جلوۀ خشونت در آثار هنری

کوروش تقی‌زاده
کوروش تقی‌زاده

دبیر بخش سینما

آینۀ رفتار انسان

***

خشونت، موضوعی است بسیار گسترده و قابل بحث، که به درازای سالیان زندگانی بشر، با او همراه و همواره یکی از اساسی‌ترین دغدغه‌های انسان بوده است. خشونت، ریشه در غرایز طبیعی انسان دارد. اساس آن را می‌توان در خشم جست‌وجو کرد. این نکته، بحث دربارۀ موضوع خشونت را به وادی دانش روان‌شناسی کشانده که ریشۀ عمیق داشته و گفتمان گسترده‌ای را می‌طلبد. خشونت، نیروی پیش‌برنده‌ای است که طبیعتِ هستی را به جنب‌وجوش و تکاپو وامی‌دارد. خشونت، تیغ برندۀ دولبه‌ای است که همزمان می‌تواند سازنده باشد و سوزنده! خشونت، آن‌گاه که با عقده‌های نگشوده و حل نشده همراه گردد، به جای سازندگی، سوزندگی به دنبال خواهد داشت. این سوختن، از خودویرانگری منبع خشونت آغاز گشته و به ویران ساختن اطرافیان و گاه حتی جهان خواهد انجامید. اغلب جنگ‌های خانمان‌سوز و حتی جهان‌سوز در طی تاریخ، ریشه در خشونت‌های فردی خودکامگانی داشته که در ناکامی‌های گذشته مانده‌اند و از پس حل آن‌ها بر نیامده‌اند. این‌چنین، دامنۀ موضوع خشونت، از جنبه‌های درونی و روانی پا فراتر نهاده و به اجتماع راه پیدا کرده است. این‌جا، پای بررسی‌های جامعه‌شناسانه و مطالعات علوم اجتماعی پیرامون موضوع خشونت به میان می‌آید. عواقب اجتماعی پدید آمده از این موضوع، عموماً دامنگیر قشرهای گوناگون یک جامعه شده و آسیب‌های فراگیر و گسترده‌ای را در بخش‌های مختلف آن جامعه با خود به دنبال خواهد داشت. عموم شهروندانی که در یک جامعه، با سایر اعضا و نهادهای آن جامعه در تعامل‌اند، قربانی شکل‌های گوناگون خشونت در ساز و کار اجتماعی هستند. خشونتی از این دست، به جای این‌که موتور محرک جامعه شود، بازدارنده بوده، سد راه پیشرفت شده و جامعه را فرسنگ‌ها به عقب خواهد راند.

خشونت، عنصری است که بایستی توسط خرد آدمی مهار گردد و به عنوان ابزاری برای پیشرفت و بالندگی، در اختیار او و در تسلط همه‌جانبۀ او قرار گیرد. اگر غیر از این باشد، فراگیر شده و آسیب‌هایش دامنگیر سایر نهادها و افراد می‌گردد. جدای از همۀ این مباحث، آن‌چه خشونت را به مقوله‌ای پیچیده و بسیار گسترده در علوم ارتباطات، روانشناسی، جامعه‌شناسی و فرهنگی بدل نموده، طیف لایه‌های پیچیده و بسیارِ خشونت است که آن را به‌عنوان پدیده‌ای چند وجهی مطرح ساخته است. وقتی از مقوله‌ای به نام خشونت صحبت می‌شود، فقط نوع فیزیکی و معنای ظاهری آن مد نظر نیست؛ بلکه منظور رفتاری است که در سخن، نگاه، حرکات و در نهایت، برخورد آدمی بازنمود می‌یابد. خشونت در سخن گفتن، خود بسیار پیچیده است؛ چراکه هم لحن، هم تن صدا، هم شیوۀ گفتار و انتخاب واژگان را در برمی‌گیرد. هر یک از این موارد، می‌توانند ارتباط میان دو شخص یا دو جریان را خشونت‌آمیز نمایند.

گذشته از سخن و نوع گفتار، در بیان احساسات، داوری اندیشه‌ها، دست‌آوردهای تکنیکی- صنعتی و حتی آثار هنری، این مقوله متجلی می‌گردد. پیش از این‌که در رابطه با مورد آخر صحبت کنم، می‌خواهم کمی در رابطه با خشونت‌های تکنیکی و صنعتی در جوامع پیشرفته قلمی برانم. خشونت، با این‌که زمینه و بسترۀ طبیعی داشته و در سرشت تمام پدیده‌های زندۀ طبیعی یافت می‌گردد، در شکل صنعتی خود، تخریب‌گر بوده و تا به اکنون نیز آسیب‌های فراوانی به ساختار زیست محیطی زده است. خشونتی که نسبت به حیوانات و سایر جانداران روا می‌داریم، آلودگی زمین، تخریب جنگل‌ها و راه‌اندازی کارخانه‌ها، خود مصداق‌های خشونت نسبت به طبیعت هستند. شاید بسیاری از این موارد، در راستای ایجاد زندگانی بهتری برای انسان رقم خورده باشند، اما انسان با خودمحوری و خودبینی‌اش، خشونتی را نسبت به ساز و کار محیط پیرامونش روا داشته است. حال که نیک می‌نگرم، درمی‌یابم که شاید بتوان ریشۀ بخشی از خشونت‌های انسانی را خودبینی و خودمحوری او دانست!

