شکستن ســـرِ دو لت

وحید قرایی
وحید قرایی
شکستن ســـرِ دو لت

گام اول در پیروزی برجام به گام دوم نرسید و با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا خیلی از رویاهای ایرانی‌ها بر باد رفت. پیروزی ترامپ و سیاست‌های خصمانه او در کنار کارشکنی‌های داخلی و ترس و عدم همراهی اروپایی‌ها ترکیب بدخیمی شد که نفس برجام را به شماره انداخت و برنامه‌های دولت را به هم ریخت

***

سرمقاله

چه بخواهیم و چه نخواهیم، کرونا زندگی ما را دگرگون کرده است. در ساده‌ترین شکل این تغییر، بخش زیادی از چهره‌ها را به زیر ماسک برده، فاصله میان آدم‌ها را افزایش داده است، دست دادن و دیده‌بوسی را به امری نایاب بدل کرده است و آدم‌ها بسیار بیش از گذشته دست خود را می‌شویند و ضدعفونی می‌کنند؛ اما روی دیگر این تغییرات به‌مراتب عمیق‌تر از این است. از به محاق رفتن بسیاری از کسب‌وکارها تا شکافی که به دلیل شرایط اقتصادیِ پیش آمده میان فقرا و داراها روزبه‌روز عمیق‌تر می‌شود.

اگرچه در ابتدای شیوع کرونا تصور می‌شد که این ویروس دارا و ندار را به یک میزان درگیر خود خواهد کرد اما با گذشت زمان مشخص شد که کم‌کم طبقه متوسط به پایین، درگیری بیشتری با این ویروس خواهند داشت. به این دلیل که برای بسیاری از افراد این طبقه با توجه نیازهای مالی روزمره امکان حضور بیش از زمانی خاص در قرنطینه وجود ندارد و هزینه‌های رو به تزاید زندگی کم‌کم جایی برای دغدغه‌های کرونایی نخواهد گذاشت. نگاهی به شرایط امروز کشورمان به‌نوعی مؤید همین موضوع است. آنچه که این روزها در خیابان‌ها و محل کسب و کار مردم را می‌بینیم به دو گونه می‌توان تفسیر کرد.

- یک بخش بی‌احتیاطی ناشی از جدی نگرفتن تبعات این بیماری است و اینکه برای گروهی از مردم، سفر، شرکت در دورهمی‌ها و مراسم و رستوران‌ها و کافی‌شاپ‌ها ارجح به تلاش بلندمدت برای حفظ سلامت است. برای این دسته تا اتفاق ناگواری روی ندهد باور وجود و مشکلات ناشی از بیماری گویی سخت می‌نماید و این گروه علاوه بر خود قاعدتاً سلامت بسیاری را نیز که به پایبند به مراعات نکات ایمنی و بهداشتی هستند را به چالش می‌کشند خصوصاً آن‌ها که با سفر رفتن به پخش شدن بیشتر این ویروس کمک می‌کنند و یا آن‌ها که در مراسم‌ جمعی شرکت می‌کنند و تأثیر آثار مخرب این کار را بر ورود بیمارستان‌های پذیرنده بیماران کرونایی می‌گذارند.

اما بخش دیگر کسانی هستند که به دلیل شرایط چنان در مشکلات مالی و استرس‌های ناشی از شرایط اقتصادی غرق شده‌اند که وقتی از آن‌ها بپرسید چرا نکات ایمنی را رعایت نمی‌کنید می‌گویند دیگر برایمان فرقی ندارد...! واقعیت این است که کشورمان شرایط تحریمی سختی را تجربه می‌کرد که ویروس کرونا هم به‌ سختی‌های همان اندک مبادلات اقتصادی بین‌المللی ایران افزود و بسیاری از کسب و کارها از رونق افتاد. نه منابع مالی گسترده برای حمایت از اقشار آسیب‌پذیر وجود داشت و نه امکان تعطیلی بلندمدت بسیاری از کسب و کارها. لذا از مدتی بعد از شیوع و گسترش ویروس کرونا بخشی از مردم و کسانی که باید با مشاغلی مانند دست‌فروشی و کارگری روزمزد و... نانی به سفره می‌بردند مسجل شد که دیگر جای نشستن و احتیاط نیست. شاید همین موضوع باعث شد تا شهروندان با راه‌اندازی کمپین‌هایی جایگزین سیستم حمایتی دولتی برای جلوگیری از رنج بیشتر این اقشار شوند.

صحبت از اقتصاد کشور شد آن هم در ایام کرونایی... جایی که همه، انتقادات بی‌پیرایه خود را نثار دولت روحانی می‌نمایند و در شبکه‌های اطلاع‌رسانی کشیدن تیغ انتقاد صریح از دولت یک امتیاز مثبت حساب می‌شود و گویی جایی برای تأمل در این باره نیز وجود ندارد. اگرچه که در حال حاضر نمی‌توان دولت را دارای یک برنامه امیدوارکننده اقتصادی قلمداد کرد و گویی هر روز شرایط برای ایرانی‌ها سخت‌تر می‌شود اما نگاهی به گذشته نیز خالی از لطف نیست...دولت روحانی با امید و تدبیر پا به میدان گذاشت و با به سرانجام رسیدن برجام امید برای شرایط بهتر اقتصادی ایران تصویر واضح‌تری یافت به‌طوری‌که مردم حتی در خیابان‌ها جشن گرفتند و پایکوبی کردند؛ اما همان‌طور که ایران در جام جهانی اخیر با امیدهای بسیار دیدار اول خود برابر مراکش را با پیروزی پشت سر گذاشت اما درنهایت به سعادت کامل نرسید و وضعیت در حوزه سیاست هم برای ایرانی‌ها انگار به همین منوال پیش رفت. گام اول در پیروزی برجام به گام دوم نرسید و با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا خیلی از رویاهای ایرانی‌ها بر باد رفت. پیروزی ترامپ و سیاست‌های خصمانه او در کنار کارشکنی‌های داخلی و ترس و عدم همراهی اروپایی‌ها ترکیب بدخیمی شد که نفس برجام را به شماره انداخت و برنامه‌های دولت را به هم ریخت. اثری از سیاست‌های ظرافتمندانه دکتر ظریف باقی نماند و مواضع متقابل ایران و آمریکا هر روز رادیکال‌تر شد. تحریم‌های شدید وضع و فروش نفت و سایر کالاهای تولیدی ایران حداقلی شد. در دنیایی که ارتباطات بین‌المللی حرف اول را می‌زند ارتباطات ایران حداقلی شد و شیوع کرونا هم به ناگهان شرایط را سخت‌تر کرد. حالا دولتی که بنایش بر تدبیر و امید بود با تغییر ناگهانی شرایط بازی به کیسه‌بوکسی بدل شد که از داخل و خارج با ضربات متعدد مواجه می‌شد. اگرچه که بسیاری هم معتقدند دولت با این شرایط بهتر از این نمی‌توانست عمل کند اما شرایطی که در بازارهایی نظیر مسکن و خودرو و ارز و سکه و طلا نمود یافت جایی برای امیدواری باقی نگذاشت و ارزش پول ایرانی‌ها روز به‌روز کمتر شد.

