ما ارواح را نقــاشی می‌کنیم

زهرا رمضانی‌پور
زهرا رمضانی‌پور

کارشناس نقاشی

نگاهی به تابلوی «جیغ» ادوارد مونش (مونک)

***

«جیغ» شاهکاری یکه‌تاز «ادوارد مونش» (۱۹۴۴-۱۸۶۳)، نقاش اکسپرسیونیت نروژی مشتمل بر چندین تابلوی مشابه است که در سال‌های ۱۸۹۳ تا ۱۹۱۰ خلق شدند و بخشی از مجموعه «کتیبه زندگی» با مضامین عشق، رنج و مرگ هستند. اثر فوق در تکنیک رنگ‌روغن، چسب رنگ و پاستل بر روی مقوا و در ابعاد ۹۱ × ۵/۷۳ سانتیمتر است که در گالری ملی اسلو در نروژ نگهداری می‌شود و در سال ۲۰۱۲ رکورد گران‌ترین اثر هنری جهان به قیمت ۱۰ میلیون دلار را تصاحب کرد.

«جیغ» حاصل دوره انتقالی در تاریخ هنر است که هنرمندان نمایش هیجانات روحی را جایگزین نمایش مهارت‌های فنی کردند و با پشت سر گذاشتن آرمان هنری مبتنی بر معیارهای قراردادی و زیبایی‌شناختی، هنر را ابزار بیان عواطف درونی کرده و با رنگ‌های روشن و کژنمایی و اغراق در شکل‌های ساده، سبک اکسپرسیونیسم را پایه نهادند.

در نگاه اول به تابلو، یک کله جمجمه‌وار با چشمانی متوحش و دهانی باز، تقریباً در وسط، اجازه گردش نگاه را از مخاطب گرفته و با حالت کلافه و غریب خود، وی را برای یافتن چرایی آن میخکوب می‌کند و با نگاهی هولناک به روح مخاطب چنگ می‌اندازد. دستان بزرگش را به گوش‌ها چسبانده تا از قدرت فریاد جاری در فضا کم کند و شاید خود او هم ناخواسته و از شدت ترس با فریاد همراهی می‌کند. چهره نحیف، ساده، بدون مو و خالی از جزئیات اسکلت مانندش، جنسیت او را مبهم نگه داشته و نماد انسان به‌صورت عام است.

بدنش با فشردگی و حالتی عمودی و رنگ تیره، بار سنگینی از احساسات ناگفته دارد و با اندک حرکتی به چپ از شدت حرکت عمودی کاسته و همگام با امواجِ زمینه، حالت بی‌ثباتی و ترس را القا می‌کند.

پشت سر او در انتهای پل، دو شخص بدون وضوح با خونسردی در حرکت‌اند و از حالت دیوانه‌وار و درمانده وی بی‌خبرند که نشان می‌دهد فریاد از درون شخص است و دیگران نمی‌شنوند.

در سمت راست، رودخانه‌ای مواج و گردابی، با آبی کبود از زیر پل می‌گذرد گردابی که احتمالاً ناشی از امواج فریاد باشد و آسمان خروشان قرمز فام که فشاری مضاعف بر شخص وارد می‌کند و فضایی ناآشنا را نمایش می‌دهد. رنگ‌های ناآرام طیف سبز آبی و طیف زرد نارنجی قرمز، با هم در جدال و رقابت هستند و با نفی مکرر یکدیگر، همچون مواد ناهمگنی هستند که در تلاش برای آمیزش با یکدیگرند و با ارائه تحرک و پویایی لازم، میان آرامش و اضطراب در کشاکش‌اند. حرکت چرخشی قلم‌مو و تناقض رنگی در کنار آشفتگی روحی و سرعت کار هنرمند، نگرانی توأم با شعفی القا می‌کند.

رنگ‌های قرمز و آبی کبود و پیچش و بی‌قرار آن‌ها شاید توصیفی از جهنمی است که از کودکی در ذهن هنرمند نقش بسته است.

سکون دو قایق حاضر در میان گرداب، می‌گوید که این آشفتگی و اعوجاج جهان بیرون ناشی از التهاب درونی شخص است که ناگزیر فریاد طبیعت را می‌شنود.