جلوۀ خشونت را می‌توان در آثار هنری _که خود بازنمودی از رفتارهای و اندیشه‌های انسانی هستند_ نیز یافت. آثار هنری، همچون دیگر دستاوردهای بشر، آینه‌ای از رفتارهای او هستند. با این تفاوت که آثار هنری، آینۀ جلوه‌های روانی، اندیشگانی و درونی انسان‌های روزگار خویش (و بلکه گاهی تمام ادوار بشری) هستند. سینما نیز به‌عنوان یک قالب هنری، آینۀ بخشی از درونیات آدمی بوده و بسیاری از رفتار نیک و بد او را بازتابانیده است.

بحث خشونت در سینما، یکی از آن موضوع‌هایی است که جای سخن و نوشتار بسیاری دارد. می‌توان ساعت‌ها درباره‌اش به گپ‌وگفت پرداخت و سطرها درباره‌اش نوشت. موضوعی که به ژرفای روح آدمی است و به درازای عمر او! فیلم‌های بسیاری بر پایۀ محور خشونت شکل گرفته‌اند. در بسیاری از آثار سینمای جهان، می‌توان خشونت را با رویکردهای گوناگون و پرداخت‌ها و سطح‌های متنوع شاهد بود. جنس خشونت، در سینمای هر منطقه و کشوری متفاوت با سایر اقلیم‌ها و بوم‌ها است. بی‌تردید، نگاه ژاپنی‌ها به خشونت، با هندی‌ها و نگاه هندی‌ها با آمریکایی‌ها و نگاه ایشان با ایتالیایی‌ها و ایرانی‌ها و... یکی نیست. هر قومی، با توجه به نگاه و جهان‌بینی خود، روایت‌گر و تصویرگر خشونت بوده است. نکتۀ مسلم این است که خشونت در کنار موضوع جنجال‌برانگیز دیگری چون سکس، همواره نزد عموم مخاطبان سینما، از جذابیت بسیار بالایی برخوردار بوده و یکی از عواملی است که مخاطب را جلب و جذب کرده و به سالن‌های سینما کشانده و پای فیلم‌های گوناگون نشانده است. هرچند این موضوع گاه از سوی نهادهایی چون مذهب، مورد نکوهش قرار گرفته و گاه منجر به محدودیت‌هایی برای هنر- صنعت سینما در طول تاریخ آن شده است، اما اقبال عموم مخاطبان نسبت به این موضوعِ همیشه جذاب، آن را به یکی از ‌ دغدغه‌های مورد علاقۀ سینماگران گوناگون در سرتاسر جهان بدل نموده است.

آن‌چه در رابطه با این مقوله ما و کشور ما را از سایر ملت‌ها متمایز می‌سازد، نگاهی است که به خشونت داریم. شاید کمی غیر قابل باور باشد، اما اغلب مردمان ما با خشونت خو گرفته‌اند و در نهاد ناخودآگاه جمعی‌شان، آن را می‌پسندد. اگر به اسطوره‌ها و باورهای جمعی دیرینۀ نیاکان‌مان نیک بنگریم، می‌بینیم که ایشان، همواره در خشونت زاده شده، در خشونت زیسته و در آن (یا با آن و به واسطۀ آن) جان سپرده‌اند. در جای‌جای اسطوره‌های آریایی، خشم و خشونت را در ارتباط میان قهرمانان می‌توان جست‌وجو کرد. هم نسبت به نخستین مردمان ساکن در نجد ایران و هم نسبت به خودشان. از سویی دیگر به دلیل این‌که خشونت در بافت تاریخ و فرهنگی ما، با حماسه درآمیخته، خواه ناخواه مورد پذیرش روحیۀ جمعی مردمان این سرزمین قرار گرفته است. روحیۀ جوانمردی و عیاری، غیرتمندی، دلاوری و... بسیاری تعابیر و تعاریف این‌چنینی، در عمق خود، خشونتی پنهانی را مستتر داشته‌اند. این یکی از دلایلی است که زمینۀ پذیرش و احترام نسبت به خشونت را در ما رقم زده است. ما در بطن ناخودآگاه‌مان، به کسی که با ما با خشونت رفتار می‌کند بیش‌تر احترام می‌گذاریم و بیش‌تر دوستش داریم. او را بزرگ پنداشته و برخورد نیکوتری با او نسبت به مردمانی که به نجابت و فروتنی آوازه دارند، خواهیم داشت. این نکته پیش و بیش از هرچیز، نقدی است نسبت به سیره و خلق‌وخوی خودمان که ستم‌پذیریم و آن را بی‌آن‌که بدانیم، ناخودآگاه با رفتارمان، به گونه‌ای غیرمستقیم ترویج می‌دهیم. این است که قهرمانان خشن داستان‌هایمان (و به تبع سینمایمان) نزد ما از احترام بیشتری برخوردار بوده و همواره در نهان‌خانۀ یاد و خاطره‌هامان حک شده و نقش بسته‌اند.