شاید در این مورد بتوان اذعان نمود که دست دولت در تبیین سیاست‌هایش خصوصاً در بُعد سیاست خارجی هم آن‌چنان باز نیست که بتواند به موضعی باب میل خود بازگردد. به نظر می‌رسد بی‌انصافی است اگر قرار باشد همه کاسه کوزه‌ها را بر سر دولتی بشکنیم که سیاست‌هایش با چالش‌های ناخواسته مواجه شد و در راهی قدم بگذاریم که علل و عوامل دیده و نادیده دیگر را کاملاً نادیده بگیریم چه اینکه شرایط فعلی معلول علل و عوامل بسیاری است که همه به‌خوبی به آن‌ها واقف شده‌ایم.

هر چه هست دقیقاً نمی‌دانیم پایان راهی که در آن قدم برمی‌داریم به چه نقطه‌ای می‌رسد اما می‌دانیم هر چه هست راه تاریک و دشواری بسیار در آن قرار دارد و امیدمان این است که اتفاقات خوبی روی دهد و سیاستی دیگر پیشه شود تا کشتی پرتلاطم ایران در دریای اقتصاد به ساحلی امن برسد...

راه تاریخی کـویر

علی اصغر مظهری کرمانی
علی اصغر مظهری کرمانی

چگونه تونل شهداد باز شد و سدَ راور ساخته نشد (بخش دوم)

مـا پریشــان نظــران خـود گـره کـار خـودیم

این چه حرفی است که سررشته به دست ما نیست

***

اردیبهشت‌ماه همیشه زیباترین ماه بهار با هوای معتدل در سرزمین گل و لاله ونکوور بود که به هر سویی هم رو می‌کردی شکوفه باران می‌شدی. در ایران نیز به روزگار نوجوانی که دبیرستان‌ها بعد از نوروز اغلب تق و لق بود که برویم درس بخوانیم و برای امتحانات آخر سال آماده باشیم، برای درس خواندن از خانه بیرون می‌رفتیم ولی به اتفاق دوستان راهی دشت و صحرا می‌شدیم و دسته‌جمعی زمزمه می‌کردیم: اردیبهشت مردم، اردی‌جهنم ماست، چون درس خواندن در آن حال و هوا آسان نبود.

خلاصه می‌رفتیم جاهای سبزی که درخت و سایه‌ای هم داشت مثل صحرای سلسبیل ـ انتهای خیابان شاه که از میدان مشتاق به سوی سنگ کَر منشعب می‌شد ـ یا گندم‌کاری زمین‌های بهجرد ـ بعد از چهارراه آن زمان معروف به سلاخ خانه که بعدها از آن چهارراه تا میدان آزادی امروز خیابان تهران قدیم ایجاد شد ـ که نمی‌دانم اکنون چهارراه و خیابان تهران چه نام دارند ـ خلاصه می‌رفتیم اگر توفان شن نبود. از شور و حال جوانی چنان‌که افتد و دانی لذت می‌بردیم و حالا روزی نیست یاد شور و حال جوانی و دوستان آن ایام نکنم و نگویم یاد باد آن روزگاران یاد باد.

اغلب با دوستان دوچرخه‌سوار رکاب می‌زدیم و شهر کرمان را که محوطه شهری آن به قول خودمان از فلکه مشتاق تا باغ مؤیدی و از کارخانه خورشید تا اول جاده ریگ‌آباد ـ چهارراه شهاب یا مطهری بعدی ـ و از آنجا تا فلکه فابریک بود و ازآنجا بازمی‌گشتیم به مشتاقیه. محوطه شهر را که بیش از این نبود، زیر پا می‌گذاشتیم و در آن بین ساعاتی هم درس می‌خواندیم. یادش به خیر شادروان مهندس اصغر اصفهانی از دوستان آن دوران که اهل دوچرخه‌سواری نبود ولی ساعت‌ها در حواشی مدرسه شاپور و اطراف مشتاقیه قدم می‌زدیم و از شعر و ادب و هنر سخن می‌گفتیم.

بعدها که او آرشیتکت هنرمندی شد و خانه شهر را به آن زیبایی ساخت، برای میدان فابریک آن زمان هم با الهام از صنعت فرش و نقشه‌های رنگارنگ قالی سمبلی زیبا خلق کرد. متأسفانه بعض مردم طنزگو و خوش‌خیال شهرمان به شوخی آن میدان را به خاطر نماد دیدنی و زیبایش میدان وافور خواندند. عده‌ای هم به دلیل عدم درک مفهوم آن اثر هنری شوخی را جدی رواج دادند تا ندانم کدام شهردار بی‌ذوقی آن اثر هنری زیبا را خراب کرد و به جای آن سمبل زیبا چه چیزی ساخت که هرچند در آخرین سفر به دیار یاران آن را دیدم، یادم نیست چه بود!

