مثل چسبندگیِ باتلاق خیال

پژند سلیمانی
پژند سلیمانی
مثل چسبندگیِ باتلاق خیال

نگاهی به رمان گاوخونی نوشتۀ جعفر مدرس‌صادقی

***

گاوخونی، رمان مهمی ا‌ست؛ بسیار مهم. بی‌شک بسیاری از نویسندگان تا به‌حال این رمان را به عنوان داستانی تأثیرگذار برشمرده‌اند و از آن تأثیر گرفته‌اند. جعفر مدرس صادقی این رمان را در سال ۱۳۶۰ نوشته و چند سال بعدش، اولین بار توسط نشر نو و بعد از آن توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است. رمان گاوخونی، بسیار روان روایت می‌شود و اگر جایی، ابهامی در ارجاع ضمیر و محتوا حس شود، خود نویسنده پیش‌تر آن را حس کرده و در پرانتزی به توضیح آن می‌پردازد. در این رمان، علاوه بر روایت سادۀ داستانی، با لحن ساده و توضیح‌دهنده و روشنگر راوی، همراه با نشانه‌هایی به ما ارائه می‌شود که از دل آن‌ها می‌توانیم سفیدخوانی کنیم و آنچه را که نویسنده می‌خواسته تلویحاً در پسِ داستان به ما بگوید، به‌راحتی دریابیم. در این رمان با وجود تعهّد نویسنده به برخی از عناصر شیوۀ کلاسیک روایت داستان، نشانه‌های اثر مدرن را نیز می‌توانیم بیابیم. راویِ اول‌شخص در واقعیت و رویا، حالِ حاضر و گذشته را برای ما روایت می‌کند. چیزی که ما در تمام قسمت‌های داستانی می‌توانیم بیابیم، مفهوم چسبندگی و گرفتاری باتلاق است؛ خیال و کابوسی که راوی را اسیر می‌کند و نگه می‌دارد و در خود فرو می‌برد. درست مثل باتلاق انتهای رودخانه، باتلاق گاوخونی. شخصیّت‌ها در وقایعِ واقعی یا خیال به ما شناسانده می‌شوند. می‌توانیم طی خرده‌پیرنگ‌هایی، پدر و معلم، آقای گلچین را بشناسیم. مایی که در ابتدای داستان آن‌ها را فقط شخصیّت‌های سطحی شناخته بودیم، به تدریج درگیرشان می‌شویم و می‌گذاریم راوی ما را در خیال و واقعیت خود با آن‌ها درگیر کند. می‌گذاریم با خیال راحت آن‌ها را و بالطبع خودش را به ما بشناساند. اسامی بیشتر به صورت روابط مطرح می‌شوند؛ پدر، دخترعمه، عمه و شوهرعمه، پدر، مادر و... حتی راوی برای ما اسمی ندارند. شناسنامۀ راوی برای ما مشخص نیست، اما چه اهمیتی دارد. آنچه مهم است، راوی خود ما هستیم که اجازه می‌دهیم در سیّال ذهن مردی گرفتار شویم و همراه روابط او، زندگی‌اش را زیست کنیم. فرهنگ ایرانی، اصفهانی را بشناسیم. چای بنوشیم و حرف‌های مهم را در حین نوشیدن چای عنوان کنیم، همراه مرد برویم تهران، همخانه پیدا کنیم و بمانیم. همخانه‌ها اسم دارند، لقب دارند، شغل دارند، می‌دانند می‌خواهند با زندگی‌شان چه کنند. درست برعکس راوی. شاید هم تنها درون ذهن راوی هستند و اوست که آن‌ها را خلق کرده؛ برای همین است که خیال پدر را بعد از مرگش می‌بینند. همراهِ او می‌شوند. با او حرف می‌زنند. با او وقت می‌گذرانند و شوخی می‌کنند. به نوعی می‌شود گفت، تنها شخصیّت‌های خیالی داستان همان‌هایی هستند که اسمی دارند؛ حمید و خشایار. هر دو را می‌توان بخشی از وجود راوی دانست. بخشی خیالی که یکی، شاعرانگی روحش را عیان می‌کند و دیگری مردانگی‌اش و روابط‌اش با زن‌ها را. چیزی که خوب می‌دانیم، راوی اصلاً زن‌ها را نمی‌شناسد. او انسان خوش‌بینی است که هیچ‌گونه برداشت روشن و درستی از هیچ برخوردی از همسر خود و البته زن‌های دیگر ندارد. زن‌ها برای او اسمی ندارند و دیالوگ‌هایشان طوری که به نظر می‌رسد و باید، توسط راوی برداشت نمی‌شوند. زن‌ها همه‌شان خیالی‌اند و یا خیال‌پرداز، چون مادرِ راوی. شاید هم خیال‌پردازی مادرِ راوی بدین دلیل ذکر می‌شود که در آخر، ما به این شباهت پی ببریم و بدانیم که ذهن مادر و پسر به نوعی شبیه همدیگر است؛ هر دو پایشان روی زمین هست و نیست؛ در واقعیت زندگی می‌کنند و نمی‌کنند. آن‌ها برای خودشان قصه‌ها می‌سازند و نمی‌سازند؛ و شاید این هم یکی از قصه‌هایی ا‌ست که راوی برای خودش می‌نویسد و پدر در خیال مچش را می‌گیرد و می‌گوید می‌داند که می‌نویسد. راوی می‌پرسد: «کدوم قصّه؟» و خیال پدر یا روحش یا شخصیّت داستانی که نقش پدر را برای راوی بازی می‌کند، می‌گوید: «همین قصّه‌ای که این چند شبه می‌نوشتی. خیال می‌کنی من نمی‌فهمم؟ ولی خودم را به خواب می‌زدم که تو با خیال راحت کارتو بکنی». اینجا است که ما هم آگاه می‌شویم؛ آگاه می‌شویم به حضور نویسنده در روایتِ راوی، به حضور نویسنده در روحِ راوی. حالا حتّی راوی هم برای ما خیال می‌شود. انگار که همۀ داستان را ما خیال کرده‌ایم. خیال کرده‌ایم که راوی بی‌نام وجود داشته و زندگی کرده است. خیال کردیم با او آب‌تنی کردیم، زندگی کردیم، کودکی کردیم، بزرگ شدیم، ازدواج کردیم، جدا شدیم، رفتیم، آمدیم. ما فقط خیال کردیم که با خیالِ او زندگی می‌کنیم. ما فقط خیال کردیم که رمانی را خوانده‌ایم و وقتی تمام می‌شود تأثیری بر ما حادث می‌شود خیال‌گونه. انگار نه انگار که رمان بر ما گذشته است و درون ما خوانده شده است و شنیده شده است. تأثیری مثل آب‌تنی درون یک رودخانه یا فرو رفتن در یک باتلاق.