خشونتی که در سینمای ایران بازنمود گشته، آمیزه‌ای از خشونت رایج دو سینمای سرگرمی‌ساز بزرگ جهان، بالیوود و هالیوود است. خشونت هندی- آمریکایی، در اغلب فیلم‌های پیش از انقلاب، مهم‌ترین عامل تسخیر گیشه‌ها بوده است. همان‌چیزی که در سینمای پس از انقلاب تلطیف و تعدیل گشت، یا در دل ساختارها و مضامین دیگری همچون جنگ اجازۀ بروز یافت. و این نیز باز خود مصداق دیگری است بر این مدعا که مفهوم خشونت به این دلیل که در ذهن ایرانی‌ها مترادف با غیرت و جوانمردی و حماسه بوده، کمتر مورد نکوهش قرار گرفته و گاه حتی در شکل‌هایی این چنینی، از آن استقبال نیز گشته است.

در این شمارۀ ماهنامۀ سرمشق، به فراخور موضوع محوری خشونت، در بخش سینما کوشیده‌ایم تا نگاهی کوتاه به این مبحث پر دامنه داشته باشیم.

در میان سینماگران ایرانی، مهم‌ترین فیلم‌سازی که بتوان او را در زمینۀ خشونت صاحب تألیف دانست، «مسعود کیمیایی» است. او در فیلم‌هایی که پیش از انقلاب و همین‌گونه پس از انقلاب ساخته، با نگاهی جدی به این مقوله و آسیب‌های ناشی از آن در اجتماع پرداخته و آن را دستمایۀ آثارش قرار داده است. این مسئله، در مقاله‌ای با عنوان «درد نامردی» به قلم «حمید بکتاش» مورد بررسی قرار گرفته است. بکتاش، در این مطلب، کوشیده تا با اتکا به چند اثر شاخص در کارنامۀ «مسعود کیمیایی»، نقش و کارکرد خشونت و انواع آن را در نگرۀ سینمایی کیمیایی به بحث بکشد.

فیلم «Pusher» به کارگردانی «نیکلاس ویندینگ رفن»، یکی از فیلم‌های کمتر شناخته شده‌ای است که «پوریا صدری‌زاده» در مقاله‌ای با عنوان «انسان خشمگین ویرانگر است» تلاش نموده تا مسئلۀ خشونت را در آن مورد بررسی قرار دهد.

امیدوارم که مجموعۀ مطالب این بخش، مورد توجه شما خوانندگان ارجمند قرار گیرد.

درد نامردی

حمید بکتاش
حمید بکتاش

عضو هیئت علمی مؤسسۀ آموزش عالی سپهر اصفهان

درد نامردی

نگاهی به مؤلفۀ خشونت در چند فیلم سینمایی «مسعود کیمیایی»

***

در میان فیلم‌سازان موج نوی سینمای ایران، «مسعود کیمیایی»، فیلم‌سازِ پرکار، تأثیرگذار و البته منتقد، تقریباً در همۀ شرایط اجتماعی، در نقد وضعیت حاکم، فیلم‌هایی ماندگار و متفاوت از سینمای بدنه را با رهایی از کلیشه‌های حاکم بر سینمای تجاری دوران قبل و بعد انقلاب ساخته است. او به‌عنوان فیلم‌سازی مؤلف، مؤلفه‌هایی را ایجاد کرده که بیشترِ آن‌ها علاوه بر رویکرد انتقادی، با وجود تحولات اجتماعی، پسندِ اجتماعی را در میان خواص و عوام برای فیلم‌ساز در پی داشته است. خشونت را می‌توان یکی از این مؤلفه‌های جداناشدنی فیلم‌های او دانست.