به هر حال بگذارم و بگذرم که باید بگویم افسوس که امسال به خاطر این ویروس «منحوس کرونا» از آن همه گل و زیبایی در این دیار دورافتاده یا خبری نیست یا از چشم ما پنهان است. گوئی طبیعت هم اسیر ویروس شده و در دام این شیطان خودسر افتاده عالمی را زمین‌گیر کرده است. حقیقت این است تا کسی چون نویسنده مجبور از اقامت اجباری در خانه و به‌اصطلاح ناچار از حصر در آپارتمانی نشود، قدر نعمت آزادی را نمی‌داند. از آنجا که صاحب این قلم در سن ۸۵ سالگی خیلی اهل بیرون رفتن نبودم و تنها برای خرید یا دیدار دوستان و خوردن قهوه‌ای از خانه بیرون می‌رفتم و به‌راستی گاه می‌شد چند روز پیاپی در خانه می‌ماندم. چون اغلب سرگرم خواندن و نوشتن بودم و برای استراحت هم بیشتر به تماشای تلویزیون مشغول می‌شدم و مشکلی نبود؛ اما حالا که از صبح تا شب به عناوین گوناگون رادیو و تلویزیون و مقامات و افراد مختلف توصیه عالمانه می‌فرمایند که: در خانه بمانید و کهن‌سالانی چون مرا می‌ترسانند، کار مشکل می‌شود. به‌خصوص که بچه‌ها نه‌تنها از دیدارشان محرومیم، همه نیازهایمان را تأمین می‌کنند و به در خانه می‌رسانند ولی می‌روند که نگران ما هستند و این شرط را دارند که پا از آپارتمان بیرون نگذاریم.

این‌همه به باور من از زندانی بودن سخت‌تر است ـ که تجربه آن را هم دارم ـ از سویی خوشبختانه تنهای تنها هم نیستم و همسری مهربان دارم که همدم و همراه است. راستش در زندان وقتی محکومیت قطعی می‌شود زندانی را در بندی جا می‌دهند و با گروهی تازه هم‌نشین می‌شود و به هر حال از سر اجبار هم شده با دو سه نفر از زندانیان وقت می‌گذراند، کتاب می‌خواند، زبان دوم را یاد می‌گیرد و از زندگی همبندان می‌پرسد، خاطراتشان را می‌شنود یا خودش تعریف می‌کند و اوقات پیاده‌روی با آن‌ها همقدم است و ناچار نیست دور اتاق قدم بزند و گاه مات شود!

***

هــزار نقش برآرد زمانه و نبود

یکی چنان که در آیینه تصور ماست

چه کنم مقدمه‌نویسی‌هایم گاه طولانی می‌شود که باید عذر بخواهم. در یادداشت پیشین اشاره کردم که چگونه ماجرای ایجاد سد «تنگل راور» بر آبکوه که خیلی امیدوار شده بودیم ساخته خواهد شد، متأسفانه به بن‌بست رسید و همه تلاش و کوششی که طی بیش از نیم قرن شده بود و من هم پشتکار بسیار به خرج داده بودم ـ که به بخشی از آن در شماره گذشته سرمشق اشاره شد ـ بی‌نتیجه ماند و مایه شرمندگی شد. از این تجربه تلخ آموختم که آرام حرکت کنم و هیاهو به راه نیندازم که دست‌اندرکاران از آن همه ناراضی می‌شوند و به‌راحتی سنگ پیش پای آدم می‌اندازند و کار را خراب می‌کنند و می‌شود آنچه در مورد سد راور شد.

این مطلب را برای خودنمایی نمی‌نویسم که در مورد سد راور با شرمندگی نوشتم و در این مورد هم اگر کاری انجام شده و سهمی در تحقق آرزوی مردم کرمان و به‌خصوص مردم شهداد و بالأخص مرحوم حاج ماشاالله قربانی داشته‌ام، وظیفه بوده است.۱ البته تذکر دوستان و عزیزان که مدت‌هاست مرا تشویق به نوشتن ماجرای سد راور و تونل سیرچ می‌کردند، باعث این روایت شد که به هرحال بخشی از تاریخ معاصر کرمان است. با این یادآوری که شهداد یا خبیص۲ یکی از قدیمی‌ترین مناطق تاریخی کرمان است که کم‌کم دارد قدرش شناخته می‌شود.

از آنجا که در دوره دوم نمایندگی ـ از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۷ خورشیدی که سرانجام استعفا دادم ـ به هر صورت تا پیش از پیدایش حزب رستاخیز رئیس روابط عمومی حزب ایران نوین بودم، رستاخیزیون به‌ویژه شخص دکتر آموزگار چشم دیدنم را در مجلس دوره بیست و چهارم یا به قولی آخرین دوره مشروطیت نداشتند. در ضمن چون هنوز رستاخیزیون دولت را نگرفته بودند و من با توجه به این موضوع که انتخابم در دوره دوم به قول دکتر نصر اصفهانی استاندار کرمان و مجری انتخابات، مدیون مردم بامحبت کرمان بود، احساس وظیفه بیشتری می‌کردم و برای باز شدن تونل راه شهداد که وعده‌اش را به مردم داده بودم، دمی آرام و قرار نداشتم.