رمان گاوخونی، از بایدهای خوانش داستانی ا‌ست. رمانی برای یادگیری و گم شدن درونِ خیال.

معرفی کتاب «تغییر با جادوی مؤثر بی‌خیالی»

حسین فرهنگ
حسین فرهنگ

چگونه آموختم به چه چیزهایی اهمیت بدهم*

***

تغییر با جادوی مؤثر بی‌خیالی

نوشته: سارا نایت

ترجمه: سیدحسام فروزان

آیا شما هم در زندگی به چیزهای خیلی زیادی اهمیت می‌دهید؟ آیا احساس می‌کنید بارِ مسئولیت زیادی روی شانه‌هایتان سنگینی می‌کند؟ اگر همیشه عصبی هستید و حس می‌کنید کلی کارهای نکرده دارید، پیشنهادی برای شما داریم. جادوی مؤثر بی‌خیالی کتابی است که برای کمک به شما نوشته شده است؛ کتابی برای همه ما. کسانی که بسیار کار می‌کنیم، کمتر بازی و تفریح و خوش‌گذرانی داریم و هرگز وقت کافی نداریم تا صرف افراد یا چیزهایی کنیم که حقیقتاً ما را خوشحال می‌کنند. در زیر عنوان کتاب آمده است: «چگونه از وقت گذاشتن برای کسانی که نمی‌خواهیم و انجام کارهایی که دوست نداریم دست برداریم». بله، تمام جریان همین است. فکرش را بکنید، آدم هر روز فقط کارهایی را بکند که دوست دارد و با اشخاصی روبرو شود که برایش خوشایند هستند. عالی نیست؟ کتاب تغییر با جادوی مؤثر بی‌خیالی نوشته سارا نایت از آن دست کتاب‌های خودیاری نیست که وعده معجزه بدهد و بخواهد زندگی شما را از این رو به آن رو کند. این کتاب با زبانی ساده و روشن می‌خواهد کاری کند به خودتان و چیزهایی که واقعاً برایتان مهم است بیشتر اهمیت بدهید و بی‌خیال مسائل حاشیه‌ای و پیش‌پاافتاده شوید.