خشونت یکی از صفات فردی و اجتماعی است که در کنار معانی دیگر، «منشأ گرفته از قدرت و یا اعتراض و برون‌فکنی» معنا شده است و همراه عواملی مانند موسیقی، حرکات موزون و عریانی، در بافت داستان و یا غالب بر آن، جذابیت‌های معنایی و بصری را برای مخاطب خاص و عام موجب می‌گردد. به‌گونه‌ای که در سینمای تجاری جهان (مانند هالیوود و بالیوود) شکل‌های متفاوت آن را در فرم‌های واقع‌گرایانه و یا فانتزی شاهد هستیم. این چهارگانه، از ارکان مهم سینمای رایج و مصطلح به «فیلمفارسی» قبل از انقلاب نیز بوده‌اند. ستیزه و خشونت در غالب فیلم‌های آن دوره رویکردی مخاطب پسند و حتی غیرواقعی داشتند. بعد از انقلاب نیز ممیزی‌های رایج، منجر به حذف عریانی و حرکات موزون و کاهش موسیقی شد؛ اما خشونت ماند، در سینمای رایج تعدیل شد، شکل عوض کرد، یا شکل جدیدی از آن نه‌تنها تعدیل نشد، بلکه رویکردی آرمان‌خواهانه‌ای یافت و به‌عنوان بخشی از سینمای ارزشی، به‌خصوص سینمای دفاع مقدس باقی ماند.

خشونت به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین مؤلفه‌های سینمای کیمیایی، از سال ۱۳۴۸ با اولین فیلم او«بیگانه بیا»شروع شده و تا ۱۳۵۶ با سالی یک فیلم در ساختار سینمای او حضور داشته و بعد از انقلاب نیز از سال ۱۳۶۰ با فیلم«خط قرمز»تقریباً هر ساله ادامه یافته است. کمتر فیلم‌ساز آونگارد ایرانی مانند «داریوش مهرجویی» و «مسعود کیمیایی» در دو دورۀ متفاوت اجتماعی و سیاسی قبل و بعد از انقلاب، به شکل مستمر، از روزهای آغازینِ فراهم شدنِ شرایطِ فیلم‌سازی، معادلات را به‌گونه‌ای رقم زده‌اند تا بتوانند فیلم بسازند و فیلم‌های ارزشمندی را در تاریخ سینما به جای بگذارند. البته از آن نسل «بهرام بیضایی» و «مسعود کیمیایی»، با دغدغۀ جنگ، فیلم‌های مؤفقی مانند «باشو غریبه کوچک» و یا «دندان مار» را ساختند. هرچند موضوع فیلم‌ها مستقیم وارد ستیزۀ جنگ و خشونت آرمانی شدۀ آن‌گونۀ سینمایی نمی‌شود، جامعه ملتهبِ جنگ‌زده، بستر اتفاق‌های فیلم‌ها می‌شود. در اینجا نیز همان‌گونه که «مسعود کیمیایی» در دورۀ قبل از انقلاب متفاوت از قواعد گیشه‌پسند فیلمفارسی به نقد خشونت پرداخت، بعد از انقلاب نیز تن به قواعد تعریف شدۀ سینمایی نداد و به‌عنوان یک فیلم‌ساز مؤلف، با اصرار بر مؤلفۀ نقد خشونت در برابر جوانمردی و رفاقت، به فیلم‌سازی انتقادی خود ادامه داد؛ بنابراین، دلیل این‌که برای بررسی مبحث خشونت در سینما، آثار «مسعود کیمیایی» انتخاب شده‌اند، این است که نقد خشونت در شکل‌های مختلف آن از مؤلفه‌های انتقادی فیلم‌های او شده‌اند که پسند اجتماعی را برای او در میان نسل‌های مختلف به همراه داشته است.

با وجود تنوع خشونت‌های موجود در فیلم‌های کیمیایی، معمولاً می‌توان آن‌ها را به دو دسته تقسیم کرد. دسته اول:

خشونت‌هایی که محیط ایجاد می‌کند و قهرمانانی که معمولاً با نقاط ضعف‌شان متحمل آن‌ها و گاهاً مظلوم در برابر آن‌ها قرار می‌گیرند.

و دسته دوم:

خشونت و پرخاشگری است که از ستیز قهرمان فیلم با شرایط موجود ایجاد می‌گردد.