لازم به یادآوری است در سفری که همراه با هویدا نخست‌وزیر با هواپیمای دولت به زاهدان می‌رفت، من هم به خاطر سابقه پنج سال خدمتم در استان بلوچستان و سیستان در زمره همراهان بودم. در این سفر قبل از رسیدن به زهدان فرصتی شد تا در هواپیما خصوصی با هویدا نخست‌وزیر گفت‌وگو کنم. ابتدا در مورد آرزوی مردم راور کرمان که ایجاد سد راور بود و با همه کوششی که شد و او نیز حمایت کرد که بی‌فایده بود و خلاصه سرنوشت آن، گزارشی دادم که خوب می‌دانست و سکوت کرد چون پاسخی نداشت. پس از آن از او تقاضا کردم در مورد دیگر آرزوی مردم کرمان که ایجاد تونل شهداد است و کرمان را با کوتاه‌ترین راه تاریخی کویر به خراسان متصل می‌کند یاری دهد. در ضمن یادآور شدم خود او در جریان آن طرح بوده و حمایت هم کرده ولی بی‌نتیجه بوده. نخست‌وزیر که در جریان بود لحظه‌ای سکوت کرد و گفت حالا حواست جمع سفر باشد و مراقب کارها باش تا در بازگشت به تهران درباره تونل مذاکره کنیم.

آن سفر به‌خوبی برگزار گردید و چون تا چند هفته بعد خبری نشد به دفتر نخست‌وزیر تلفن کردم و وقت ملاقات خواستم که دو سه روز بعد تلفن شد و وقت دادند برای صرف نهار به نخست‌وزیری بروم. این چندمین بار بود که به نهار نخست‌وزیر می‌رفتم برای طرح یکی از مسائل مربوط به کرمان نظیر شکایت از استاندار سوءاستفاده‌چی با ارائه مدرک، تأمین بودجه برای یکی از پروژه‌های کرمان نظیر همان سد راور و یا اختصاص یکی از چهار دانشگاه ورزش ـ که قرار بود ساخته شود ـ به کرمان به‌عنوان جنوب شرقی که خوشبختانه استادیوم جاده فرودگاه ثمره آن تلاش شد...

*تصویر: نخستین بازدید از تونل شهداد

تشخیص میکروسـکوپی آثارِ ماکروسکوپی

عباس تقی‌زاده
عباس تقی‌زاده

روزنامه‌نگار، دکترای علوم ارتباطات

تشخیص میکروسـکوپی آثارِ ماکروسکوپی

سال ۹۸ سالی پرفراز و نشیب با اتفاقات تلخ و شیرین بود و سهم تلخی‌هایش بیشتر، تلخی‌هایی که جنبه عمومی و همگانی داشت.

همه انتظار داشتند با پایان سال ۹۸ پرونده تلخی‌هایش بسته شود اما کووید -۱۹ که آمد، هم از سال ۲۰۱۹ به ۲۰۲۰ رسید و هم همراه با صدای توپ تحویل سال نو که چند سالی صدایش را نمی‌شنویم وارد سال ۹۹ شد. این‌طور هم که کارشناسان می‌گویند قرار است به سده بعد هم بیاید و تا بعد از ۱۴۰۰ هم با ما خواهد بود. نمی‌دانم ما با او و در کنارش باشیم یا در گواهی فوتمان علت را پزشکی قانونی کووید -۱۹ ثبت کند البته هزاران دلیل دیگر برای مرگ وجود دارد اما این یکی فعلاً آمارش، لحظه‌ای اعلام می‌شود.

از اواخر بهمن ۹۸ شوک کرونا شروع شد و بهت آن کم‌کم ایران را فراگرفت. صفحات رسانه‌ها پر شد از تصویر بیماران، پزشکان، پرستاران و بیمارستان‌ها و واژه‌هایی مانند قرنطینه، گندزدایی و ضدعفونی از بایگانی خارج شدند و حیاتی دوباره یافتند.

کرونا اما فقط در حوزه پزشکی، تشخیص میکروسکوپی و آزمایشگاهی نماند و کم‌کم آثار اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و امنیتی‌اش خود را نشان داد که می‌توان به آن‌ها آثار ماکروسکوپی نام نهاد.

ابتدا مدیریت پیشگیری و مقابله با کرونا بر عهده وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی بود اما چندی بعد ستاد ملی مدیریت بیماری کرونا به ریاست رئیس‌جمهور و متناظر آن ستادهای استانی به ریاست استانداران تشکیل و فعال شد. روزبه‌روز آمار مبتلایان و فوتی‌ها بالا رفت و ابعاد بحران کرونا پیچیدگی‌های تازه‌ای یافت. ایرانیان، متفاوت‌ترین نوروز را با شعار در خانه بمانیم تجربه کردند. شبکه‌های اجتماعی که تا دیروز نفرین می‌شدند به بستر اصلی ارتباطات تبدیل شدند. مدارس، دانشگاه‌ها، حوزه‌های علمیه و ادارات و اصناف با درجات مختلفی به تعطیلی کشیده شدند و یا از تعداد نیروهایشان کاستند.

کرونا در نخستین روزها به‌شدت از سوی مردم جدی گرفته شد اما این روزها شرایط بوی عادی شدن می‌دهد درحالی‌که آمارها عادی نیست.

کرونا، بحرانی چند بعدی است و توجه به زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی برای مدیریت آن و همراهی مردم ضروری است.

کرونا ما را که سال‌ها از هم غافل بودیم به هم نزدیک کرد و فهمیدیم نبودن در کنار هم چه قدر زجرآور و کشنده است. روزهایی که بیشتر رعایت کردیم و در خانه ماندیم قدر همدیگر را بهتر دانستیم و متوجه سرمایه عظیم ارتباطات انسانی شدیم؛ اما کرونا بسیاری را با چالش اقتصادی مواجه کرد. عده‌ای قرنطینه را شکستند و کرکره‌ها را بالا زدند؛ اما به هرحال خسارات هنگفتی به اقشار مختلف وارد شد و جبران این خسارت‌ها باید با شناسایی دقیق از سوی دولت برنامه‌ریزی شود. نکته جالب‌توجه اما تمایل مردم به اعمال اقدامات سخت‌گیرانه توسط دولت در کنترل بیماری کرونا بود به‌گونه‌ای که برخی نظرسنجی‌ها این موضوع را نشان داد. این رویه از این بابت که به توان دولت کمک می‌کند خوب است اما این روحیه ممکن است به اقتدارگرایی و خشونت بینجامد و لزوم اقناع همگانی بسیار مهم‌تر است.

