خداحافظی با اسطوره‌ها؟!

محمد شکیبی
محمد شکیبی

پسربچه که بودم هنوز ذهن پدر و مادران و بزرگترهای پیرامون ما به‌شدت اسطوره باور بودند و ذهن و قول‌شان آکنده از افسانه‌های مربوط به گذشته‌های دور و نزدیک بودند. هر افسانه و اسطوره از بدیهیات باورهای روایتگران بزرگسال در و بر ما بودند. در جمع کودکانی که همبازی بودیم روایتی از شوت سنگین یکی از فوتبالیست‌های قدیمی تیم ملی فوتبال ایران شنیده بودیم که از نیمه زمین به سمت دروازه تیم حریف شلیک کرده. شدت و قدرت شوتش چنان بوده که تور دروازه را پاره و قلوه‌کن کرده و گلر حریف حتی متوجه گل‌خوردنش هم نشده.

روایتی نادیده اما عمیقاً باور کرده‌ای که هیچ‌گاه با وجود دیدن قدرت شوت‌زنی بهترین فوتبالیست‌های ایران و جهان و حتی اسطوره‌هایی همچون پله و مارادونا و ... هرگز ندیدیم و حتی از منابع ورزشی نشنیدیم. کمی که اطلاعات و دانش علمی ما بیشتر شد متوجه شدیم که به لحاظ منطق علم و فیزیک چنین ضربه‌ای از جانب یک فوتبالیست به توپ پر از باد به سمت یک دیواره توری منعطف در حد محالات است. باز به چشم می‌دیدم که هرچه که به نسل نو و زمانه معاصرتر نزدیک‌می‌شویم، رکوردها و حدنصاب‌های ورزشکاران حرفه‌ای در قدرت، سرعت، پرتاب و جهش، به دلیل آموزش و تغذیه و روش‌های علمی به‌کار گرفته‌شده بیشتر و بیشتر می‌شوند و از نسل‌های پیشین قدرتمندتر چهره نشان می‌دهند. واقعیتی عینی و قابل‌مشاهده و قابل اثبات که به زیان اسطوره و افسانه‌باوری ما از نسل‌های پیشین منجر می‌شد.

به صحنه نبرد پهلوانان اساطیری ایرانی با دشمنانشان که در بیشترین موارد تورانیان بدنهاد در داستان‌های منظومه سترگ شاهنامه فردوسی هستند، نگاهی می‌اندازیم. میدان جنگ تمثیلی و تکرارشونده این رویارویی‌ها انگار در یک استادیوم ورزشی امروزی انجام می‌گرفتند که ما از بالای سکوها به تماشای یک مسابقه جوانمردانه (فیرپلی) ورزشی و یا یک دوئل قانونمند رایج در قرن گذشته نشسته‌ایم. همه پهلوانان خودی و دشمن در پیمانی عرفی متعهد به پیروی از مقررات و انصاف در جدال مرگ‌و‌زندگی هستند. هرکدام از جنگاوران و سرداران ایران کسی هم‌رتبه و متناظر خودشان در لشکر خصم را به مبارزه می‌طلبند و دو هماورد جلو دید‌گان دو سپاه کینه‌توز به برانداز کردن، ارزیابی و عیارسنجی از هم مشغول می‌شوند. شروع به رجزخوانی و تهدید حریف و تضعیف روحیه او می‌پردازند. چنان رجز‌خوانی‌های غرایی می‌کنند که انگار پیش و بیش از جنگاوری سخنوران و ادیبان و شاعرانی نکته‌سنج هستند و همان‌قدر که در استفاده از شمشیر، سپر، نیزه و کمان مهارت دارند، در زیان‌آوری و مجادله لفظی نیز استادند. در این مقابله خونین که ناگزیر به کشته و یا زخمی و اسیر شدن یکی از آن‌ها منجر خواهد شد، همه سریازان و سرداران دو لشکر با سکوت و بدون مداخله تنها نظاره‌گران بی‌طرف باقی‌ می‌مانند. جدالی منصفانه و متمدنانه اما مرگبار. جنگ وقتی مغلوبه می‌شد و همه جنگجویان

گروهی لشکر با همه لشکر دشمن درگیر می‌شدند که بیم شکست فرمانده‌شان در جنگ تن‌به‌تن می‌رفت.

پهلوانان اسطوره‌ای ایران باستان همه این‌گونه بودند با شمایل و اندام‌واره انسانی. گیریم که در تصور بسیار تنومند و خارق‌العاده قوی و با ساز‌و‌برگ جنگی سنگین و بزرگ. گرچه ممکن بود مثل رستم و جمشیدجم چندصدسال عمر کنند و یا همچون اسفندیار رویین‌تن باشند و چونان مثل رستم دستان و جمشید و ... قادر باشند به زبان دیو‌ها و سیمرغ و نهنگان با آن‌ها سخن بگویند اما همواره در هیگل و بدن یک انسان تصویر و روایت شده‌اند؛ اما اسطوره‌های سایر اقوام باستانی به‌ندرت در شمایل و مقامی تمام انسانی بیان می‌شدند. قهرمانان اسطوره‌های یونان باستان هرچند هیکل‌های آدمیان را داشتند اما ماهیتی نیمه‌انسان و نیمه خدایایان که هریک خدای یکی از مظهرها و نمودهای زندگی بود. خدایانی کمی کوچکتر و محدودتر از خدای اصلی یونانیان. نیمه‌خدایانی پیرو و تحت اقتدار خدای ارشد به نام زئوس. نیمه‌خدایانی معمولاً نامیرا با قوا و قدرت‌هایی فراانسان.

تنها رده دوم این قهرمانان اسطوره‌ای یونان باستان در شرایطی میرا و فناپذیر روایت شده بودند پهلوان‌هایی همچون آشیل که همچون اسفندیار رویین‌تن و بی‌گزند تصور می‌شد الا پاشنه پای آسیب‌پذیرش که موجب مرگش شد؛ و یا مدوزا زن اسطوره‌ای که با یکی از خدایان وصلت کرد و مورد خشم و حسد آتنا خدای ماده مافوقش قرار گرفت موهایش نقطه آسیب‌پذیر اندام او و موجب فناپذیری‌اش شدند. اسطوره‌های مشترک یونان و روم باستان با اندامی نیمه‌انسان و نیمه‌حیوان روایت می‌شدند مثلاً سانتور یا قنطورس که یکی از الاهه‌های آنان بود نیمه پایینی‌اش، بدن بدون سر و گردن اسب بود و از گردن به بالایش نیم‌تنه بالای یک مرد. در اسطوره‌های مصر، هند، بین‌النهرین، چین و ژاپن هم بیشترین الاهه‌ها و اسطوره‌ها اندامی نیمه‌انسان و نیمه‌جانوری داشتند. یا با بدن یک حیوان قدرتمند و سر یک مرد یا زن و گاهی برعکس موجوداتی با بدن انسان و سر یا چهره جانوران. الاهه‌هایی هم در اساطیر آن‌ها بود که از ترکیب اندام چندین حیوان قدرتمند مثلاً سر عقاب، بدن شیر و دم افعی و یا اژدها ساخته شده‌‌اند.