آغاز فیلم‌ها یکی از نقاط مهم روایت در سینما است که معمولاً رویکرد فیلم و فیلم‌ساز را به گسترش فیلم نشان داده و عامل اصلی ارتباط مخاطب با فیلم می‌گردد. غم و خشونت از موضوع‌های آغازگر غالب فیلم‌های «مسعود کیمیایی» هستند. اولین صحنۀ اولین فیلم او، «بیگانه بیا»،با دیالوگِ «درست غمناک‌ترین پاییزی که به یاد دارم، مادرم مرد» همراه با حمل تابوتی توسط گروهی سیاه‌پوش شروع می‌شود. فیلم «قیصر»با خودکشی و مرگ خواهر شروع می‌شود. آغاز فیلم «سفر سنگ» با حمله، ضرب و شتم، ناقص کردن و از کار انداختن سنگ کَن اول فیلم همراه است. فیلم«داش آکل»با بستن راه و ستم «کاکا رستم» بر مادر و کودکی در کوچه‌ها آغاز و با ورود شخصیت «داش آکل»، منجر به سکانس زیبای درگیری «داش آکل» و «کاکا رستم» در همان آغاز فیلم می‌شود؛ اما در «دندان مار» و البته «گوزن‌ها»، خشونت با پرداختی نشانه شناسانه و البته انتقادی‌تر شکل می‌گیرد. در «گوزن‌ها» خبری از آغاز غمین و یا خشونت‌بار فیلم‌های دیگر نیست؛ بلکه نشان‌دهندۀ آرامشِ شکنندۀ بعد از درگیری شدیدی است که باعث تیر خوردن «قدرت» شده و او حالا در شرایط تأسف‌بار خودش، در جستجوی یافتن «سید» برای پناه آوردن به او است. در صحنۀ شروع فیلم تا رسیدن به اتاق «سید» در خانۀ مشترک و مجموعه افراد ساکن با «سید»، کنش خشونت باری را نمی‌بینیم و شاهد آرامش بعد از درگیری و تیراندازی هستیم که نشانه‌های آن را روی ماشین آغازین و خون‌ریزی جای تیر در بدن «قدرت» می‌بینیم. فیلم با رسیدن به اتاق «سید» و مجموعۀ افراد در آن، یک فضای پرتنش را برای ما زمینه‌سازی می‌کند. دیالوگ‌های آغازین نیز همگی از درگیری، مرگ مادر، به زندان افتادن، معتاد شدن و گذشتۀ بسیار پرتنشِ «سید» خبر می‌دهند. در واقع ما با آرامشی آتش‌گون در زیر خاکستر پنهان مانده روبه‌رو هستیم که بلافاصله بعد از آن با صحنه‌های پرتنشی روبه‌رو می‌شویم که نهایتاً مسبب آن‌ها گذشتۀ شروع فیلم است. «دندان مار» با فروش سازهای خوش‌صدا و اسباب ایجاد شادی با قیمتی بسیار نازل، آغاز می‌شود. بانویی در حجاب پشت در خانه _که چهرۀ او را نمی‌بینیم_ به دلیل نیاز، مجبور می‌شود سازهایش را به یک‌پنجم قیمت اصلی‌شان بفروشد؛ چراکه شرایط اجتماعی او را ناگزیر از این کار کرده است. این رویداد آغازین در تیتراژ فیلم، با اصطکاک و درگیری خواهر «رضا» و شوهرِ دوره‌گردش در صحنۀ خرید سازها ادامه پیدا می‌کند تا به حضور در خانۀ مادر، مرگ او و میراثی که آغازگر کنش داستان برای «رضا» است می‌رسد. صحنه‌ای بسیار پرتنش که با شیون و غم فراوان به پایان می‌رسد.

مؤلفه‌های روایی سینمای کیمیایی رفاقت، جوانمردی و مردانگی است که در بستر اجتماعی شکل می‌گیرند. این «سینمای اجتماعی» غالباً جامعه‌ای از نوع کوچه‌بازار تنگ مالی، سیاسی و اجتماعی را به تصویر می‌کشد. کاستی‌های اجتماعی سبب ناراستی‌ها و خشونت بالقوه و بالفعل در آن می‌شود. در اکثر فیلم‌ها گذر بازار، خیابان و کوچه، محل تصمیم‌گیری و مقصد، محل رودررویی است. قهرمانانش غالباً ضدقهرمانانی را در روایت ایجاد می‌کنند. ضدقهرمانان کمتر در این کوچه‌ها پرسه می‌زنند و از جنس این کوچه‌ها نیستند و در مقاصِدِ مسیرها، تقابل با آن‌ها و یا ستیزه و درگیری اتفاق می‌افتد.