مدارس و دانشگاه‌ها به سمت آموزش مجازی رفتند و مشخص شد چه قدر در توسعه زیرساخت‌ها و جدی گرفتن مدارس هوشمند، آموزش الکترونیک و مجازی سهل‌انگاری کرده و در بخش‌هایی نگاه تزئینی به آن داشته‌ایم. گرچه با سرعت قابل قبولی امکانات و تولید محتوا فراهم شد اما دسترسی نامطلوب یا دسترسی نداشتن بخش قابل‌توجهی از دانش آموزان و دانشجویان، شکاف طبقاتی را در این وادی نیز نمایان ساخت.

کلیپ‌های منتشر شده، تلاش معلمان را حتی در بستر بیماری نشان داد که ستودنی است. در سوی دیگر ماجرا پزشکان و کادر درمانی نظام بهداشت و درمان به صحنه آمدند و از جان‌مایه گذاشتند تا بیماری، کنترل شود. در این راه تعدادی از اعضای خانواده سلامت کشور جان خود را از دست دادند و به خیل شهیدان پیوستند.

کشور به‌ویژه در ایام نوروز و ماه مبارک رمضان از ایثار و دستگیری نیازمندان و توجه به نیازمندان سرشار شد و رمضانی عارفانه‌تر را تجربه کردیم. با تعطیل شدن مساجد در بسیاری از مناطق و به حداقل رسیدن مناسک جمعی مذهبی، خلوت‌های عارفانه خانگی شکل گرفت و خانه در مفهومی جدید و بهتر بگویم بازگشت به مفاهیم غنی گذشته، رنگ و طعم زندگی به خود گرفت و بسیاری دوباره آن را بازشناختیم.

هم در بخش آموزش و هم در بخش درمان و بهداشت و هم در خانه و خانواده سهم زنان در امور و انجام کارها بیش از مردان بود. نگاهی به آمار شاغلان زن در وزارتین آموزش‌وپرورش و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، این سهم را نمایان می‌سازد.

کرونا که آمد در آستانه انتخابات مجلس قرار داشتیم و شبهه تأخیر در اعلام خبر مثبت شدن افراد مبتلا به دلیل انتخابات و راهپیمایی ۲۲ بهمن در جامعه قوت گرفت این بی‌اعتمادی بعدها خود را در پذیرش آمار اعلامی نشان داد اما به‌تدریج و با مقایسه وضعیت ایران با سایر کشورها و جهانگیر شدن ویروس بدون مرز کرونا، دولت توانست به کمک تلاش کادر بهداشت و درمان و مدیریت‌های استانی و ملی قدری از اعتماد عمومی را بازسازی کند. برگزاری مستمر جلسات ستادهای ملی و استانی و ارائه آمارها به‌صورت روزانه گرچه حساسیت به آمار مبتلایان و فوتی‌ها را کم کرد اما به برگرداندن مرجعیت خبری به داخل کشور کمک نمود؛ اما از آنجا که رفتار کرونا قابل پیش‌بینی نیست هر آن می‌تواند اوضاع به وخامت بگراید و حتی تنش‌های اجتماعی ایجاد شود.

بسته شدن مرزهای کشورهای همسایه به روی محصولات کشاورزی، مشکلات فراوانی برای کشاورزان به‌ویژه در شهرستان‌های جنوبی استان کرمان ایجاد کرد و این مشکلات که تا کنون برای گوجه و پیازکاران رخ داد بعید نیست دامن نخل داران و پسته داران را هم بگیرد. این اتفاقات و اتفاقاتی مثل نفروختن ماسک و اقلام بهداشتی از سوی کشورها به یکدیگر نگاه به داخل را تقویت کرد. صدها کارگاه تولید ماسک فعال شد، تولید الکل فزونی یافت و همبستگی ملی تقویت شد. موجی که خود را به‌خوبی در بخشیدن اجاره‌بها، کمک‌های مالی به دیگران و همدردی‌ها نشان داد.

این همبستگی، ملی‌گرایی را تقویت کرد اما این رویه می‌تواند اگر دولت نتواند به‌سرعت و با برنامه جامع به کمک آسیب دیدگان از کرونا بشتابد به فاصله بین مردم و دولت در معنای عام بیفزاید. برخی هم از تصمیم‌های سخت‌گیرانه دولت نارضایتی داشتند و با پخش کلیپ‌هایی که آن‌ها را در نافرمانی از مصوبات نشان می‌داد این ناخشنودی را نشان دادند این افراد در اقشار مختلف و ازجمله مذهبی هم بودند.

سخنان قاطع مقام معظم رهبری در پذیرش نظرات کارشناسی و حمایت ایشان از مصوبات ستاد ملی اما نقطه عطف و پشتوانه بسیار ارزنده‌ای برای نظام سلامت کشور و تضمین تصمیم‌ها به‌ویژه در بخش مذهبی بود.

تأثیر دیگر را باید در رونق کسب و کارهای اینترنتی و فروش مجازی و غیرحضوری جست‌وجو کرد. شیوع کرونا، ما را از فضای سنتی کسب و کار و فضای سنتی آموزشی به فضایی جدید پرتاب کرد. فرصتی که هنوز به‌خوبی از سوی جوانان، معلمان، دانشگاه‌ها و سازمان‌های دولتی جدی گرفته نشده است. شرایط تازه بهترین فرصت برای رونق تجارت الکترونیک، توسعه دولت الکترونیک، عدالت آموزشی و گشودن مرزهای نو در دنیای دیجیتال است که گسترش آن با مخالفت‌هایی تا پیش از این روبرو بود؛ اما نیاز به هوشیاری و تدابیر لازم هم داریم تا با دسترسی دانش آموزان و جوانان به شبکه‌های اجتماعی و استفاده از فیلترشکن‌ها آسیب کمتری ببینند و اینجاست که لزوم آموزش‌های تحلیل محتوا و ایجاد زیرساخت‌های بومی و امن برای خریدوفروش‌های اینترنتی و آموزش مجازی باید مورد توجه قرار گیرد.