در بین اسطوره‌های اقوام باستانی شمایل‌هایی با ترکیب سر و اندام شیر، ماهی، عقاب، کرکس، مار و اژدها بسیار روایت شده‌اند و سنگ‌نگاره‌ها و تندیس و اشیا تزیینی بسیاری با این اشکال باقیمانده‌اند و از طرفی موجودات اسطوره‌ای ترکیبی که با اندام زیرین انسانی اما با سر بز، عقاب، افعی، شغال، قورباغه، شیر و عقاب هم بسیار به‌جا مانده. در روایات ایرانی انسان‌های اسطوره‌ای از اولین انسان اسطوره به نام کیومرث که معادل حضرت آدم در متون دینی ابراهیمی گرفته می‌شود تا پادشاهان و پهلوانان پیشدادی همگی ویژگی‌های صرفاً انسانی داشتند و هرگز به مقام و منزلت یک الاهه و نیمه‌خدایی و مقدورات خدایگانی متصور نمی‌شدند حتی اسطوره‌هایی

مثل سیمرغ و اکوان دیو که قدرت‌هایی خارق‌العاده برای به‌کارگیری نیرویشان در مسیر خیر و یا شر داشتند‌، در حد و اندازه خدایان آسمانی و رؤیت‌های یونانی و هندی از نیمه‌خدایان اقتدار ماورایی نداشتند. این ویژگی داشتن شمایل و محدودیت انسانی، حتی در تصویرسازی از ضحاک (آژی‌دهاک) که در روایت‌های ایرانی و شاهنامه فردوسی یک استثنا است، وجود دارد. ضحاک در کنار شمایل آدم‌وارش دو مار بر شانه‌هایش روییده بودند که خواسته ارادی و ذاتی‌اش نبوده بلکه در اوج قدرتش و هنگامی که اهریمن و شیطان با فریبکاری شانه‌هایش را بوسیده بود، روییدند وگرنه هیچ قدرت ماورایی و نیمه‌خدایی نداشت.

عصر روشنگری و افرایش سرعت فراگیری دانش‌ها و شیوه‌های خردورزی با شتابی فزاینده به زیان پذیرش و باور افسانه‌ها و اسطوره‌ها عمل می‌کند. روایت‌های اسطوره‌‌ها به جای اینکه همچون همه تاریخ به تکرار بازگو و سینه‌به‌سینه نقل شوند‌، توان و ‌انرژی قانع‌کنندگی را از دست ‌می‌دهند و در چالش با عقل و خرد نوین کم می‌آورند. ذهن نوجو و چالشگر امروزی حوصله و انگیزه روایت کردن مکرر افسانه‌ها به‌مثابه رسمی آیینی را ندارد و یک‌بار که افسانه و ماجراهای یک اسطوره را شنید دشوار دوباره به سراغش خواهد رفت و تازه این جدا از یک چالش اساسی‌تر است که افسانه و اسطوره‌ها در پیچ و خم چرایی‌ها و استدلال‌های منطقی‌اش دچار فرسایش نشوند.

ادامه این مطلب را در شماره ۸۴ ماهنامه سرمشق مطالعه کنید.

سیاست‌نامه‌ها

دکتر مهدی حسنی باقری
دکتر مهدی حسنی باقری

نامه‌هایی درباره کلیله‌ودمنه

اشاره: «کلیله و دمنه» یکی از سیاست‌نامه‌های بازمانده از ایران باستان است که در سه قرن اول هجری از زبان پهلوی به زبان عربی برگردانده و بعدها، در قرن ششم هجری - احتمالاً در سال ۵۳۶ - توسط «ابوالمعالی نصرالله منشی» به فارسی ترجمه می‌شود. ذبیح‌الله صفا ترجمه نصرالله منشی را نخستین نمونه از آثار نثر مصنوع فارسی می‌داند. کلیله‌ودمنه جدا از ارزش‌های ادبیِ و جایگاهی که در تاریخ ادبیات ایران دارد، در تاریخ اندیشه ایران و به‌ویژه در تاریخ اندیشه‌ی سیاسی نیز اثری در خور توجه است. «نامه‌هایی درباره کلیله‌ودمنه»، تأملات و جستارهایی است حاصل پرسه زدن‌های گاه و بی‌گاه در باغ بزرگ کلیله‌ودمنه که در قالب نامه‌های استاد به دانشجوی فرضی تدوین شده است. محتوای بیشتر نامه‌ها دربارۀ شناخت اثر و اندیشه‌های سیاسی در آن است.

باریکه آفتاب پاییزی چنان روی میز تابیده که انگار با دو دستش محکم آن را چنگ زده که نکند رها شود و بیفتد پایین. حالا مانده تا ساختمان هیولایی روبرو جلوی آن را بگیرد؛ و حال و هوای غروب را در اتاق تداعی کند. تا آن‌وقت می‌توانم شعاع نورش را بگیرم خیالات خودم را در آسمان پرواز دهم. خیال‌بافی هم مانند کتاب‌خوانی و گوش دادن به موسیقی، یکی از غذاهای مقوی روحی است که باید به قدر کفایت و شاید هم بیشتر به آن پرداخت.

گذشته از خیال‌بافی، باید به کارهای تو هم برسم. بحث ما به سیاست‌نامه‌ها کشید و گفتم که آثاری مانند کلیله و دمنه در آن جرگه قرار می‌گیرند. دکتر حاتم قادری سیاست‌نامه‌ها را نوشته‌هایی داند که با هدف آموزش و یا تذکر چگونگی رفتار مناسب در زندگی سیاسی و خطاب به صاحبان قدرت نوشته شده و مهم‌ترین ویژگی‌شان تلاش نویسندگان آن‌ها برای تغییر و یا حفظ رفتار سیاسی مخاطبان است. سیاست‌نامه‌ها را با عناوینی دیگر چون اندرزنامه‌ و پندنامه و نصیحت‌نامه و آینۀ شاهی نیز می‌شناسیم. اگر کمی به‌عنوان و نام‌ها دقت کنی متوجه می‌شوی که قصه از چه قرار است. انبوه ضرب‌المثل‌ها و گفته‌هایی که دربارۀ آن‌ها هست را به یاد بیاور. این است بخش کوچکی از تاریخ عجیب و غریب سیاست‌ورزی در تاریخ ایران.

حالا ما کار به این بخش ماجرا نداریم. فرض اصلی نهفته در پشت چنین آثاری این است که افرادی با علم نافذ و حکیمانه، نکاتی را که برای سعادت دنیایی و آن‌جهانی لازم است بیان کرده و مخاطبان باید به آن عمل کنند، البته اگر گوش شنوایی باشد.

