابد شنیده‌اید «از تو حرکت، از خدا برکت» اما در بسیاری از پیشه‌ها و مشاغل، بین حرکت و برکت (کار و دستمزد) ممکن است فاصله‌ای چند ماهه یا چند ساله باشد؛ به عبارت دیگر؛ تا دورۀ کارآموزی سپری نشود و مهارت لازم کسب نشود از پول و دستمزد خبری نیست. طبیعت برخی مشاغل هم ایجاب می‌کند، کارآموز، زمان بیشتری را صرف آموختن کند که با طبع عجول و شتاب‌زده‌ بعضی از افراد سازگار نخواهد بود.

عده‌ای از افراد بی‌صبر و کم‌حوصله، دوست دارند از پلۀ اول نردبان، ناگهان به آخرین پله صعود کنند یا به قول نیاکان خوش‌ذوق ما، برآنند که «ره صد ساله را یک شبه طی کنند» حال آنکه انسان برای کسب درآمد پایدار و مطمئن باید مدتی را با صبر و حوصله در نزد یکی از استادان ماهر و توانا، شاگردی کند و همواره این دو بیت شعر را به خاطر داشته باشد: «هیچ‌کس از نزد خود چیزی نشد/ هیچ آهن خنجر تیزی نشد/ هیچ قنادی نشد استادکار/ تا که شاگرد شکرریزی نشد» و شکرریزی یعنی کوچکی کردن در نزد استاد و بدیهی است که انسان تا کوچکی و فروتنی نکند به بزرگی نخواهد رسید. به‌ویژه جوانان تحصیلکرده باید این واقعیت را در نظر داشته باشند که تحصیلات نظری به تنهایی چاره‌ساز نخواهد بود و در هر رشته‌ای باید از تجربه‌های استادان آن رشته استفاده کنند تا به موفقیت برسند و بر تن آرزوهای خود جامعۀ عمل بپوشند.