پارک‌های علم و فناوری و بخش‌های علمی و پژوهشی که به‌آرامی به کار خود ادامه می‌دادند با تکانه‌هایی روبرو شدند و با برخی ابتکارات و اختراعات در کنار دانشگاه‌ها و سایر پژوهشگران و نوآوران به کمک درمان بیماران آمدند.

در این میان هم بودند مؤسسات، شرکت‌ها و افرادی که به مسئولیت اجتماعی خود عمل نکردند و حتی دست به احتکار، گرانفروشی و نظاره‌گری زدند.

اما باید تقدیر کرد از شرکت‌ها و مؤسساتی مانند شرکت‌های صنعتی و معدنی که با خرید تجهیزات به یاری بیماران و دانشگاه‌های علوم پزشکی شتافتند و گره‌ای از صدها گره گشودند.

کرونا ادامه دارد و به جزئی از زندگی ما تبدیل شده است. کرونا دیگر یک پدیده پزشکی نیست که چندبعدی است و لازم است تصمیم‌ها با ویژگی‌های فرهنگی تطبیق داده شوند تا پذیرش بیشتری داشته باشند.

نگاه به شرایط فردا و اصطلاحاً پساکرونا نیز ضروری است. می‌توان گفت دیگر ما به دوران پیشاکرونا بازنخواهیم گشت و با پایان کرونا سبک زندگی ما با بخشی از تغییرات غیرقابل برگشت ادامه خواهد یافت. کرونا بر شیوه حکمرانی در جهان تأثیر گذاشته است و دولت‌ها کار سخت‌تری در پیش دارند نه در ابعاد اقتصادی و سلامت که در تمام شئون حکمرانی در جوامعی که کرونا آن‌ها را به التهاب و سردرگمی رسانده است.

هرچند، چند ماهی از سال ۹۹ رفته اما سال ۹۸ و زمستان تلخ‌تر آن هنوز پایان نیافته است و باید امید داشت و امیدوار بود به لطف و حکمت خدایی که همه امور در دست اوست.

کـرونا همچون فیلم‌ هـــای وحشت...

محمدعلی علومی (هیرمند)
محمدعلی علومی (هیرمند)
کـرونا همچون فیلم‌ هـــای وحشت...

تا قبل از پرداختن به موضوع اصلی اجازه دهید که بابت عدم حضور خود در شماره قبل از شما مخاطبان عذرخواهی کنم و البته باعث تأسف خودم نیز بود چون که استاد شجریان در قلمرو موسیقی سنتی ایران کارکرد وسیع و همه جانبه‌ای داشته‌اند که از آن جمله است پرورش شاگردانی که خود آن‌ها بعدها استادان آواز ایرانی شدند و دوست قدیمی و صمیمی من زنده‌یاد ایرج بسطامی از همان شاگردان استاد شجریان بود. باری آقای شجریان چه هنگام هنرجویی و چه بعد که در مقام استادی قرار گرفتند، پیوسته سخت‌کوش بودند، یعنی ناملایمات و دشواری‌ها هیچ‌گاه مانع کارشان نبوده است. در ضمن استاد همیشه با هم‌وطنان همدل و هم‌نوا بوده‌اند و بی‌سبب نیست که مردم نیز، قدردان ایشان هستند.

بنا به قول مشهور، حرف، حرف می‌آورد! خاطره‌ای به یادم آمد که به‌ویژه برای دانشجویان و هنرجوها، پندآمیز است. سال‌ها قبل یک بار با اتوبوس به محل کارم در موسسه اطلاعات می‌رفتم که هنوز در ساختمان قدیمی و کنار پارک شهر بود. اتوبوس شلوغ بود و مردی کنارم ایستاده بود که چهره‌اش بسیار آشنا می‌نمود. پرسیدم که آیا شما استاد شفیعی کدکنی هستید؟

پاسخ مثبت دادند. کمی بعد دو نفر در ایستگاه پیاده شدند و ما جای آن‌ها نشستیم. استاد شفیعی کدکنی، ایرج بسطامی را که شاگرد استاد شجریان بود می‌شناختند و به صدای او علاقه خاصی داشتند. وقتی که دانستند من همشهری و دوست ایرج هستم، گفتند که من هرقدر به ایرج اصرار می‌کنم تا نزد من بیاید و نارفیق شعر و موسیقی را بیاموزد، کوتاهی می‌کند. گاهی وقت‌ها می‌آید و بعضی وقت‌ها نمی‌آید.

ایشان افزودند که آقای شجریان این‌طور نیست. هنوز هم اگر مطلع شود که مثلاً در کوهپایه‌های لرستان شخصی هست که گوشه‌های فراموش شده‌ای از دستگاه‌های موسیقی را می‌خواند یا می‌نوازد، ضبط‌صوت برمی‌دارد، مسیر طولانی را می‌رود و آن خواننده یا نوازنده محلی را می‌یابد و ضبط و سپس تمرین می‌کند.

این موضوع درس بسیار بزرگی است که استادان چه طور و چرا به مقام استادی رسیده‌اند. الآن که کارها به نسبت گذشته بسیار آسان‌تر شده است و از طریق شبکه‌های مجازی و اینترنت خیلی چیزها که زمانی دست‌نیافتنی می‌نمود، اکنون به‌راحتی قابل دسترسی است.