گذشته از این‌ها، اندرزنامه‌نویسی یکی از انواع ادبی هم در زبان فارسی محسوب می‌‌شود و ریشۀ آن به سده‌های نخستین تاریخ باستانی ایران (دورۀ هخامنشیان) می‌رسد. بهتر است بدانی واژه اندرز برگرفته از واژه پهلوی «هندرز» و پارسی باستان «هم‌درزا» به معنای استوار کردن است که در دوره-های متأخر فارسی میانه و در دورۀ جدید برای سخنان اخلاقی و دینی رهبران جامعه و بزرگان و دانشمندان برای هدایت و رهبری پیروان خود به کار می‌رفته است. اندرز با واژۀ «پند» برآمده از واژۀ پهلوی «پنتی» نیز هم‌معنا است و می‌توان «پندنامه» را مترادف اندرزنامه دانست.

برای این‌که مفهوم اندرزنامه‌ها بهتر برای تو جا بیافتد، دوست دارم دیدگاه فریدون آدمیت و هما ناطق را دربارۀ آن عیناً برای تو نقل کنم. آن‌ها می‌نویسند: «اندرزنامه که تاریخچه‌ای کهن دارد و میراث آن به فرهنگ اسلامی می‌رسد بخش مهمی از ادب پیشینیان را می‌سازد و حوزۀ گسترده‌ای را در برمی‌گیرد شامل: تنظیم زندگی فردی، امور خانوادگی و اجتماعی، تعلیم اخلاقی و دینی، دستور سیاسی در دادپروری و دولت‌مداری و حکمرانی. گرچه نظام تعلیم اندرزنامه متمایز از فلسفۀ اجتماعی و سیاسی است، پیوستگی‌اش را با تعقل مدنی نمی‌توان انکار کرد. به تعبیر دیگر فکر پندنامه‌ها وجهۀ نظر کلی را نسبت به بنیادهای اصلی مدنی - خانواده و اخلاق و دیانت و سیاست - کمابیش منعکس می‌دارد.»

البته در تاریخ جهان نیز اندرزنامه‌نویسی قدمتی طولانی دارد و می‌توان به موارد متعددی از آن در بین ملت‌های شرق و غرب اشاره کرد. در اروپا آثار کلاسیک نامدارانی چون «سنکا»، «پلوتارک»، «سیسرو» و «ماکیاولی» که تو با اندیشه‌های آن‌ها در درس‌های تاریخ اندیشۀ سیاسی غرب آشنا شده‌ای - در این رده قرار می‌گیرد. در مشرق زمین نیز می‌توان به آثار آیینی هندی‌ها و بزرگان چینی مانند «کنفسیوس» اشاره کرد.

وقتی اندرزنامه‌ها را ورق می‌زنیم آن‌ها را لبالب از روایت و حکایت می‌بینیم. همه چیز در چارچوب حکایت و یا به قول امروزی‌ها داستان بیان شده است. هدف اندرزنامه‌نویسان از انتخاب چنین شیوه‌ای را می‌توان تلاش آن‌ها برای اثبات، یا توجیه آراء و نظرهای خود، تأکید بر آن‌ها و جلب‌توجه مخاطبانشان دانست. در روش اندرزنامه‌نویسان، داستان‌ها و روایت و حکایت‌های به کار رفته جدا از منشأ و منبع اصلی آن‌ها نقشی ارزش‌گونه و به قول معروف نرماتیو پیدا می‌کند. انتخاب این شیوه زرنگی آن‌ها را می‌رساند. اندرزنامه‌نویس تلاش می‌کند ضمن توجیه و محق جلوه دادن عقاید و دیدگاه‌های خود، حداکثر تأثیر را بر مخاطب داشته باشد و صاحبان قدرت را برای آگاهی از شرایط و بهبود اوضاع ترغیب کند.

پس تا اینجای کار متوجه شدیم که اندرزنامه‌نویسی یکی از انواع ادبی کهن در ادبیات فارسی است. اندرزنامه‌های ایرانی را به انواع گوناگونی تقسیم کرده‌اند. مثلاً حاتم قادری بر اساس پدیدآورندگان آن‌ها را به دو گروه اصلی تقسیم کرده است. گروه اول را شامل آثاری می‌داند که پدیدآورندگان آن کار اصلی‌شان نویسندگی است و در دربارهای حکومتی با عناوینی چون دبیر و منشی مشغول به کار بوده و یا در مواردی ارتباطی با دربار نداشته‌اند. از نمونه‌های برجستۀ طیف اول باید ابن‌مقفع و از نمونۀ دوم باید به سعدی شیرازی اشاره کرد؛ اما گروه دوم را دکتر قادری کسانی می‌داند که به طور مستقیم مسئولیت سیاسی داشته و به طور عمده شامل وزراء و امراء می‌شوند. شاخص‌ترینِ آن‌ها هم «خواجه نظام‌الملک طوسی» است که کتاب مشهور سیاست‌نامه، یا سیرالملوک را نوشته است. از دیدگاه قادری وجه محتوایی مشترک دو گروه ارائۀ تأملات و نظریه‌های سیاسی با هدف تأثیرگذاری بر فعل و رفتار مخاطب‌ها می‌باشد. علاوه بر این دکتر فرهنگ رجایی هم در کتاب معرکۀ جهان‌بینی‌ها اندرزنامه‌ها را از نظر محتوا و صورت به سه دستۀ اخلاق نویسی، دستورنویسی و سیره‌نویسی تقسیم می‌کند.

ویژگی‌های گوناگونی هم برای اندرزنامه‌ها ذکر کرده‌اند که مهم‌ترین آن‌ها را روزنتال در شش بخش ذکر کرده است:

۱ - عمدتاً توسط صاحب‌منصبان و ادیبانی تألیف شده‌اند که در دربارهای سلطنتی تجربه‌های عملی سیاسی کسب کرده‌ا‌ند. این آثار بیشتر در باب هنر حکومت هستند تا اصول عمل و اقدام سیاسی؛ هرچند نباید آن‌ها را فاقد پشتوانۀ اصول اخلاقی و دینی دانست.

۲- فقط در حوزه اندیشۀ سیاسی در اسلام اهمیت دارند.

۳- روش آن‌ها بیان سخن و حکایت‌ها از طریق اظهارات کلی، یا کلمات قصار سیاسی است.

۴- هدف آن‌ها آموزش از طریق مثال‌ها و شواهد است.

۵- مثال خوبی از انطباق و دگرگونی‌هایی است که اندیشه‌های اسلامی بر جا گذاشته است.

کرمانیّات

سیدعلی میرافضلی
سیدعلی میرافضلی

یادداشت‌های کوتاهی که تحت عنوان «کرمانیّات» عرضه می‌شود، حاصل نسخه‌گردی‌های من است؛ نکاتی است که هنگام مرور و مطالعۀ کتاب‌ها و رساله‌های خطی و چاپی یا برخی مقالات می‌یابم و به نحوی به گذشتۀ ادبی و تاریخی کرمان پیوند دارد و کمتر مورد توجه قرار گرفته است‌.