تنها خطوط مستقیم، نرده‌ای زمخت و محکم به کار رفته در پل و دو شخصیت محو شده روی پل هستند که عدم انعطاف فضا را برای شخص سرگردان بیشتر کرده و مانع گریز او به بیرون می‌شوند. ضمن اینکه جهت مورب آن‌ها مشوش و ناایستا می‌نماید و زمینه‌ای که علیرغم حرکت‌های هماهنگ با فیگور اصلی، او را طرد می‌کند و مفهوم «یگانگی انسان با جهان با واسطه رنج‌هایش» را نفی می‌کند. مونش در مورد این اثر می‌گوید: «در جاده‌ای با دو دوست قدم می‌زدم که خورشید در حال غروب بود که آسمان به سرخی خون گرایید. ایستادم، احساسی مرا احاطه کرد. خون و زبانه‌هایی از آتش و ابرهای شعله‌ور بر فراز شهر زبانه می‌کشید، دوستانم به قدم زدن خود ادامه دادند و من در حالتی از ترس و لرز ماندم و فریادی لایتناهی که طبیعت را از هم می‌گسست حس کردم.» «جیغ» سلف پرتره خود هنرمند است که احوالات درونی خود را که اغلب مشوش بوده و درخودنگاره‌هایش به نمایش می‌گذاشته است و خلق آثاری که به گفته خود او آن‌ها را زیسته است. مونش هنرمندی کاملاً شخصی بود که درونیاتش، آثارش را می‌ساخت و آن‌ها را حتی اگر زشت بودند، صادقانه به تصویر می‌کشید...

ادامه در صفحۀ بعد

خصلتی که «جیغ» آینه تمام نمای آن است. اثری متأثر از تجربه‌های تلخ کودکی هنرمند که حس شنیداری آن بر جنبه‌های دیداری غلبه کرده و با پشتوانه قوی از احساسی عمیق، با مخاطب جهانی ارتباط برقرار می‌کند و فریادی دردناک و هولناک را به گوش آن‌ها می‌رساند.

دانشمند، «هلن موری» در این باره پدیده جوی نادری را مطرح می‌کند که ۹ سال قبل از خلق اثر در آسمان نروژ رخ داده که قطعاً تأثیر عمیقی بر هنرمند گذاشته است.

پدیده «ابر رنگین تاب»، ابر استراتوسفری قطبی که در دمای بسیار پایین منجر به قرمز شدن آسمان و شکل ترسناک ابرها می‌شود.

همچنین فعال شدن آتشفشان «کاراکاتوآ» را نیز مؤثر می‌دانند که امواج صوتی آن تا هزاران کیلومتر آن‌سوتر رفت و خاکستر ناشی از آن با شکست نور خورشید، منجر به طیف رنگی قرمزی در آسمان شد.

لازم به ذکر است که «مونش» دچار اختلالات روانی، حملات پانیک یا هراس از مرگ بود. نوعی جنون که در خانواده وی موروثی بود. پدرش دچار بیماری روانی و به‌شدت عصبی و مذهبی بود، از کودکی با گفتن داستان‌های ارواح و تأکید بر اینکه روح مادرش نظاره‌گر آن‌هاست و با ارتکاب گناه، بی‌هیچ بخششی به مرگ محکوم می‌شوند، ترس از مرگ را در وجود آن‌ها نهادینه کرد و مونش همواره ترس ابتلای به جنون داشت و می‌گوید: «بیماری، دیوانگی و مرگ، فرشته‌هایی بودند که تمام زندگی مرا احاطه کردند.» با توجه به گفته‌های مونش، او بر روی پلی رو به شهر ایستاده در حالی که آن روز به لحاظ روحی بسیار خسته و بیمار بوده و می‌گوید: «این تصویر را کشیدم، ابرها را به رنگ خون واقعی کشیدم، رنگ‌ها جیغ می‌کشیدند.»