ایدۀ اصلی این کتاب درخشان اولویت‌بندی در اهمیت دادن به امور مختلف زندگی است. سؤال مهم کتاب این است: انتخاب شما در هر لحظه از زندگی چیست؟ درد و رنج را انتخاب می‌کنید یا لذت و شادی؟ به خودتان اهمیت می‌دهید یا به دیگران؟ سارا نایت نویسنده توانمند آمریکایی در این کتاب با زبان روان و شوخ‌طبعانه‌ای برنامه‌ای عملی برای رهایی از نگرانی‌های بی‌اساس و اولویت دادن به جوهره اصیل زندگی فردی ارائه می‌دهد.

او در مقدمه کتاب می‌نویسد: «من حدوداً سی ساله بودم که فهمیدم می‌شود اینقدر زیاد اهمیت نداد. این کتاب، عصاره نهایی همه آن چیزی است که من در باب بی‌خیالی یاد گرفته‌ام؛‌ یک راهنمای گام به گام برای کسانی که می‌خواهند از مانعی مانند نگرانی خلاص شوند و به دنبال زندگی سالم‌تر و سرخوشانه‌ای هستند.»

از شما چه پنهان حالا دیگر مفاهیم روانشناسی مثبت آنقدر رایج شده که جلوی هرکس را در خیابان بگیرید درحد آنتونی رابینز یا دست‌کم دکتر انوشه خودمان برایتان سخنرانی می‌کند! حتماً شما هم شعارهایی مثل «خودت را دوست داشته باش» یا «نفرِ اول زندگیت باش» به گوشتان خورده؛ اما واقعاً ما تا چه حد در زندگی به خودمان اهمیت می‌دهیم؟ چقدر کارهایی که قلباً دوست داریم می‌کنیم؟ نکند یک روز به خودمان بیاییم و ببینیم بیشتر عمرمان را به راضی نگه داشتن دیگران و نشان دادن چهره‌ای مطلوب از خودمان گذرانده‌ایم؟

این مسئله در فرهنگ ایران که پُر از تعارفات و ملاحظات و مصلحت‌اندیشی‌های مختلف است نمود بیشتری دارد. بیشتر ما معمولاً به سختی به دیگران «نه» می‌گوییم. همیشه سعی داریم به هر قیمتی شده افراد خانواده و دوستان و آشنایان و… از ما خوشنود باشند؛ اما آیا این رفتار همیشه درست است؟ آیا خوب و سربراه بودن فایده‌ای برای خودمان هم دارد؟ اگر شما هم از آن دسته افراد هستید که دوست دارید کسی از شما ناراحت نشود و دیگران همیشه از شما راضی باشند این کتاب به کارتان می‌آید. کتاب «تغییر با جادوی مؤثر بی‌خیالی» روشی ارائه می‌دهد که بتوانید بدون اینکه آدم بی‌ملاحظه یا خودخواهی به نظر آیید، اولویت‌های خودتان را بر زندگی سوار کنید و به چیزهایی که دوست دارید اهمیت دهید. روشن است که منظور از بی‌خیالی البته این نیست که نسبت به دیگران و جهان اطراف بی‌تفاوت و نامهربان باشیم. اصلاً قرار نیست آدمی بی‌خیال، خودخواه یا بی‌توجه به دیگران باشیم. فقط قرار است به آنچه از درونمان برمی‌آید توجه بیشتری داشته باشیم و به سمت خودِ واقعی و زندگی دلخواهمان حرکت کنیم. صحبت از این است که زندگی‌مان بر اساس اولویت‌های خودمان باشد نه خواست دیگران. آخر می‌دانید که ما فقط یک‌بار زندگی می‌کنیم.