۵۵) شاعران کرمان در بستان العشّاق

میرزا علیرضا قاجار متخلّص به «شهره»، فرزند بیست و یکم فتحلیشاه قاجار، در فاصلۀ سال‌های ۱۲۴۶ تا ۱۲۵۱ ق تذکره‌ای مفصّل به نام «بستان الخاقانیه» در پنج مجلّد ترتیب داد و آن را به پدرش فتحعلیشاه (خاقان) تقدیم کرد. از پنج جلد تذکره، فقط سه جلد آن باقی مانده و این سه جلد نیز هیچ کدام در کنار یکدیگر نیست و در کتابخانه‌های دولتی و شخصی پراکنده شده است. شهرۀ قاجار در تنظیم تذکره، مبنای خود را بر قوالب شعری گذاشته و هر جلد را به یک قالب اختصاص داده و بر هر جلدی نیز نامی جداگانه نهاده است: بستان العشّاق (غزل)، بستان الصنایع (رباعی)، بستان الفضائل (قصیده)، بستان المعارف (مثنوی) و بستان البدایع (قطعه).

شهرۀ قاجار، جلد اول تذکره را برای غزل‌سرایان در نظر گرفته و به بستان العشّاق موسوم ساخته است. آنچه در این یادداشت عرضه می‌شود، مربوط به جلد اول تذکره است. نسخه‌ای از این جلد تذکره، به شمارۀ ۶۰۸۵ در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران نگه‌داری می‌شود. این نسخه، از آنِ مرحوم سعید نفیسی بوده است و یادداشت او در آغاز نسخه دیده می‌شود. نسخۀ نفیسی، بعدها به همراه تعداد دیگری از نسخه‌های او به کتابخانۀ دانشگاه فروخته شده است. میرزا علیرضا، در بخش اول تذکره، شرح‌حال شاعران را به ترتیبِ حروف تهجّیِ نام یا تخلّص ایشان آورده و اشعار آن‌ها را در بخشی دیگر، جداگانه بر اساس حروف قافیه جای داده است. در هر قافیه، نخست بیتی از فتحعلیشاه گنجانده که «خاقان» تخلّص می‌کرد و سپس اشعار دیگران را آورده است. در نقل غزل‌ها، فقط چند بیت از هر غزل انتخاب شده و به‌ندرت شکل کامل غزل را آورده است. به اشعار برادرش حسنعلی میرزا شجاع السلطنه متخلّص به «شکسته» توجه خاص نشان داده و اشعار خودش را نیز به اندازۀ کافی نقل کرده است. مؤلف در ذکر شرح‌حال خود یادآور شده که هنگام نگارش این جلد، یعنی در سال ۱۲۴۸ هجری قمری، ۳۲ ساله بوده است (برگ ۶۶ ر).

همان‌طور که احمد گلچین معانی در معرفی کتاب نوشته، تراجم این کتاب در بخش شاعران قدیم به کلّی بی‌ارزش و بلکه مخدوش و گمراه کننده است، ولی آنچه در مورد شاعران هم‌عصر خودش آورده، در خور توجه است (رک. تاریخ تذکره‌های فارسی، ۱: ۱۰۵). از شاعران کرمان، نام هفت شاعر در این تذکره دیده می‌شود: اوحدی کرمانی (منظور اوحدالدین کرمانی)، خواجوی کرمانی، عمادی کرمانی (منظور عماد فقیه کرمانی)، آشفتۀ کرمانی، ظفر کرمانی، مظفر کرمانی، وامی کرمانی. مؤلف، وحشی بافقی را نیز با عنوان وحشی کرمانی جزو شاعران کرمان محسوب داشته است. ما به وحشی بافقی و سه شاعر اول که از شعرای متقدّم هستند، کاری نداریم. نه آنچه از اشعارشان انتخاب کرده اهمیتی دارد و نه شرح‌حالشان. بلکه در این یادداشت، به شرح‌حال و اشعار چهار شاعر دیگر خواهیم پرداخت. از آشفته و وامی کرمان فقط در همین تذکره نام بُرده شده و تذکره‌های کرمان از نام و شعر این دو شاعر، خالی است.

آشفتۀ کرمانی: «آشفته، اسمش شاه‌مراد، اصلش از کرمان است. هنگامی که حضرت صاحب‌قران (منظور فتحعلیشاه است)، خداوندگارِ مکرّم شجاع الشلطنه حسنعلی میرزا را به نظم امر آن حدود مأمور فرمودند، شاه‌مرادِ مذکور از‌آنجایی‌که در آن ولایت به حسبِ صورت از همه ممتاز بود، به عرض شجاع‌السلطنه رسانیده، حکم به احضارش رفت. پس از آوردن، نظرِ کیمیااثرش از دیدۀ حقیقت نگریست، دید که قابل تربیت و خدمتگزاری آن حضرت هست. بنای تربیتش فرموده، تا رسید به جایی که شهرۀ شهر و یگانۀ دهر شد. در شیراز به خاک پای مبارک حضرت صاحب‌قرانی مشرّف و به لقب خانی ملقّب گردیده. جوانی است خوش‌احوال و نیکوحال. به ارباب کمال انیس و با اصحاب حال جلیس است. گاهی شعری می‌گوید. از کسانی که هم‌افقِ او هستند، به حسب شعر و شَعر ممتاز است. چنانچه حقیر غزلی در تعریفش گفته، در مخزن‌الحکمۀ ثبت است» (برگ ۲۸ر- ۲۸پ). شجاع السلطنه دو نوبت به حکومت کرمان رسید: یک بار از ۱۲۴۳ تا ۱۲۴۶ق و دیگر بار، از ۱۲۴۸ تا ۱۲۵۱ق (رک. فرماندهان کرمان، ۹۲-۹۴؛ ۱۰۳-۱۰۷). وی شاعری قوی‌دست بود و «شکسته» تخلّص می‌کرد. فروغی بسطامی که از مشهورترین شعرای عهد قاجار است، در زمان حکومت او در کرمان، به کرمان سفر کرد و مدتی در این شهر ساکن بود.

شیخ یحیی کرمانی، در مورد علاقۀ شجاع السلطنه به شاه‌مرادخان نوشته است: «شجاع السلطنه این کرّت که حکمران شد، با رعایا رفق و مدارا کرد. مشهور است بر رو و موی پسرِ کفشدوزی عاشق شده و او را شاه‌مرادخان نام نهاد، روز و شب با او دمساز، از هر دو جهان بی‌نیاز بود. جناب آخوند ملاّ محمدصادق می‌فرمودند: روزی شاهزاده برای نماز به‌پا خاست. چون مرض خفقان داشت، نفَس او قطع شد. شاه‌مراد نیز ایستاده بود. شاهزاده نشست تا به حال نخست باز آمده، گفت: درد تو در دل نهفته‌ایم و طبیبان/ دردسرِ ما دهند کین خفقان است» (فرماندهان کرمان، ۱۰۶).