«سوپریدو» نویسنده کتاب «در بین تابلوی جیغ» ذکر می‌کند که در نزدیکی پل سلاخ خانه‌ای وجود داشته که می‌تواند دلیل بر اشاره‌های مکرر مونش به خون در خاطراتش باشد و فریاد حیواناتی که سلاخی می‌شوند شنیده می‌شده همچنین بیمارستان روانی که خواهر هنرمند به دلیل جنون در آن بستری بود نیز در همان نزدیکی قرار داشتند نیز در همان نزدیکی قرار داشته و شنیدن جیغ‌های بیماران روانی او را برمی‌آشفت. مونش در میان ایده خلق «جیغ» از روزی عادی سخن گفته که به منظره ارتفاعات کوهستان یا دشت در نروژ نگاه می‌کرده که می‌توانند زیبا و الهام‌بخش باشد، اما توصیف بصری وی با آنچه انتظار می‌رود بسیار فاصله دارد که ناشی از بحران‌های شخصی اوست. چنانچه می‌گوید: «من سال‌ها دچار جنون بودم، وحشت جنون در من خیز برداشته بود. شما با نقاشی جیغ من آشنایید، طبیعت در خون من فریاد می‌کشید و من در نقطه شکست قرار داشتم.»

مونش اشاره کرده که پس از درک لحظه‌ای که آن را نقاشی کرده، امید به خود را به اینکه دوباره عشق بورزد از دست داده است.

«جیغ» نمایش یک لحظه وحشت و نماد بیگانگی روح شد با دنیای مدرن است. ترسی سرگیجه‌آور که ناشی از کابوس‌های روحی انسان وحشت‌زده‌ای است که از جهان مدرنی که به‌سرعت به سوی صنعتی شدن می‌رود عقب مانده و گرفتار در گردابی خودساخته، در انزوای خویش فریاد می‌زند، آنقدر بلند که خود تاب شنیدن آن را ندارد، با انرژی ویرانگری که نمی‌توان مهارش کرد.

«سوپریدو» می‌گوید: «سلف پرتره‌ها بازتاب روح نقاش هستند و مونش به خود نگریسته است. «جیغ» پرتره روحی عریان در برابر ماست که از قابل‌رؤیت‌ترین نقطه ممکن دیده می‌شود.»

مونش خود گفته است: «ما ارواح را نقاشی می‌کنیم.»

از جورج فلوید تا پینک‌فلوید!

وحید قرایی
وحید قرایی

چندی پیش که یکی از نمایندگان شهر کرمان در مجلس پیشنهاد داده بود نام یکی از خیابان‌های تهران مزین به نام جورج فلوید سیاه‌پوست مقتول توسط پلیس آمریکا بشود ناخودآگاه یاد گروه پینک فلوید افتادم که اتفاقاً آن‌ها هم سوابقی قابل‌توجه در پیوند هنر و فلسفه و سیاست و بیان مفاهیم اعتراضی داشته‌اند و یادم افتاد که سال‌ها با زمزمه بخش‌هایی از آهنگ «آجری دیگر در دیوار» آن‌ها دلمان می‌خواسته مدرسه را به هم بریزیم و بگوییم این سیستم آموزشی را دوست نداریم! البته هیچ‌گاه جرئت چنین جسارتی را نیافتیم اما همیشه در ذهنمان با ویدئوی آن آهنگ مشهور روح خودمان را صیقل داده‌ایم و اگر دستمان رسیده بود در غیاب بینندۀ مشکوک و با همدستی رفیق شفیق مدرسه، گچ را محکم به تخته‌سیاه کلاس کوبیده‌ایم تا سهمی بزرگ در اعتراض به سیستم آموزشی مدرسه داشته باشیم!

به هر حال این آهنگ در کنار بیشتر کارهای پینک فلوید شهرتی جهانی یافت و در ایران هم بارها و بارها دیده شد و همچنان در گوگل جستجو و دانلود می‌شود. آهنگی در اعتراض به سیستم آموزشی که همخوانی مشهوری دارد با عنوان: «ما هیچ آموزشی نیاز نداریم...» روایت ویدئوی این آهنگ هم دانش‌آموزانی را نشان می‌دهد که در سیستمی همسان‌ساز گویی در چرخ‌گوشت نظام آموزشی چرخ می‌شوند و سعادتی هم در کار نیست. تأثیر این آهنگ آن‌چنان بود که در کشورهای زیادی ممنوع شد ازجمله در آفریقای جنوبی که در زمان مقابله با آپارتاید به‌وسیله آن به نظام آموزشی وقت حمله می‌شد. در ۱۹۸۰، این ترانه به‌عنوان یک سرود دسته‌جمعی اعتراضی به‌وسیله دانش‌آموزان سیاه‌پوست در قیام رودخانه السی در آفریقای جنوبی که بر ضد تبلیغات نژادی و تبعیض در برنامه آموزشی رسمی اعتراض داشتند، استفاده شد.