درست است که انبوهی از مشکلات پیش رو، افسردگی عام و گسترده و عمیق را به وجود آورده و انگیزه‌ها را کم کرده است اما به گمانم این فرمایش عطار، سرلوحه هر آدمی است که هدف و مقصد و مقصودی نیک در زندگی دارد: گر مرد رهی میان خون باید رفت، از پای فتاده سرنگون باید رفت. تو پای در راه بنه و هیچ مپرس، خود راه بگویدت که چون باید رفت...

باری، زمانی بود که تنوع صداها ناگهان از بین رفت. تعدادی از استادان موسیقی و آواز در سنین کهنسالی بودند و توان آواز خواندن نداشتند. عده‌ای بی‌هیچ دلیل واضحی کنار گذاشته شدند مانند استاد عبدالوهاب شهیدی یا کورس سرهنگ‌زاده یا اکبر گلپایگانی که به مرد حنجره طلایی مشهور بود. موسیقی پاپ تا مدت‌های طولانی باز هم بی‌دلیل ممنوع شد و صداهای گرم و گرامی و ماندگاری مانند شادروان فرهاد و مازیار و حبیب و ... خانه‌نشین شدند. بانوهایی مانند پریسا که جز اشعار حافظ و مولانا را نمی‌خواندند از آواز باز ماندند و به هر حال تنوع صداها از میان رفت و ماند دو صدای گرم و ارزشمند، یکی استاد شجریان که مورد احترام همه بودند و دیگری استاد شهرام ناظری که با رویکردهای عرفانی و با غزلی از سروده‌های اندک اما با مضامین عالی فلسفه و عرفان جناب علامه طباطبایی، موسیقی محترم سنتی ایران را ادامه دادند.

همین‌جا گذرا اشاره‌ای هم داشته باشیم به نکته مهمی که استاد شهرام ناظری در مورد آموزش آواز داشتند. ایشان در گفت‌وگویی که درباره ایرج بسطامی با همدیگر داشتیم، گفتند که استادان قدیمی جوهره صدای هر هنرجویی را کشف کرده و همان را پرورش می‌دادند اما خیلی از استادان کنونی، می‌کوشند تا شاگردانشان شبیه خود استاد آواز بخوانند و همین امر باعث می‌شود که تنوع صداها کم شود. با تأسف فراوان باید گفت که الآن صداهای ناهنجار همراه با شعرهای وقیح و قبیح طرفداران زیادی هم دارد که خود بی‌تردید معضلی قابل واکاوی و بررسی‌های همه جانبه اجتماعی به‌ویژه از جنبه روانکاوی است که چرا نوجوانان این همه خشونت و سرکشی در خود نهفته دارند؟!

و اما بعد، موضوع اصلی کرونا است که مانند طاعون در قرون‌وسطا که عامل پدیده‌ای هولناک و وهمناک به نام مرگ تیره شده بود. البته در آن زمان دانش پزشکی به حدی نرسیده بود تا عامل مرگ گسترده را تشخیص دهد و در مقاله‌ای خوانده‌ام که دانشگاه پاریس در آن دوران علت را گویا قران نحس ستارگان می‌دانست.

کلیسا نیز از زاویه دید خود، علت پیدایی طاعون را در فزونی گناهان و معصیت مسیحیان می‌دانست و همان زمان عده‌ای مسیحی متعصب یهودیان را باعث طاعون می‌پنداشتند.

باری، بدیهی است که دانش کنونی بشر به هر حال از عهده حل این مشکل بر خواهد آمد اما چنان‌که همگان می‌گویند و نشانه‌هایش از هم‌اکنون نیز پیداست. جهان بعد از کرونا همان جهان پیشین نخواهد بود.

به این معنا که تا قبل از کرونا، صنایع بی‌توجه به تخریب محیط‌زیست، همه چیز را در طبیعت مصروف تولید و مصرف می‌کردند سپس معلوم شد که هشدارهای دانشمندان و دوستداران طبیعت که در اروپا عموماً در احزاب سبز گرد هم آمده‌اند، هشدارهای درستی است. در ضمن گسترش بی‌رویه و عنان‌گسیخته تکنولوژی و دست‌کاری در طبیعت منجر به فجایع و بلاهایی نظیر کرونا می‌گردد که بلاشک بشر به‌واسطه دانش از این مرحله خواهد گذشت اما اگر در رویکرد خود نسبت به دامنه‌های علم و تکنولوژی تجدیدنظر جهانی نداشته باشد، باز با بحرانی دیگر و چه‌بسا سخت‌تر مواجه خواهد شد. همچنین دولت حاکم بر چین متهم به پنهان‌کاری و عدم صداقت است. دولت چین گویا تا مدت‌های مدید موضوع را از انظار جهانیان و حتی خود مردم کشورش مخفی نگه می‌داشته و سرانجام وقتی مجبور به اعلان خطر شده بود که دیگر ویروس در سرتاسر جهان گسترده گشته بود.

بدیهی است که از این پس دولت‌های سرتاسر جهان بر سر دو راهی تاریخی قرار خواهند گرفت که آیا با شفافیت و صداقت معضل را با مردم و دانشمندان صاحب‌نظر در میان بگذارند یا پنهان‌کاری را تقویت کنند.