نام آشفتۀ کرمانی در تذکره‌های شعر عمومی و محلی نیست و فقط میرزا علیرضا از او به عنوان شاعر یاد کرده و این احتمال که شعرهای منسوب به او، در اصل سرودۀ حسنعلی میرزا (شجاع السلطنه) باشد، وجود دارد. هلاکو میرزا قاجار که فرزند ارشد شجاع‌السلطنه بود و با او در کرمان به سر می‌بُرد و چندی نیز حکمران کرمان بود، در تذکرۀ خود که به مصطبۀ خراب موسوم است، نامی از آشفتۀ کرمانی نبُرده است. ابیاتی که میرزا علیرضا قاجار به نام آشفته آورده، بدین قرار است:

دیده هر شب ز فراق رخ جانان چون شمع

هر دم از سوزِ جگر، اشک روانی دارد

ماه من از قدِ چون تیرِ کمان ابرو

قدِ چون تیرِ مرا خم چو کمانی دارد

گر ز رخسار تو سر زد خط سبزی چه عجب

هر بهاری ز پی البته خزانی دارد (برگ ۱۵۲ر)

...

گر با جمال دوست شبی را سحر کنم

ننگ آیدم نظاره دگر بر قمر کنم

گردد به‌پا قیامت و شورش کنند خلق

گر قصّه‌ای ز شام فراق تو سر کنم (برگ ۲۰۲ر)

...

چه شود به محفل ما شبی اَرْ نهی تو گامی

که چو گیسوی رسایت همه دم به سر بیفتم (برگ ۲۱۸پ)

...

دلم هر لحظه می‌گوید در افکن پنجه با عشقش

چه سازد؟ چون در افتد ناتوانی با توانایی؟

به یک نظّارۀ رویت، دو عالم را کنم رسوا

که نبود در دو عالم بِهْ ز سودای تو سودایی

...

ز پا فتاده و از دست رفته‌ام ساقی

چه باشد اَرْ به یکی ساغرم کنی یاری

به چین زلف تو دل‌ها ز بس گرفته قرار

فتاده است به پای تو از گرانباری (برگ ۲۴۸پ).

ادامه این مطلب را در شماره ۸۴ ماهنامه سرمشق مطالعه کنید.

حرف‌ها و نقدها

خاطره گلزاری
خاطره گلزاری

نخستین رویداد داستان سیرجان را مؤسسۀ فرهنگی و هنری معراج اندیشه با همراهی انجمن داستان گره‍ سیرجان برگزار کرد.

این رویداد طی روزهای دوشنبه ۲۴ دی‌ماه تا جمعه ۲۸ دی‌ماه سال جاری در سالن کنفرانس خانۀ معلم سیرجان با حضور بیش از ۶۰ نفر نویسنده و علاقه‌مند به داستان‌نویسی عملی شد.

در این رویداد که با هدف ارتقاء سطح کار نویسندگان علاقه‌مند به حوزۀ ادبیات داستانی به‌ویژه نویسندگانی که دغدغۀ نوشتن برای کودک و نوجوان دارند با دعوت از اساتید صاحب‌نام ادبیات داستانی ایران؛ رضا زنگی‌آبادی، حمیدرضا شاه‌آبادی، مرجان عالیشاهی، جعفر توزنده‌جانی، بیتا ترابی و محمدعلی رکنی رقم خورد.

کارگاه بومی‌نویسی و ویژگی‌های آن، به عنوان حلقۀ مفقودۀ ادبیات داستان ایرانی یکی از بخش‌های این رویداد بود. در این کارگاه رضا زنگی‌آبادی از اهمیت بومی‌نویسی برای هنرجویان سخن گفت و این‌که در این ژانر ادبی لازم است به چه مؤلفه‌هایی در متن زندگی مردم مورد توجه واقع شود، اشاره کرد.

جعفر توزنده‌جانی در دومین کارگاه این رویداد از اهمیت ادبیات کودک صحبت کرد و این‌که برای موفقیت در این حوزه، نویسنده باید از چه ابزار و قالبی برای ارائۀ مفاهیم در داستان استفاده کند، با هنرجویان سخن گفت.

سومین نشست از این اتفاق داستانی در سیرجان به رمان تاریخی و ویژگی‌های آن اختصاص داشت.

حمیدرضا شاه‌آبادی نویسندۀ پرکار و خوش‌آوازۀ ایران از لزوم توجه به تاریخ در ادبیات داستانی و بسترسازی مناسب برای کاربرد تاریخ در داستان با هنرجویان گفت‌وگو کرد و به سؤالات آن‌ها در این زمینه پاسخ داد.

مرجان عالیشاهی نویسندۀ خوب سیرجانی نویسندۀ رمان قلمرو منقرض از ضرورت ادبیات زنانه و کارکرد آن در ادبیات داستانی به گفت‌وگو و تبادل‌نظر با هنرجویان پرداخت.

محمدعلی رکنی نویسندۀ رمان پیامبر بی‌معجزه از مناسبات دین با ادبیات داستانی سخن گفت و پرداختن ادبیات دینی را از منظر فلسفۀ دین و توجه به ساحت دین از مؤلفه‌های ادبیات دینی دانست.

بیتا ترابی نویسنده‌‌ و مترجم کتاب کودک دربارۀ نوشتن برای کودک و توجه به آسیب‌های این دوره‌ پنجره‌ای متفاوت به رویداد داستان سیرجان گشود. نویسندۀ رمان کله‌ تخم‌مرغی و رفیق زبان درازش هنرجویان را به زوایای پنهان زندگی کودکان آسیب‌دیده توجه داد و از چگونگی نوشتن برای این کودکان سخن گفت.

برگزاری دو نشست داستان‌خوانی در متن این رویداد با حضور داستان‌نویسان بومی و غیربومی استان کرمان از بخش‌های جذاب برای شرکت‌کنندگان بود که طی آن داستان‌هایی از نویسندگان مشهد، کرمان، سیرجان، کهنوج، حاجی‌آباد و بافت قرائت شد.

در حاشیۀ رویداد داستان سیرجان

بیتا ترابی نویسنده‌‌ کودک و نوجوان از مرکز نگهداری کودکان بی‌سرپرست دیدار و پای صحبت کودکان در این مرکز نشست.

شرکت‌کنندگان رویداد داستان سیرجان از موزۀ گلیم سیرجان بازدید کردند. طی این گردش گروهی، مریم افسری مدیر موزۀ گلیم سیرجان از ویژگی‌های گلیم، انواع بافت و فرهنگ گلیم‌بافی استان کرمان برای بازدیدکنندگان سخن گفت.

گفت‌وگو با نویسنده و جشن امضای کتاب یکی از برنامه‌های جنبی رویداد داستان سیرجان بود که با حضور حداکثری مخاطبان به خودی خود به رویدادی دیگر تبدیل شد.

در جشن امضای کتاب و دیدار با نویسنده کتاب «دیو رستم» مرجان عالیشاهی میهمان کتاب‌فروشی سرو سیرجان بود.