در فیلم «قیصر»، خانۀ «کریم آقا منگل»، محل تعدی به خواهر است. «قیصر» و «فرمان» شخصیت‌های فیلم هستند که کوچه- بازار را طی می‌کنند. «فرمان» از کوچه- بازار گذر می‌کند تا به محل نزاع و درگیری و قتل خودش می‌رسد. در ادامه، «قیصر» هم این مسیر را طی می‌کند تا به قهوه‌خانه رسیده، از ماجرا سر درآورده، محل قاتلین برادرش را پیدا کرده و سپس در حمام اولین برادر از خانوادۀ «آقا منگل» را بکشد. کشتارگاه محل قتل برادر دوم و نهایتاً اوراقی قطارها محل قتل سوم است. در فیلم «سفر سنگ» روستا و مسیرها، محل نزاع میان دو تفکر جانب‌دار زمین‌داری و قهرمانان فیلم می‌شود. البته مسیر سنگ تا رسیدن به روستا، علاوه بر حمله و درگیری با گروه مخالف، تصویرگر خشونت جاری در مسیر و تحمل سختی‌های مسیر حمل سنگ، از کوه گرفته تا رودخانه و غیره تا رفتار روستایان با قهرمانان فیلم نیز هست. روستایانی که در برابر دلسوزی قهرمان فیلم و تحمل سختی‌های همان مسیر، به ضرر خودشان مقابل ورود سنگ آسیاب به روستا ایستاده‌اند؛ رفتارشان دلیلی جز کوتاه نگری تعدادی از روستاییان و منفعت‌جویی گروهی دیگر ندارد! همان سنگ آسیاب که قرار است وابستگی روستاییان را به ارباب کمتر کند، ویرانگر خانۀ ارباب می‌شود. درمحل نزاع، روستایان در مقابل قهرمان و طرفدارانش لشگر کشیده و همان‌جا است که برای ورود سنگ تیراندازی می‌شود و خشونت به اوج خود می‌رسد. فیلم «گوزن‌ها» در تاکسی و خیابان لاله‌زار و کوچه‌های پایین‌شهر تهران، محل رسیدن به خانۀ «عباس موادفروش»، تئاتر «فاطی» و حتی خانۀ «سید» است که هرکدام محلی از نزاع و درگیری و خشونت در فیلم می‌شوند. در «دندان مار» خیابان‌ها، بازار محل گذر، بیتوته‌های پایین‌شهر و اوراقی ماشین‌ها محل درگیری هستند. در کمتر فیلمی از کیمیایی مقصدی بدون درگیری و خشونت دیده می‌شود.

...

*متن کامل این مطلب در شماره چهل و سوم ماهنامه سرمشق منتشر شده است.

انسان خشمگین ویرانگر است

پوریا صدری‌زاده
پوریا صدری‌زاده
انسان خشمگین ویرانگر است

نگاهی به فیلم سینمایی "Pusher" (هل‌دهنده)

***

«Pusher» (هل دهنده) اسم فیلمی است که من را یاد فشار زندگی و فقر مالی می‌اندازد. زمانی که آهی در بساط نداشته باشیم، آن زمان است که اهرم فشار شروع به کار می‌کند و مجبور می‌شویم برای مخارج زندگی، دست به هر کاری بزنیم. اهرم فشار باعث می‌شود که عنصر خشم در انسان بیشتر از همیشه فعال بشود. خشونت به‌عنوان رفتاری علیه تمامیت جسمی یا معنوی، اخلاقی، روحی، اموال یا ارزش‌های فرهنگی و سمبلیک دیگری تعریف می‌شود. انسان، این حیوانِ مدرنِ دو پا، تمام تلاشش را می‌کند تا نشان دهد که خوی حیوانی ندارد؛ ولی خشم همیشه زمانی خودش را نشان می‌دهد که عرصه بر او تنگ شده باشد. یکی از موضوعات مطرح شده در دین اسلام خشم است و گفته می‌شود که همین نیروی خشم است که زندگی فردی و اجتماعی هر انسانی را تأمین می‌کند. همین نیروی خشم است که نگهدار و نگهبان نظام اجتماعات بشری است. اگر در انسان نیروی خشم نباشد، نمی‌تواند ضرر را از خودش دفع کند. انسان به وسیلۀ همین نیروی خشم است که اشرار را از خود دور می‌کند. همچنین در مسئلۀ خودسازی با نفس اگر نیروی خشم نباشد، انسان نمی‌تواند به طوری که شایسته است خود را با اخلاق الهی و صفات خدایی تطبیق دهد.

همۀ این موضوعاتی که از آن صحبت شد. در یکی از بهترین فیلم‌های کارگردانی کمتر شناخته شده، به چشم می‌خورد. سه‌گانۀ «Pusher» ساختۀ «نیکُلاس ویندینگ رفن»، صحنه‌ای از تقلای انسان در این جامعۀ از هم پاشیده را نشان می‌دهد. اولین قسمت آن در سال ۱۹۹۶ ساخته شد. قسمت دوم و سوم با فاصله‌ای طولانی، سال‌های ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ ساخته شدند. «نیکلاس ویندینگ» قسمت اول این فیلم را در سن ۲۵ سالگی ساخت و خود در آن بازی کرده است. در این فیلم خیلی از بازیگرهای بزرگ دانمارک کار بازیگری‌شان را شروع کردند. نقش شخصیت اصلی فیلم «فرانک» را «کیم بوندیا»، از بازیگران معروف دانمارک بازی می‌کند که بازی بی‌نظیری را ارائه داده است. بازیگر نقش دوم، (رفیق شفیق‌اش «تونی») «مدس میکلسون» بزرگ است.