بشر، طی هستی خود با انواع مصائب و بلاها مواجه بوده است. انسان غارنشین و ماقبل تاریخ با عصر یخبندان روبه‌رو بود. دوره‌ای که بسیاری از انواع موجودات گیاهی و جاندار منقرض شدند اما انسان که به کشف آتش دست یافته بود و در تکنیک ساختن از ابزار سنگی پیشرفت‌هایی داشت، باز به سبب همان دانش ابتدایی توانست که نوع خود را از خطر انقراض نجات دهد. زمانی که عصر یخبندان تمام شد بلاهای دیگری مانند سیلاب‌های هولناک به وجود آمد. طوری که تقریباً تمام ملل کهن قصه‌هایی درباره سیلاب‌ها و طوفان‌های بی‌سابقه دارند. در کنار آن مصائب طبیعت، بلاهای اجتماعی مانند جنگ‌ها نیز وجود داشت و این موضوع در تاریخ اندیشه بشر بسیار قابل‌توجه است که «شرور طبیعی و اجتماعی به چه سبب و جهت اتفاق می‌افتد؟ چون که خدا رحمت و مهربانی مطلق است و شر از جانب او نمی‌تواند رخ دهد؛ بنابراین از همان ایام باستان چند نظریه وجود داشت. هندوها هنوز هم معتقد به تناسخ هستند و به کارما باور دارند. بر اساس این نظر که صدها میلیون پیرو نیز دارد، هر موجودی و ازجمله انسان بارها به جهان می‌آید و هر بار کالبد و قالب جدیدی می‌پذیرد. انسان بدکردار در زندگی بعدی متناسب با شرارت‌های قبلی، قالبی منفور به شکل مثلاً مار و مور یا انسانی مفلوک می‌یابد و این سلسله تولدها و مرگ‌ها در کار ما آن‌قدر اتفاق می‌افتد تا سرانجام انسان به مقام پاکی محض و نیروانا برسد و در آن هنگام دیگر به این جهان برنمی‌گردد.

در ایران باستان بنا به باور زروانی، اهریمن که مظهر کردار بد و شرور است تقدم وجودی بر اهورا دارد که مخالف و متضاد با اهریمن مظهر نیکی است. از این جاست که در ایران باستان تمام انسان‌ها و موجودات از دو اصل متضاد و اهریمن و اهورا پایه می‌گرفتند که در تضاد با همدیگر بودند. فرقه‌هایی از گنوسی‌ها که ادراکات باطنی داشتند بر این باور بودند که این جهان اصلاً و اساساً ساخته اهریمن است. جهت مثال مانوی‌ها را در نظر بگیریم که معتقد بودند نور در قفس ماده محبوس است و ماده یا همان کالبد و جسمانیت ساخته اهریمن نور اهورایی را در خود پنهان و حبس کرده است به همین جهت استادان مانوی جهت تغذیه هیچ جانداری را نمی‌کشتند و هیچ گیاه یا میوه‌ای را نمی‌چیدند فقط وقتی که میوه‌ای از درختی می‌افتاد آن را درگذشت میوه می‌دانستند و مصرفش می‌کردند و در ضمن استادان مانوی رهبانیت را برگزیده بودند و در معابد خود از ازدواج پرهیز می‌کردند، چون که تداوم نسل‌ها را همکاری با اهریمن می‌دانستند که سلطان مطلق این جهان می‌پنداشتند.

در مرتبه بعدی برگزیدگان بودند که در خدمت استادان قرار داشتند و در آخرین مرحله مردم عامی و عادی قرار می‌گرفتند به عبارتی نوعی اشرافیت فکری وجود داشت. پس از اسلام و پذیرش توحید و یگانگی، موضوع شرور که غیرقابل‌انکار بود و در ضمن با رحمانیت خدا مطابقت آشکار نداشت به گردش چرخ منسوب شد چون می‌پنداشتند که زمین ساکن و مرکز کائنات است و ماه و خورشید و دیگر اجرام بر گرد آن می‌چرخند و به همین جهت وجود شر را به گردش چرخ نسبت می‌دادند.

در علم و دانش نجوم قدیم، سیارات و ثوابت به سعد و نحس تقسیم می‌شدند و علوم خفیه بر آن اساس به طالع بینی و پیشگویی می‌پرداخت آن رویکردها حالا دیگر بازار گرم و گرمی بازار سابق را ندارد اما کاملاً هم از بین نرفته است. به‌خصوص در زمانی که حوادث و بلاهای غیرمترقبه‌ای مانند همین مورد اخیر رخ می‌دهد، گرایش به ناشناخته‌ها و دستیابی به درک هستی و پیشامدها و سرنوشت‌ها از طریق همین طالع‌بینی‌ها و انواع مختلف آن و پیشگویی‌ها، در سراسر جهان علاقمندان فراوانی می‌یابد. چراکه بشر از ناشناخته به سبب ناشناختگی بیم دارد و آینده نیز مبهم و ناشناخته است، در حالی که گذشته را می‌دانیم و می‌شناسیم و به لحظات خوشایند آن دلبستگی داریم...

باری، بی‌تردید این شرایط عجیب و غریب بعدها بیشتر مورد تحلیل و بررسی‌های همه‌جانبه قرار خواهد گرفت. همچنان که رمان «طاعون» با رویکردی استعاره‌ای، این بیماری قرون‌وسطا را به زمان معاصر آورد تا در لایه‌ای از اثر، دلالت بر فاشیسم هیتلری و همچنین استبداد رایج در دوران خود داشته باشد. در زمان نگارش طاعون، آلبرکامو که خود عضو نهضت مقاومت علیه فاشیسم و اشغالگران آلمانی بود، الجزایر هنوز تحت قیومیت و استعمار فرانسه قرار داشت و کامو، یک بیماری واگیرداری را که دیگر ریشه‌کن شده بود، یعنی طاعون را موضوع رمان قرارداد تا واکنش انسان در موقعیت‌های غیرعادی و دشوار را نشان دهد. او که رویکرد فلسفی اگزیستانسیال داشت معتقد بود که انسان تنها موجودی است که ماهیتش را می‌سازد آن هم به سبب انتخاب‌هایش و نه ادعاها یا موقعیت‌هایی که دارند. به همین جهت ممکن است یک انسان عادی در شرایط غیرعادی قهرمان باشد و یک مدعی انسانیت، ضدقهرمان و پلید بشود.

همچنان که خیلی از گروه پرستاران و پزشکان در جهان و در ایران در این شرایط و اوضاع دشوار، قهرمان‌های مبارزه با کرونا شده‌اند آن هم قهرمانانی بی‌هیچ ادعایی.