کتاب پیامبر بی‌معجزه اثر محمدعلی رکنی در کتاب‌فروشی شهر کتاب سیرجان با استقبال مخاطبان روبه‌رو شد.

دیدار دوستانۀ نویسندگان بیتا ترابی و رضا زنگی‌آبادی و جشن امضای آثار این دو نویسنده در فرهنگستان شهر سیرجان برگزار شد.

جشن امضای کتاب و دیدار با نویسندگان حمیدرضا شاه‌آبادی و جعفر توزنده‌جانی در کتاب‌فروشی مستطاب سیرجان با استقبال خانواده‌های سیرجانی همراه بود.

بازدید از مدرسۀ هنرهای زیبای سیرجان آغاز دل‌نشینی برای این رویداد بود که با حضور دو نویسندۀ سیرجانی مرجان عالیشاهی و محمدعلی رکنی به اتفاق دو نویسندۀ مطرح کودک و نوجوان بیتا ترابی و رضا زنگی‌آبادی با جمع دانش‌آموزان این مدرسه برگزار شد.

ضرورت داستان‌نویسی

بمانی پاریزی
بمانی پاریزی

منزل اول

فرانتس کافکا می‌گوید: «نوشتن بیرون جهیدن از صف مردگان است»

نوشتن از هر نوعش که باشد مطمئناً ارزشمند است اما داستان به جهت جان‌بخشیِ غیرمستقیم به مفاهیم ارزشی و اخلاقی، جذابیتش برای مخاطب و تأثیرگذاری بیشتری که نسبت به انواع دیگر نوشته‌ها دارد؛ قوی‌ترین ابزار فرهنگ‌سازی به شمار می‌آید.

حتی سخنرانی‌هایی با تم اخلاقی و تربیتی زمانی می‌توانند تأثیر عمیق‌تری بر مخاطب داشته باشند که پای داستان‌ را وسط بکشند.

داستان، هویت فرهنگی جامعه را تقویت کرده و با پاسداری از آداب و رسوم، ارزش‌ها، باورها و هنجارهای یک جامعه، افسانه‌ها و روایات شفاهی از آن جهت که علاوه بر منطق، عواطف و احساسات مخاطب را با ارزش‌ها و باورهای او تلفیق می‌کند، می‌تواند به شکل پایدارتری این مفاهیم را از نسلی به نسل دیگر منتقل کرده و با روایت داستان‌های قدیمی، از فراموشی فرهنگ و تاریخ یک جامعه جلوگیری کند.

داستان‌ نقطۀ آغاز همدلی و درک متقابل است؛ در کلام الهی و معجزۀ پیامبر اسلام، بزرگ‌ترین و شایسته‌ترین قصه‌گو خداوند است که داستان یوسف علیه‌السلام را با نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ شروع می‌کند و با انتقال مفهوم راستی، شرافت، عشق و پاکدامنی جهانی به مخاطب عرضه می‌کند که از صدها رسالۀ تربیت اخلاقی کارآمدتر و بسنده است.

داستان مخاطب خود را با دیدگاه‌ها و تجربیاتی آشنا می‌کند که امکان بروز و ظهور آن در زندگی فردی ناممکن یا دور از دسترس است.

داستان به هوادارانش می‌آموزد پیش‌داوری‌ها و کلیشه‌های نادرست را به چالش بکشند و به ایجاد جامعه‌ای بازتر و پذیرا کمک کنند.

اگر داستانی حیرت خواننده‌اش را برانگیزد او را دعوت به تفکر کرده است و تفکر نخستین قدم به سمت آگاهی است.

در جامعه‌ای که آمار خودکشی در همۀ نسل‌ها، تبدیل به یک معضل فرهنگی و اجتماعی شده قهرمان داستان می‌تواند در رویارویی با چالش‌ها و ناملایمات زندگی، الهام‌بخش مخاطبش بوده و در او روحیۀ تاب‌آوری و خستگی‌ناپذیری را بیدار کند.

همۀ ما برای جذابیت و گیرایی مفاهیم پیچیده از ابزاری دم‌دستی و ساده‌ یعنی داستان استفاده می‌کنیم چرا که به دلیل ساختار روایی و جان‌بخشی‌اش به عناصر طبیعی و غیرطبیعی، مفاهیم آموزشی را به پازل‌هایی تبدیل می‌کند که به‌راحتی در حافظه ماندگار و به شکل بهتری درک می‌شوند.

اگر در حوزۀ آموزش و پرورش نقصانی وجود داشته باشد بی‌شک دلیل عمدۀ آن فقدان قابلیت خلاقیت، شورآفرینی و بهره‌مندی از قدرت جذابیت داستان که همانا زمزمۀ محبت را تداعی می‌کند، است.

داستان حس کنجکاوی مخاطب را تحریک کرده و یادگیری‌اش را به تجربه‌ای لذت‌بخش تبدیل می‌کند و اینجاست که درس معلم ار بود زمزمۀ محبتی…

تمام آنچه که پیش از این دربارۀ اثرگذاری داستان گفته شد در مقابل آگاهی‌بخشی آن بسیار کم‌قدر و اندک است.

داستان می‌تواند آگاهی ما را نسبت به پیرامون خود، جامعه و جهان هستی افزایش داده و ما را به اقدام برای تغییر سبک‌زندگی ترغیب کند.

پربی‌راه نیست اگر بگوییم داستان‌نویسی نه تنها یک هنر، بلکه ابزاری قدرتمند برای فرهنگ‌سازی، آموزش و ایجاد تغییرات اجتماعی است. با استفاده درست از این ابزار، می‌توانیم جامعه‌ای آگاه‌تر، همدل‌تر و پویاتر داشته باشیم.

منزل دوم

در منزل نخست به تأثیر داستان بر جامعه اشاره شد این منزل اثر هنر داستان‌نویسی بر روحیه، افکار و رفتار نویسنده نظر دارد. داستان‌نویسی می‌تواند برای بعضی‌ها تفننی و سرگرم‌کننده باشد به‌قدری که حتی نویسنده هم متوجه نشود که تمام تغییرات شگرفی که در طول زندگی بر رشد و تقویت مهارت‌های فردی او اثر گذاشته از برکات همین نوشتن‌های تفننی است.

وقتی داستان‌نویس برای خلق شخصیت‌ها، موقعیت‌ها و پیرنگ‌های جدید، با خودش کلنجار می‌رود، ناخودآگاه تفکر خلاق و توانایی ایده‌پردازی خود را تقویت می‌کند.

حال اگر نویسندۀ جدی‌تری باشد مجبور است از الگوهای ذهنی کلیشه‌ای فاصله بگیرد و به شیوه‌ای جدید برای بیان مفاهیم و احساسات شخصیتش دست پیدا کند. او دنیای خیالی خود را با تکیه بر قدرت تخیل و خلاقیتش می‌سازد و از این طریق با پرورش قوۀ تخیل خود مهارت حل مسئله و نوآوری را در خود پرورش می‌دهد.