در زمان ساخت این آهنگ هزار پوند به مدرسه‌ای که این آهنگ در آن ساخته شده بود پرداخت شد. اگر «آجر دیگری در دیوار، بخش ۲» را شنیده باشید، حتماً می‌دانید که یک گروه کر از دانش آموزان مدرسه هم‌صدا می‌خوانند «ما به آموزش نیازی نداریم». در سال ۲۰۰۴ میلادی، همین دانش آموزان که دیگر بزرگ شده بودند، از این گروه موسیقی شکایت کرده و از آن‌ها درخواست غرامت کردند. البته شکایت آن‌ها از سوی دادگاه پذیرفته نشد اما بر اساس قانون می‌خواستند که بخشی از درآمد فروش آلبوم به آن‌ها پرداخت گردد.

تأثیرگذارترین و محبوب‌ترین گروه موسیقی راک انگلیسی در سال ۱۹۶۵ میلادی و توسط چند دانشجوی معماری به نام‌های سید برت، نیک میسن، راجر واترز و ریچارد رایت، تشکیل شد. پینک فلوید با موسیقی پراگرسیو و سایکدلیک، اشعار فلسفی با معانی بسیار عمیق و همچنین اجراهای زنده حرفه‌ای، توانست به موفقیت بین‌المللی دست یابد.

کرونا؛ چالش جدید برای طراحــــــــــــــــــان مد

اعظم مرادعلیزاده
اعظم مرادعلیزاده

طراح لباس و مدرس دانشگاه

سالیانی است که اتفاقات و جریانات مهم زندگی را در دفترم به‌صورت روزنگار می‌نویسم نه به شکل خاطره‌نگاری، که گاهاً واقعه‌نگاری است. من یک طراحم، طراحی که به نوشتن علاقه دارد. از نظر من یک طراح موفق، باید توانایی برقراری تعادل بین مسائل عینی و شهودی را داشته باشد.

امروزه مراکز خرید و بازارها لبریز از محصولات بی‌شماری است که به لحاظ زیبایی و عملکردی متنوع هستند و این مسئله به دلیل پی گرفتن روند جدیدی در طراحی محصول است که طراحان را بر آن داشته تا محصولاتی را طراحی کنند که علاوه بر جنبه‌های کاربردی، جنبه‌های زیبایی محصولات را نیز در نظر بگیرند.

اهمیت احساس در طراحی محصولات، بارها مطرح شده است و عناصر احساسی در گروهی از محصولات که کاربران هر روز با آن در ارتباط هستند تأثیر عمیقی بر سلامت احساس کلی افراد در جامعه دارد، لباس و اکسسوری‌های آن نیز در این قاعده می‌گنجند.