«نیکُلاس ویندینگ رفن» در خانواده‌ای سینمایی متولد شد. پدرش فیلم‌ساز و مادرش تدوینگر بود. او عاشق فیلم‌های ترسناک هالیوود بود. در قسمت سوم این سه‌گانه یکی از صریح‌ترین صحنه‌های کشتار و سلاخی با اره‌برقی را به تصویر کشیده است. از سری فیلم‌های موفق او می‌توان به «برانسون»، «خیزش والهالا» و «راندن» اشاره کرد. ویندینگ بسیار به سبک خود متعهد است. او برای گیشه کار نمی‌کند. ۹۰درصد فیلم‌های او، با فیلم‌نامه‌ای از خودش است و با درون‌مایۀ خشونت است.

انسان فروپاشیده بسیار گیج و سردرگم است. گاهی قدرتمند، گاهی ضعیف، گاهی مغرور و گاهی مریض است. تمامی این افراد در همه جای دنیا وجود دارند. معتادان از راه خورده فروشی مواد زندگی خود را می‌گذراند و همیشه زندگی سختی دارند. انسان در شرایط خاص بسیار خطرناک می‌شود. تمام وجودش را خشم فرامی‌گیرد و دست به ویرانگری می‌زند. در قسمت اول این فیلم، ما زندگی یک هفته‌ای «فرانک» را می‌بینیم که اصول خاصی ندارد و شخصیتی تک‌محور و آرام است. او سعی می‌کند همیشه در کارش به‌خوبی ظاهر شود، ولی همیشه عواقب کارش را می‌بیند. انگار او نفرین شده است. تماماً بد می‌آورد. «فرانک» و «تونی» تشنۀ احترام و قدرت هستند. این را می‌توان از اِلِمان خالکوبی «تونی» بر روی سرش فهمید. این دو می‌خواهند به‌وسیلۀ خشونت، دو رویای قدرت و پول را به دست آورند. «فرانک» به خاطر یک معامله و کلاه‌برداری گیر پلیس می‌افتد. بدهی که از قبل داشت چندین برابر می‌شود. از چندین نفر ضربه می‌خورد تا تنهاترینِ زندگی خودش شود. به نظر می‌رسد «تونی» او را لو می‌دهد. دوست‌دخترش پول‌هایش را می‌دزدد. صاحب‌کاری که از او مواد می‌گرفت، دیگر «فرانک» را بی‌خاصیت می‌داند و قصد کشتنش را دارد. «فرانک» خطر را حس می‌کند و آمادۀ هرگونه خشونتی می‌شود. این خشم از عمق وجودش، از عقده‌های سرکوب شدۀ دوران کودکی‌اش می‌آید. ویندینگ بسیار زیرکانه این عقده‌ها را بیان نمی‌کند تا مخاطب، از عمقِ چشمانِ «فرانک» این موضوع را بفهمد. در سکانسی که برای قرض گرفتن پول به مادرش مراجعه می‌کند، رهاشدگی فرزند در عمقِ چهرۀ سرد هر دو مشخص است. خشم، حاصل ضربه‌هایی است که انسان در زندگی از دیگران می‌خورد. خشم تقاص فرد، از دیگران است. «فرانک» حقش را می‌خواهد. نمی‌داند چگونه؟ و چطور؟ باید از هرکسی حقش را بگیرد. تمام دنیا باید تقاص شکستش را بدهند.