وقتی داستان‌نویس خودش را وادار می‌کند تا ایده‌ها و افکارش را به شیوه‌ای منسجم و قابل‌فهم بیان کند هم‌زمان و به‌طور مداوم مهارت‌های کلامی و نوشتاری‌اش را گسترش داده و برای تبدیل شدن به نسخۀ بهتری از خود، ممارست می‌ورزد.

جهان نویسنده جهانی تک‌بعدی نیست داستان‌نویس مطمئناً داستان را برای خودش نمی‌نویسد. او هم‌زمان که ایده را در ذهن می‌پروراند به مخاطبش نظر دارد. شناخت مخاطب و تمهیداتی که نویسنده برای برقراری ارتباط با او می‌اندیشد نشانۀ آگاهی او به تقویت مهارت‌های ارتباطی بین فردی است.

همان‌طور که نقل خاطره به مهارت‌های ارتباطی شفاهی افراد کمک می‌کند توانایی داستان‌نویسی هم صاحبِ اثر را در رتبه‌ای بالاتر از خوانندۀ اثر قرار داده و راهنمای او به سمت دانایی است.

توجه نویسنده به جزئیات داستان، پرداخت شخصیت‌ها، صحنه‌ها و توالی رویدادها حاصلی جز افزایش تمرکز و توجه به جزئیات در سایر جنبه‌های زندگی ندارد.

برای نوشتن یک داستان منسجم، لازم است نویسنده افکار خود را سامان‌دهی کرده و بین بخش‌های مختلف داستان ارتباط منطقی برقرار سازد. این مهارت سازماندهی فکری او را در زندگی روزمره بهبود می‌بخشد.

نوشتن یک داستان در مقایسه با برخی از متون زمان‌بر و چالش‌برانگیز است بنابراین پشتکار و انضباط نویسنده را می‌طلبد.

خلق شخصیت‌های باورپذیر، ایجاد تعلیق و گره‌گشایی در داستان، طرح مسئله و پرسش‌، نقشۀ راه و… همۀ این‌ها تجربه‌ای متفاوت در جهت بهبود سبک زندگی اوست.

نویسنده باید برای غلبه بر چالش‌های داستان، راه‌حل‌های خلاقانه پیدا کند. این مهارت در جنبه‌های دیگر زندگی ضرورت دارد.

او باید مدام داستان خود را تحلیل و ارزیابی کند تا مطمئن شود که منطقی و جذاب است. این مهارت، توانایی تحلیل و ارزیابی او را تقویت می‌کند.

شناخت احساسات و انگیزه‌های شخصیت‌های داستان تمرینی برای افزایش خودآگاهی نویسنده است. او با خلق شخصیت‌هایی با دیدگاه‌های مختلف، یاد می‌گیرد که دنیا را از زوایای مختلف ببیند. این مهارت به افزایش همدلی و درک دیگران کمک می‌کند.

داستان‌نویسی می‌تواند به نویسنده کمک کند تا با مسائل انسانی به شکل عمیق‌تری روبرو شود و حس انسانیت خود را تقویت کند.

نهایتاً داستان‌نویسی یک تمرین چندوجهی است که نه‌تنها مهارت‌های عملی نوشتن را تقویت می‌کند، بلکه تأثیرات مثبتی بر تفکر خلاق، مهارت‌های ارتباطی، تمرکز، حل مسئله و خودآگاهی فرد نیز دارد. به همین دلیل، تشویق افراد به داستان‌نویسی می‌تواند به رشد فردی و اجتماعی آن‌ها کمک کند.

منزل سوم

پیش‌نوشت: مطالعۀ منزل سوم الزامی نیست

چند نمونه از ادبیات معاصر را در ادامه آورده‌ام و برای آن‌که داستانی را بی‌رونق نکنم خلاصۀ داستان را جدا کرده‌ام در صورت تمایل بخوانید

«بادبادک‌باز» اثر خالد حسینی (تأکیدی بر همدلی و درک متقابل):

مفهوم: درک عمیق‌تر از دیدگاه دیگران و به چالش کشیدن پیش‌داوری‌ها.

خلاصه داستان: این رمان دوستی عمیق بین امیر و حسن، دو پسر جوان در افغانستان را روایت می‌کند. در پس‌زمینۀ جنگ و تغییرات اجتماعی، امیر به حسن خیانت کرده و سال‌ها با احساس گناه زندگی می‌کند. این رمان به خوبی نشان می‌دهد که پیش‌داوری‌ها و اختلاف طبقاتی می‌تواند باعث آسیب رساندن به روابط انسانی شده و تلاش برای جبران اشتباهات مسیر رستگاری را هموار می‌سازد. از طریق داستان زندگی شخصیت‌ها، خواننده با فرهنگ و مسائل افغانستان آشنا می‌شود و به اهمیت همدلی و درک متقابل پی می‌برد.

ارتباط با متن: «بادبادک‌باز» نمونه‌ای قدرتمند از ادبیات معاصر است که نشان داده داستان‌ها می‌توانند با به تصویر کشیدن تجربه‌های متفاوت انسانی، ما را به چالش بکشند و به درک عمیق‌تری از دنیای اطرافمان و انسان‌های دیگر رهنمون سازند.

«صد سال تنهایی» اثر گابریل گارسیا مارکز (تأکید بر حفظ هویت فرهنگی و تاریخ):

مفهوم: اهمیت حفظ آداب و رسوم و روایات شفاهی برای جلوگیری از فراموشی تاریخ.

خلاصه داستان: این رمان حماسی داستان خانواده بوئندیا را در شهر خیالی ماکوندو روایت می‌کند. در طول صد سال، این خانواده با جنگ، عشق، مرگ و شگفتی‌های زندگی روبرو می‌شوند. مارکز با استفاده از سبک رئالیسم جادویی، تاریخ و فرهنگ آمریکای لاتین را به تصویر ‌کشیده و به اهمیت حفظ روایات شفاهی و میراث فرهنگی اشاره می‌کند. این اثر ادبی به خوبی نشان می‌دهد که داستان‌ها می‌توانند حافظه جمعی یک جامعه باشند و از فراموشی تاریخ جلوگیری کنند.

ارتباط با متن: «صد سال تنهایی» نمونه‌ای بی‌نظیر از ادبیات داستانی معاصر است که نشان می‌دهد چگونه می‌توان از طریق روایت‌های داستانی، هویت فرهنگی و تاریخ یک جامعه را حفظ کرد و به نسل‌های آینده سپرد.

«کوری» اثر ژوزه ساراماگو (تأکید بر تفکر خلاق و مهارت‌های کلامی):

مفهوم: توسعه تفکر خلاق و ایده‌پردازی از طریق خلق موقعیت‌های غیرمعمول.