با این اوصاف تمام اتفاقات اخیر پس از شیوع کرونا درست مثل داستان‌های علمی و تخیلی از جلوی چشمانم می‌گذرد. اتفاقاتی که شکلی از زندگی واقعی‌مان در چند ماه اخیر بوده و هیچ‌کس نمی‌داند قرار است تا کی و کجا پیش برود. این روزها تأثیرات ویروس کرونا در تمام ابعاد زندگی خودنمایی می‌کند؛ و تغییرات چشمگیری در ظاهر و پوشش افراد نیز به وجود آورده است. گویا کرونا در پاره‌ای از جوامع و شهرها تبدیل به منبع الهامی برای بروز خلاقیت در طراحان مد و لباس شده است و اقدامات پیشگیرانه و فعالیت‌های جذابی نیز در این حوزه اتفاق افتاده است. یکی از آن‌ها که برای من جذابیت زیاد دارد طراحی ماسک‌های خلاقانه، زیبا و گاهاً عجیب و غریبی است که خاص بودن را به کاربران خودالقا می‌کند. مثلاً طراحی ماسک مار برمه‌ای که یک طراح آمریکایی خالق آن است با این که این ماسک در ابتدا فقط جنبۀ زیبایی داشت و در مقایسه با ماسک‌های معمول هیچ‌گونه عملکرد حفاظتی نداشت موردپذیرش و استقبال قرار گرفت و بعداً به پیشنهاد کارشناسان عملکرد حفاظتی آن ارتقا یافت. این مسئله نشان از اهمیت جنبۀ زیبایی محصولات دارد. یا حتی طراحی ماسک‌های خاص که با سبک‌ها و جریانات هنری می‌تواند همسو باشند نیز گویای این مسئله است. در همین زمان بخش تولید و نوآوری کمپانی نایکی نیز در همکاری با دانشگاه علوم پزشکی اورگون اقدام به تولید تجهیزات محافظت شخصی در مقابله با کرونا کرده است. حتی در اندونزی ماسک شفاف برای ناشنوایان طراحی شده است و نیز مهندسان دانشگاه استنفورد برای کادر درمان خود تغییراتی بر روی ماسک‌های n۹۵ اعمال کرده‌اند که اکسیژن بیشتری دریافت کنند و کاربران از عوارض کمبود اکسیژن دور بمانند. با خلق این آثار می‌توان بر این موضوع تأکید داشت که در دنیای طراحان، این امکان وجود دارد که طرح‌ها همیشه نو نباشد و طراح در همه حال می‌تواند در حال بازآفرینی و ابداع مجدد دنیای اطراف خود بر اساس شرایط متغیر باشد و با دخیل کردن عناصر طراحی حسی، می‌تواند به خلاقیت‌های چشمگیری دست یابد که رمز ماندگاری در دنیای پررقابت امروزی است و بازخورد آن در جامعه حس رضایت و انعکاس زیبایی است.

در این برهه از زمان که تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی انسان تحت تأثیر ویروس کرونا قرار گرفته است و نمی‌توان تأثیرات آن را نادیده گرفت این جریان می‌تواند به فرصتی برای الهام گیری طراحان خلاق در عرصۀ مد و لباس باشد همان‌طور که در ابتدای سال ۲۰۲۰ میلادی هم‌زمان با هفتۀ مد برلین در یکی از فشن‌شوها شاهد مدل‌هایی بودیم که در اعتراض به آلودگی هوا با ماسک در مقابل دیدۀ بینندگان و لنز عکاسان حاضر شدند و امروزه ما این ماسک‌ها را برای حفاظت شخصی استفاده می‌کنیم تا از پیامدهای بد ویروس کرونا در امان بمانیم؛ و جالب‌تر اینکه در پی تعطیلی‌های پیاپی و گسترده در دنیا و تجربۀ جهانی در خانه می‌مانیم، حالِ کرۀ زمین به دلیل کاهش آلودگی‌ها خوب شده است؛ و سهم صنعت مد و لباس در این حال خوب از بسته شدن کارخانجات و فروشگاه‌های بزرگ و زنجیره‌ای پوشاک در دنیا تا بوتیک‌های کوچک و حتی کارگاه‌های خانگی و نیز به تعلیق درآمدن صادرات جهانی مد و لباس تأمین می‌شود؛ و این‌ها همه نشان از گستردگی میزان خسارات و صدمات وارده بر پیکرۀ صنعت مد و لباس است و در آینده‌ای نه‌چندان دور شاهد کمبودهای زیادی خواهیم بود.

طراحان می‌توانند هم‌زمان با به سازی زیرساخت‌های خسارت دیده این دوران، پس از تعطیلی‌های اجباری خالق ست‌های لباسی باشند که طراحی ماسک هم در آن جایگاهی داشته باشد چراکه ماسک در این دوران فقط یک اکسسوری در ارتباط با لباس نیست بلکه به دلیل شرایط پیش آمده تبدیل به یکی از عناصر تشکیل‌دهندۀ پوشاک در این دوران شده است و خلق این ست‌ها قطعاً تأثیر عمیقی در پر کردن خلأ به وجود آمده و سلامت احساس افراد جامعه خواهد داشت چراکه در مواجهه با زیبایی و توأمانی آن با عملکرد محافظتی اولین واکنش می‌تواند تجربۀ یک حس خوب و رضایتمندی باشد. قطعاً رضایتمندی باعث رونق هر چه بیشتر این صنعت خواهد بود چراکه پاسخگویی به یکی از اساسی‌ترین نیازهای روز جامعه صورت گرفته است.