در فیلم اِلِمان‌های خشونت بسیاری وجود دارد. در دقیقۀ ۱۶ فیلم می‌بینیم که «تونی» و «فرانک» چطور در یک دعوای ظاهری با چاقو در مشروب‌فروشی درگیر می‌شوند. در سکانس دیگری از فیلم، زمانی که «فرانک» دستگیر می‌شود، رفتار پلیس بسیار با خشونت همراه است که این موضوع یکی دیگر از عوامل ایجاد خشونت در جامعه است. در دولت‌ها پلیس در ظاهر، وظیفۀ ایجاد امنیت در جامعه را بر عهده دارد؛ ولی در اکثر جاهای دنیا می‌بینیم که پلیس باعث ترویج خشونت می‌شود. در اتفاقات اخیر کشور آمریکا هم دنیا شاهد این درگیری‌ها و خشونت پلیس بوده است. در سکانسی که «فرانک» قصد باج گرفتن از دوست دوران کودکی‌اش را دارد، ویندینگ لحظۀ تباهی انسان برای رسیدن به پول را نشان می‌دهد. این افراد دیگر همگون رباط‌هایی بدون عقل و احساسات در شهر می‌پلکند و هر لحظه ممکن است خشونتی را به بار بیاورند. زمانی که «فرانک» با «تونی» درگیر می‌شود و از او انتقام می‌گیرد، می‌خواهد تقاص شکستش را از او بگیرد. حالا دیگر «فرانک» زخم خورده و تشنۀ پول است. او این کمبود بودجه را به‌عنوان راهی برای انتقام از اطرافیانش می‌شناسد. در این جامعۀ تهوع‌آور، جایگاه زن بسیار پایین و کاملاً تجاری است. این موضوع را ویندینگ در فیلمش به‌خوبی نشان داده است. به نحوۀ برخورد «فرانک» با زن‌های اطرافش در فیلم نگاه کنید که چقدر تحقیرآمیز است! خشونت جنسی، بسیار خودش را در دنیا امروز نشان می‌دهد. دیگر خبری از لطافت و زیبایی زن نیست. خشونت علیه زن به چند صورت خشونت احساسی، کلامی، اقتصادی، جنسی و بدنی خود را نشان می‌دهد. عوامل مؤثر بر این نوع خشونت می‌توانند مشکلات اقتصادی مانند فقر یا بیکاری، مصرف الکل، مواد مخدر و... باشند. زنان خشونت دیده ترجیح می‌دهند این مشکل را پنهان نگه دارند و آن را به کسی ازجمله خویشاوندان، پلیس یا متخصصان روان‌شناسی و مددکاری اجتماعی بازگو نکنند. فرهنگ عامیانه جامعه نیز تا حدودی به خشونت مردان مشروعیت می‌بخشد. حتی رسانه‌ها (به‌ویژه سریال‌های تلویزیونی) با نشان دادن مرد به‌عنوان فاعل خشونت و زن به‌عنوان تسلیم آن، این آسیب اجتماعی را هرچه بیشتر تقویت می‌کنند. برخی تئوری‌های روان‌شناختی و جامعه‌شناختی، درصدد تبیین خشونت برآمده‌اند؛ مانند تئوری غریزه‌گرای فروید که بروز خشونت را در نتیجه فرافکنی غریزۀ مرگ به سوی قربانی تلقی می‌کند. تئوری مونیز بروز خشونت را نتیجۀ وارد آمدن آسیب عصبی یا فیزیولوژیک بر فرد، تحت تأثیر تحمل فشارهای زندگی می‌داند. از میان این نظریه‌ها، نظریۀ یادگیری جایگاه ویژه‌ای دارد. متفکران این دیدگاه خشونت را به‌عنوان مدل رفتاری تلقی می‌کنند که به‌ویژه در فرآیند اجتماعی شدن در دوران کودکی، توسط کودکانی که خشونت را در خانواده خود تجربه می‌کنند، آموخته می‌شود. تأثیر خشونت در زنان، اثرات شدید روحی و روانی مانند افسردگی، ترس و اضطراب، انزوا و فوبیای مختلف را نشان می‌دهد. برای پیشگیری یا درمان این مشکل مهم، ابتدا رفع موانع ذهنی و فرهنگی که این نوع خشونت‌ها را مشروعیت می‌بخشند و توجیه می‌کنند لازم است. سپس روش‌هایی مانند توانمندسازی زنان، ارائه خدمات مشاوره‌ای مستمر به هر دو طرف، حمایت قانونی و نهادین و اقتصادی از زنان، کنترل برنامه‌های رسانه‌ای و اصلاح ساختار اقتصادی جامعه ضروری است. در تحلیلی جامعه‌شناختی در رمان «جنایت و مکافات» داستایوفسکی می‌خوانیم:

«مردمان به دو دسته تقسیم می‌شوند: اشخاص عادی و مردمان فوق‌العاده. دستۀ اول مطیع هستند. حق ندارند از قانون سرپیچی کنند و در حقیقت پیروان حاکمان هستند. دستۀ دوم اشخاصی هستند که حق هر نوع جنایتی را داشته و می‌توانند از قوانین تجاوز کنند. قانون هم با آن‌ها کاری نخواهد داشت. دستۀ اول اصولاً از مردمانی تشکیل می‌شوند که محافظه‌کار و منظم هستند. مأموریت آن‌ها تولید موجوداتی شبیه خودشان است. هیچ کار دیگری جز این ندارند. دستۀ دوم ذوق این را دارند که در محیط خود یک تغییر جدیدی را ایجاد کنند. فقط اشخاصی این قشر را تشکیل می‌دهند که از قانون سرپیچی کرده و برحسب وسایلی که در دستشان و امکاناتی که در اختیارشان است، تمایل دارند قانون را زیر پا بگذارند. توان جنایت‌های آن‌ها نسبی است و شدت آن به خودشان بستگی دارد.

...

*متن کامل این مطلب در شماره چهل و سوم ماهنامه سرمشق منتشر شده است.