خلاصه داستان: در این رمان تکان‌دهنده، یک بیماری مسری باعث کوری ناگهانی همۀ افراد یک شهر می‌شود. در این شرایط بحرانی، انسان‌ها به دنبال راه‌هایی برای بقا و حفظ انسانیت خود هستند. ساراماگو با زبانی غنی و روایتی جذاب، به چالش کشیدن ساختارهای اجتماعی و فردی در شرایط بحرانی می‌پردازد. این رمان به خواننده کمک می‌کند تا به شیوه‌ای نو به دنیای اطراف خود نگاه کند و درک عمیق‌تری از قدرت تخیل و خلاقیت به دست آورد.

ارتباط با متن: «کوری» نمونه‌ای بارز از ادبیات است که نشان داد داستان‌ها می‌توانند ما را به تفکر خلاقانه وادار کرده و به مخاطب کمک می‌کند تا به شیوه‌ای جدید به مسائل انسانی نگاه کند.

«عامه ‌پسند» اثر چارلز بوکوفسکی (تأکید بر خودآگاهی و رشد فردی):

مفهوم: تقویت روحیه انسانی و سوق دادن نویسنده به مسائل انسانی عمیق‌تر.

خلاصه داستان: این رمان آخرین اثر بوکوفسکی است که در آن به شکلی خودزندگی‌نامه‌محور به مسائل انسانی و زندگی شخصی خود می‌پردازد. بوکوفسکی با زبانی صریح و بی‌پروا، تجربه‌های تلخ و شیرین زندگی خود را روایت کرده و خواننده را به سفری درونی دعوت می‌کند. این اثر ادبی به خوبی نشان می‌دهد که چگونه داستان‌نویسی می‌تواند به نویسندگان در خودشناسی و درک عمیق‌تری از احساسات و انگیزه‌های خود کمک کند.

ارتباط با متن: «عامه پسند» نشان می‌دهد که چگونه داستان‌ ابزاری قوی‌ برای شناخت تاریکی‌ها و ضعف‌های خود ماست تا بتوانیم هوشمندانه در مسیر رشد فردی قدم برداریم.

«شب‌های روشن» اثر فئودور داستایوفسکی (تأکید بر همدلی و ارتباط):

مفهوم: داستان به‌عنوان پل ارتباطی بین انسان‌ها.

خلاصه داستان: داستان مردی جوان و منزوی است که در شب‌های پترزبورگ با دختری به نام ناستنکا آشنا می‌شود. آن‌ها در طول چند شب، با هم درباره آرزوها، رویاها و دلتنگی‌های خود صحبت می‌کنند. این رمان کوتاه و دلنشین، به خوبی نشان می‌دهد که داستان‌ می‌تواند به انسان‌ها کمک کنند تا با هم ارتباط برقرار کرده، همدلی کنند و از تنهایی خود بکاهند. داستایوفسکی به زیبایی نشان می‌دهد که چگونه گفتن و شنیدن داستان‌ها می‌تواند به ما کمک کند تا احساسات خود را بیان کرده و با دیگران پیوند برقرار کنیم.

ارتباط با متن: «شب‌های روشن» نمونه‌ای ادبی است که نشان می‌دهد چگونه داستان‌ها می‌توانند پل ارتباطی بین انسان‌ها باشند و به ما در درک و همدلی با دیگران کمک کنند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه ادبیات معاصر جهان، از طریق داستان‌ها مفاهیم عمیق‌تری از زندگی، فرهنگ، جامعه و انسان ارائه خواهد داد.

دفتر شعر سرمشق

.
.

شهین خجسته‌نژاد، از شاعران غزل‌سرای استان کرمان، در شهر سیرجان زندگی می‌کند. این شاعر جوان فعالیت ادبی خود را از سال ۱۳۸۴ با سرودن شعر و انتشار آن در نشریات محلی و استانی آغاز کرده و تاکنون به طور مداوم در این زمینه فعالیت دارد. خجسته‌نژاد اغلب آثارش را در قالب غزل سروده و همچنین در حوزه شعر سپید نیز آثاری ارائه کرده است.

نام این شاعر جوان در اغلب رویدادهای مهم شعری استان به چشم می‌خورد؛ او تاکنون توانسته عناوین زیادی را در جشنواره‌ها و همایش‌های ملی و استانی کسب کند. از جمله این عناوین می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

- برگزیده جشنواره شعر رضوی دانشجویی سال ۸۴ در مشهد

- برگزیده دو دوره شعر ملی رضوی در سال‌های ۹۳ و ۹۵

- برگزیده برتر جشنواره شعر کوثر در کرمان

- برگزیده برتر جشنواره شعر آزاد در کرمان

- برگزیده همایش ملی دل عالم در کرمان

- برگزیده جشنواره شعر ملی شعر کوتاه

به تازگی انتشارات فصل پنجم، اولین مجموعه‌ی شعر خجسته‌نژاد را با نام «ماه با من ترانه می‌خواند» منتشر کرده است. این اثر شامل غزلیات و رباعیات این شاعر است.

پیراهنت بودم مرا از تن درآوردی

عشق مرا مانند پیراهن، درآوردی

در آینه نشناختم دیگر خودم را هم

من را به شکل دیگری از من، درآوردی

بعد از تو با اندوه تو مردانه می‌جنگم

سرباز خوبی از دل این زن، درآوردی

در اشک‌هایم ماهی شوریده‌ای بودم

وقتی مرا از توری ساتن، درآوردی

رخت عروسی یا کفن پوشید آن شب ماه

تور سپیدی از شبی روشن، درآوردی

این ماهی شوریده را، این صید عاشق را...

از قلب دریا تا بساط بندر، آوردی

اما به صید دیگری رفتی و عشقم را

مانند مرواریدی از گردن، درآوردی

این قصه را از درد مجنون، از غم فرهاد

از چاه رنج قصه‌ی بیژن، درآوردی

با این تفاوت که زنی عاشق‌تر اینجا بود

وقتی تلافی بر سر این زن، درآوردی

برگرد و با این قصه‌ها خوابم نه، خامم کن

من دل‌خوشم با قصه‌های من درآوردی!

***

محمد پورمیرزایی کرمانی، متولد شهر کرمان، بیست ساله، دانشجوی رشته بازیگری و کارگردانی تئاتر در دانشگاه هنر تهران است. او از پانزده سالگی به نوشتن علاقه‌مند شد و به‌تدریج به ادبیات روی آورد. پس از یک سال، با نگاهی جدی‌تر به نوشتن پرداخت.

*جنگ تمام شده است*

پوتین‌هایم را موزه خرید

جنگ تمام شده است

اما هرروز

تکه‌ای از بدنم

به خط مقدم بازمی‌گردد

دست‌هایم از سیم خاردار رد می‌شوند

تا رختخواب قدم‌هایم را می‌شمارم

خواب‌هایم زخمی

ترافیک ترافیک تانک‌ها

و وقتی

باران می‌آید

برای رفیقم که خنده‌اش از زیر خاک کنار می‌رود

برای آن‌ها که سنگ نام‌شان را فراموش کرده خوشحالم