فرهنگ‌عامه (ضحـاک)

کاووس سلاجقه
کاووس سلاجقه
فرهنگ‌عامه (ضحـاک)

گزینش این موضوع در این مقاله، برای این است که با روز فردوسی در بیست و پنجم اردیبهشت، بی‌ارتباط نباشد، و یادکردی باشد ستایش آن فرزانۀ بزرگ توس را که خردمندانه در بسیاری از داستان‌ها و پردازش‌های این کتاب سترگ، تحلیلی به ژرفا، از کارکرد انسان‌ها، از هر لایه‌ای و هر گروهی در گذر یک تاریخ دیرپا و پرجنب‌وجوش، به ما می‌دهد. دیگر آن‌که یادآوری کرده باشم، هنگامی که از فرهنگ مردم یا فرهنگ همگانی سخن می‌گوییم، در یاد داشته باشیم که هر زمینه و هر سوگیری و کارکردی در هر زمینه‌ای که حتی در آغاز از سوی سیاست‌گذاران و حاکمان و زورمندان هم در جامعه پدیدار گردد، و پس از آن در میان همۀ مردم گسترش یابد، خود بخشی از فرهنگ مردمی یا فرهنگ‌عامۀ جامعه خواهد شد. پس به‌گونه‌ای فراگیر، همۀ باورها، نگرش‌ها، چگونگی برخورد با آنچه که در پیرامون انسان‌ها، در گروه‌ها و اجتماع کلی آنان در یک گسترۀ جغرافیایی می‌گذرد، به فرهنگ‌عامه (همگانی) آن مردم پیوند می‌خورد و بر شکل زندگی آنان در زمان حال و آینده، در هر برهه‌ای از روزگار اثری آشکار و ماندنی دارد. چه این اثر از چگونگی برخورد آنان با خودشان و محیطشان و فرزندانشان در زندگی فردی یا جمعی آنان در گذر زمان باشد، چه در برخورد با حاکمان و آنانی که قدرت را در هر روزگاری به دست دارند و در بسیاری موارد، خواسته‌ها و باورها و هدف‌های خود را به آنان تحمیل می‌کنند و از فرهنگ همگانی آن جامعه می‌سازند.

بررسی تاریخ درازدامن مادر این کشور و بررسی تاریخ انسان در هرکجای این جهان که باشد، بازتاب درستی ازاین‌گونه تعامل انسان و جامعه را به ما باز می‌شناساند و ما می‌توانیم از این بررسی تاریخی- جامعه‌شناختی به این نتیجه برسیم که چه می‌شود، که مردم سرزمینی، همواره برای خود دشواری سازند و مایۀ پس‌ماندگی‌های اقتصادی، اجتماعی، علمی، فرهنگی خویش می‌گردند ولی درجایی دیگر از همین جهان و زیست‌گاه‌های انسان، فرهنگ مردمی،بالنده، شکوفا و نتیجه‌بخش عمل می‌کند. چرا در فرهنگی، چون فرهنگ و نگاه مردمان ایران درگذر زمان‌ها، یکی پس از دیگری، ضحاک‌ها و محمد خوارزمشاه‌ها و شاه سلطان حسین‌ها و فتح علی شاه و ناصرالدین‌ها می‌آیند و همه تکرار یک روال، همه تباه‌کنندۀ زندگی‌ها، همه فراموشی مردمانی که تکیه‌گاه فرمان روایی و تخت و تاج و بزرگی و دیکتاتوری آنان‌اند و در جایی دیگر مردمان با تکیه بر فرهنگ همگانی و تسلیم کردن همه به پذیرش راهی قانونی، در ایجاد یک قانون درست، فرهنگ بالنده و برقراری روالی که حقوق همگان را به عدالت درنظرداشته باشد و کسی نتواند، دیواری در پیش روی رشد و بر فرازی انسان‌ها در پیشرفت‌های همگانی برای خود و جامعه باشد.

در این مقاله بنا داریم که داستان ضحاک را در شاهنامه و در فرهنگ‌عامه با نگاهی روان‌شناختی و جامعه‌شناسانه بررسی کنیم. از آنجا که امروزه بار دیگر، دامنۀ دانش‌ها و علوم گوناگون به حدی از گستردگی رسیده که در دامان یکدیگر چنگ انداخته‌اند، در بسیاری موارد، ما نمی‌توانیم یکی از آن‌ها را بدون کلید شناخت دیگری به بررسی بنشینیم. امروزه یک بررسی درست و علمی از بسیاری زمینه‌ها و جنبه‌های ادبیات و فرهنگ و جامعه‌شناسی و روان‌شناسی اجتماعی و تاریخ و زبان‌شناسی و روان‌شناسی مردمان درهرکجا، و جغرافیای آنجا، نیازمند، شناخت و در نظر گرفتن هرکدام در جایگاه خویش برای ما امکان‌پذیراست. فرهنگ‌عامه و شناخت و بررسی آن به ادبیات و زبان‌شناسی، از دورۀ شفاهی آن تا امروز، به جامعه‌شناسی آن جامعه، به تاریخ آن مردم، به جغرافیای آن سرزمین، به بررسی روان‌شناسی جمعی و گروهی آنان و... نیاز دارد.

***

*متن کامل این مطلب در شماره چهل و هشتم ماهنامه سرمشق منتشر شده است.