سارا نایت نویسنده خوش‌قلم آمریکایی در این کتاب با زبانی شوخ‌طبعانه و صمیمی داستان زندگی خودش را تعریف می‌کند و توضیح می‌دهد که جادوی بی‌خیالی چه تغییر بزرگی در زندگی‌اش به وجود آورده است. او با روشی کاربردی به ما کمک می‌کند متوجه باشیم که در هر لحظه از زندگی به چه چیز اهمیت می‌دهیم و خواست درونی‌مان چیست. داریم تعارف می‌کنیم یا تظاهر؟ آیا جرئت داریم با زبانی نرم و دوستانه با دیگران مخالفت کنیم؟ آیا می‌توانیم بدون ترس از ناراحت شدن دوستمان، دعوت به مهمانی را رد کنیم؟

چگونه آموختم به چه چیزهایی اهمیت بدهم

در سال ۲۰۱۴، ماری کوندو نویسنده ژاپنی کتابی منتشر کرد با عنوان «جادوی دگرگون‌کننده نظم» که خیلی زود به اثری پرفروش در جهان تبدیل شد. نویسنده این کتاب به اهمیت نظم و آرامش در محیط فیزیکی اطرافمان تمرکز داشت؛ از کشوهای کمدمان گرفته تا محیط کلی خانه و دفتر کار و غیره. کتاب «تغییر با جادوی مؤثر بی‌خیالی» در واقع تکمیل‌کننده ایده‌های مطرح شده در آن کتاب است. سارا نایت به طرزی هوشمندانه چراغ‌قوه را به درون ذهن و روان انسان می‌آورد و نشان می‌دهد اهمیت نظم و آرامش ذهنی حتی از نظم محیط بیرونی‌ هم بیشتر است. در حقیقت تا زمانی که در درون به صلح و آرامش خیال نرسیده باشیم در بیرون هم کاری از پیش نخواهیم بُرد.

کتاب جادوی مؤثر بی‌خیالی به یادمان می‌آورد که لازم نیست همیشه همه مردم جهان را راضی نگه داریم! ما هم به‌نوبه خود حق داریم بعضی چیزها را بی‌خیالی طی کنیم؛ بنابراین این بی‌خیالی نه‌تنها امری منفور نیست، بلکه از ما آدم‌های بهتری می‌سازد و رابطه ما را با خویشتن و جهان جلا می‌بخشد. این همان چیزی است که همه‌مان بهش نیاز داریم.

شانس در کارخانه شکلات‌سازی

بهار قرایی
بهار قرایی

چارلی باکت، همراه با مادر و پدر و چهار پدربزرگ و مادربزرگ خود، در کلبه‌ای کوچک در حومۀ شهری بزرگ زندگی می‌کردند. آن‌ها، اکثر اوقات چیزی جز سوپ کلم برای خوردن نداشتند و با شکم خالی این‌ور و آن‌ور می‌رفتند. چارلی عاشق شکلات بود و هر روز در مدرسه، بچه‌ها را می‌دید که با بسته‌های شکلات به مدرسه می‌آمدند؛ اما مشکل اصلی این نبود.

مشکل اصلی کارخانۀ شکلات‌سازی نزدیک خانۀ چارلی بود. آنجا معروف‌ترین و بزرگ‌ترین کارخانۀ شکلات‌سازی جهان بود و توسط نابغه‌ای به نام آقای ویلی وانکا اداره می‌شد. روزی آقای وانکا تصمیم می‌گیرد که ۵ بچه را به همراه والدینشان به کارخانۀ خود دعوت کند؛ برای همین به صورت شانسی بلیط‌های طلایی را در شکلات‌های مختلف می‌گذارد و به سراسر جهان می‌فرستد. چارلی هم مثل بچه‌های دیگر آرزو داشت که یکی از بلیط‌های طلایی را پیدا کند؛ اما امیدش خیلی کم بود زیرا او در سال فقط یک بار، آن هم در روز تولدش شکلات می‌خورد؛ اما شانس یارش می‌شود و بلیط طلایی را در شکلات «انرژی‌زای وانکا» پیدا می‌کند و همراه با ۴ بچۀ دیگر که شامل ویولت بورگارد: دختری که همیشه آدامس می‌جود، وروکامالت: دختری شدیداً لوس، مایک تی وی: پسری که تمام فکر و ذکرش تماشای تلویزیون است و آگوستوس گلوپ پسری چاق وارد کارخانه می‌شود؛ اما در هر مرحله یکی از بچه‌ها از قوانین آقای وانکا سرپیچی می‌کند و بلایی سر خودش می‌آورد. به جز چارلی. در آخر معلوم می‌شود که هدف آقای وانکا از این کار انتخاب بچه‌ای به عنوان رئیس کارخانه بوده و چارلی نیز به عنوان رئیس انتخاب می‌شود.

نویسندۀ کتاب «چارلی و کارخانۀ شکلات‌سازی» رولد دال و این کتاب برندۀ جایزۀ تصویرگری هانس کریستین آندرسن شده است.